خوابگرد

ترجمه‌ی مقاله‌ی «گاردین» درباره‌ی سانسور در سینمای ایران

خوابگرد: چند روز است که لینک این مقاله از گاردین درباره‌ی‌ سینمای ایران بین وبگردان دست به دست می‌شود. این مقاله به موضوع سانسور در سینمای ایران پرداخته و به‌نظر می‌رسد باعث و بانی آن، «بابک پیامی» باشد که پس از سال‌ها زندگی در خارج از ایران، به ایران آمد و پس از ساختن یکی دو فیلم، دوباره از ایران خارج شد. تا جایی که من خبر دارم، بابک پیامی در آخرین کارش و با مجوزی که برای ساخت یک فیلم کوتاه گرفته بود، دست به کار ساختن یک فیلم سینمایی شد. او در انتخاب داستان این فیلم و نیز در مخفی‌کاری برای ساخت آن، یا یک‌جور بلاهت به‌خرج داد؛ انگار که مثلا در کشوری کاملا بی در و پیکر فیلم می‌سازد. یا آن که به حسبِ روحیه‌ی کاسب‌کارانه‌ و جنجالی‌اش، قصد داشت با این کار جسورانه و خطرناک، نام خود را در سینمای ایران به اوج شهرت برساند.

تحقیق مقاله‌نویس گاردین، کاستی‌هایی از نظر اطلاعات و تحلیل دارد که اگر از آن و نیز از تاثیر شخصی بابک پیامی بر تهیه‌ی آن که بگذریم، ضرورت مطالعه‌ی آن به‌عنوان یک نگاه رسانه‌ای از بیرون به سینمای ایران برای عموم اهالی فرهنگ و هنر، باعث شد ترجمه‌ی این مقاله را با یکی دو حذف ناگزیر که به صورت نقطه‌چین مشخص است، در این‌جا منتشر کنم. تاکید می‌کنم ایراد اساسی خود من به این مقاله، جامع نبودن آن است و نیز برخی خطاهای تحلیلی آن [مثلا در مورد فیلم مارمولک و یا فعالیت سینمایی مخملباف].

آنان می‌خواهند ما جلای وطن کنیم
به‌لطف مخملباف و کیارستمی، سینمای ایران در سراسر دنیا مورد تحسین قرار می‌گیرد. اما آیا فیلم‌سازان ایرانی از تیغ سانسور محافظه‌کاران نورسیده، جان سالم به‌در خواهندبرند؟ «دن دِ لوس» در این‌باره تحقیق می‌کند.
پنج‌شنبه، دهم ژوئن ۲۰۰۴ [۲۱ خرداد ۱۳۸۳] [متن کامل]

در کوهستان‌های آفتاب‌سوخته‌ی شرق ایران کارگردان «بابک پیامی» ساعات متمادی‌‌ئی را، با کم‌ترین استفاده از نور مصنوعی، صرف ساختن آخرین فیلمش کرد. در پایان این پروژه‌ی طاقت‌فرسا، ماموران لباس‌شخصی نگاتیو فیلم را توقیف کردند و پیامی تا به حال آن را ندیده است. اگرچه او توانست نسخه‌ی دومی از فیلم «سکوت میان دو اندیشه» را از بین فایل‌های کامپیوتری در یک استودیوی ایتالیائی سرهم کند، ولی زحمت او برای استفاده‌‌ی محض از نور طبیعی برای ساخت فیلمش از دست رفت. هنگامی که پیامی نسخه‌ی ادیت‌شده‌ی جدید را دید احساس خردشدن کرد: «من در یک لابراتوار کوچک تنها بودم و در سراسر فیلم اشک ریختم.»

«سکوت میان دو اندیشه» داستان جلادی را بازگو می‌کند که کم‌کم به اعتقاد کورکورانه‌‌ی خودش شک می‌کند. اگرچه پیامی احساس کرد که استاندارد فنی فیلمش خدشه‌دار شده، اما نهایتا راضی شد که فیلمش در جشنواره‌ها نمایش داده شود. و فیلم، این جمعه در انگلیس به نمایش درخواهد آمد. او می‌گوید: «ترجیحاً نمی‌بایست فیلم به نمایش در می‌آمد ولی این مسئله‌ی اصول بود.»

تا همین سال‌های اخیر، صنعت فیلمسازی دولتی در ایران از زیر بار نفوذ حاکمیت طفره رفته بود. اما با انتصاب فرمانبران محافظه‌کار که فیلم‌ها را ممیزی می‌کنند، فضا بدتر شده است. تجربه‌ی محنت‌بار پیامی نشان‌دهنده‌ی بالاگرفتن سانسور و محدودیت‌هایی‌ست که فیلمسازان ایرانی در سال‌های اخیر با آن روبه‌رو بوده‌اند. قوانین و دستورات مبهم به روشی مستبدانه و غیرقابل‌پیش‌بینی تحمیل می‌شوند. مسئولانی که فیلم پیامی را توقیف کردند و کسانی که او را بازداشت کرده و بازجویی‌اش کردند، حتا فیلم را ندیده بودند.

بعد از انقلاب سال ۵۷ فیلمسازان با سانسور شدیدی دست به گریبان بوده‌اند که تماس با جنس مخالف یا نشان دادن زن بدون حجاب کامل اسلامی را ممنوع می‌کند. این محدودیت‌های عقیدتی ممکن است روشن کند که چرا بعضی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران بر موضوعات کودکان متمرکز بوده یا تصویر کردن زندگی در دنیای خارج از خانه و در خیابان را بر دنیای داخل خانه  ترجیح داده‌اند.

ورای این محدودیت‌های صریح، قدرت گرفتن محافظه‌کاران در سازمان دولتی‌ای که بر صنعت فیلم نظارت می‌کند به این معناست که تصویب فیلمنامه و اجازه برای تولید ونمایش فیلم مشکل‌تر خواهد شد. تعداد زیادی از کسانی که در حال در دست گرفتن قدرت در این صنعت هستند شامل […] قبلاً در سازمان صدا و سیما، که به تولید انبوه برنامه‌های مناسب از نظر عقیدتی می‌پردازد، مشغول به کار بوده و با […] ارتباطاتی دارند.

در روز چهارم می [۱۵ اردیبهشت‌ماه] این وزارتخانه به محسن مخملباف، فیلمسازِ مدال‌آور سینمای ایران، اجازه‌ی ساخت فیلم جدیدش «فراموشی» را نداد. مخملباف، کارگردان فیلم قندهار، سال‌ها مشغول کار روی فیلمنامه بوده و قراربوده از ماه گذشته ساخت آن را شروع کند. مخملباف می‌گوید: «به نظر می‌رسد استراتژی جدید سانسور قصد دارد هنرمندان ایرانی را وادار به مهاجرت از کشور کند.» این کارگردان و خانواده‌ی فیلمسازش اغلب فعالیت در کشور همسایه، افغانستان را از کار زیر فشار بروکراسی خفه‌کننده در ایران آسان‌تر یافته‌اند. سه فیلم آخری برجسته‌ترین فیلمساز کشور، عباس کیارستمی هم در سینماهای ایران اجازه‌ی نمایش نیافته‌اند.

اگرچه فیلم‌های فریبنده هم‌چنان در فستیوال‌های بین‌المللی جایزه می‌برند، اما واهمه‌هایی از آسیب ناشی از فضای سرکوب وجود دارد. فیلم «خانه‌ای روی آب» در سال گذشته شش جایزه از جشنواره‌ی فیلم فجر گرفت اما بعد از نمایش اولیه‌ی آن، مسئولان خواستار چندین مورد اصلاح شدند و سه صحنه را حذف کردند. بعداً کارگردان فیلم، «بهمن فرمان‌آرا» از سلاخی‌شدن فیلمش توسط کمیته‌ی نظارت دچار یأس شد و اشاره کرد که ممکن است از تولید فیلم‌های داخلی کناره‌گیری کند. از او نقل شده است که: «زانوهایم برای رقصیدن به ساز آن‌ها پیر شده‌است.»

منتقدان خارجی، غالبا سینمای ممتاز ایران را به عنوان واکنشی به انقلاب سال ۵۷ ارزیابی می‌کنند که احکام دینی و سانسور اسلامی قاطع بر هنرهای گوناگون را اعمال کرد. اما بیان غیرمستقیم فیلم‌ها و خط مشی‌های زیرکانه، سنت هنری‌ را در جامعه‌ای به نمایش می‌گذارند که هرگز آزادی بیان حقیقی را تجربه نکرده‌است.

طبق نظر «پیامی» این روش‌های زیرکانه از درون فرهنگی رشد کردند که با شاعرانگی‌ای تعریف می‌شود که همیشه زبان اشاره‌ی غیر مستقیم و معانی دوگانه را برای پرداختن به موضوعات ممنوعه به کار گرفته‌است. [او می‌گوید:] «به‌نظر می‌رسد همگان سبک [و حال و فضای] سینمای ایران را تنها به دوران بعد از انقلاب نسبت می‌دهند اما این [حال و فضا] در جریان [گذشت] قرن‌ها پرورش یافته است. سرنخ‌های فرهنگی در شعر یافت می‌شوند. استفاده‌ی بدیع از زبان و دستورزبان فارسی می‌تواند بسیار رنگارنگ و چند لایه‌ای باشد. بنابراین این چیز جدیدی نیست.»

علاوه ‌براین فیلمسازان پذیرفتن سانسور و معرفی بهترین‌ها در سینمای ایران توسط خارجی‌ها را نوعی حمایت تلقی می‌کنند. یک مستندساز ایرانی به نام مازیار بهاری می‌گوید: «به‌نظر من نگرانی از بابت سانسور، صدمه‌ی بزرگی به هنرمندان ایرانی وارد می‌کند. سانسور برای قرن‌ها بر هنرهای ایرانی تاثیر منفی گذاشته‌است. به نظر من بدون سانسور ما می‌توانیم هنرمندان و فیلمسازان بزرگ دیگری داشته باشیم که استعداد و تلاش‌شان به خاطر محدودیت‌های دولتی مذهبی و اجتماعی نمی‌تواند به‌بار بنشیند.»

در ایران نوشتن درباره‌ی فیلم عملاً می‌تواند خطرناک‌تر از ساختن یک فیلم  باشد. در سال گذشته چندین منتقد سینما و سردبیر یک مجله‌ی فیلم بازداشت و متهم شدند. آن‌ها بعد از بازجوئی آزاد شدند. تعدادی از آن‌ها از آن به بعد سکوت اختیار کرده‌اند، بعضی برای به دام انداختن دیگران مورداستفاده قرار گرفته‌‌اند و یک نویسنده هم، طبق مشاهدات سازمان حقوق بشر، به یک کشور اروپایی پناهنده شده است.

یک روحانی سابق که دلبستگی‌هایی به فیلمسازی دارد به مجازات رسیده است. افصحی که مدرس سینما و یک روحانی‌ست خلع ‌لباس شده، سه بار به زندان رفته و به خاطر علایقش به فیلم‌های غربی از حق تدریس محروم شده است. افصحی فیلم‌های مورد علاقه‌اش را در تلاش برای دفاع از سینما به عنوان هنری حقیقی برای دانشجویان و همکاران روحانی‌اش نمایش داد. او  اعتقاد دارد که فیلم‌ می‌تواند پنجره‌ای به درون روح و به خود اسلام باشد. افصحی حتا جرات کرد فیلم «قاتلین بالفطره» را برای گروهی از روحانیون به نمایش بگذارد که تعدادی از آن‌ها شدیدا عصبانی شدند و احساس کردند مورد توهین واقع شده‌اند. در دادگاه، او از اشتیاقش به «اینگمار برگمن» و «اولیور استون» دست برنداشت و پیشنهاد کرد فیلم‌های غربی را برای قاضی‌ای که او را محاکمه کرده بود به‌نمایش بگذارد.

همان دستگاه حکومتی که نگاهی خصمانه به افصحی داشت «مارمولک» پرطرفدارترین فیلم ایرانی را ممنوع کرد. این فیلم روحانیون کشور را با ملایمت مورد‌تمسخر قرار می‌دهد و ماه گذشته رکورد فروش را شکست تا آن که با تاخیر از پرده‌ی سینماها پایین کشیده شد. فیلم «مارمولک» که در آن یک دزد با پوشیدن لباس روحانیت از زندان فرار می‌کند توسط نخبگان سینمای روشنفکری تولید نشده و ساختاری عاطفی داشت که در آن شخصیت اصلی فیلم در تجربه‌ی شخصی‌اش خدا را پیدا می‌کند. بعد از گرفتن اجازه‌ی نمایش فیلم مارمولک که باعث شد ده‌هاهزار نفر از مردم فیلم را ببینند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بعد از واکنش خصمانه‌ی اصولگرایان و طرفداران‌شان نظرش را عوض کرد.

با بسته‌تر شدن فضای تنفس برای سینما، فیلمسازان ممکن است به زودی مجبور شوند بین قربانی کردن آزادی هنرمندانه یا کارکردن در تبعید و قربانی کردن دلبستگی‌هایشان به وطن، یکی را انتخاب کنند. «پیامی» در حال پیدا کردن یک تهیه کننده برای پروژه‌ی بعدی‌اش است، داستان «میکل‌انجلو دِ کاراواجیو» نقاش ایتالیائی که توسط عاملان کلیسا به‌خاطر نقاشی کردن چهره‌های مذهبی به شکل روستاییان عادی محکوم شده‌است. «داستان درباره‌ی هنرمندی‌ست که از تفتیش عقاید گریزان است.» برای فیلمسازان ایرانی، درک ارجاعات این داستان نباید کار مشکلی باشد…