خوابگرد

به‌نام قانون؛ فکر نکنید!

تنظیم و انتشار پیش‌نویس قانون مبارزه با جرایم رایانه‌ای موضوع روز وبلاگستان است. چند نکته در ذهنم است که می‌خواستم نگویم، ولی انگار اوضاع طوری دارد پیش می‌رود که ناگزیرم بگویم:

اول
مبانی فنی این قانون برای ردیابی و پیگیری مواردی که در آن به عنوان جرم تعریف شده، به نظر حرفه‌ای‌ها غالبا غیرعملی و ناممکن است. جای هیچ نگرانی برای خیلی‌ها نیست. با خیال راحت به هر کاری که در اینترنت مشغول بودید، هم‌چنان مشغول باشید.
دوم
نقد و تحلیل مواد این قانون و حلاجی ریزه‌کاری‌های آن و خصوصا ابراز مخالفت اصولی با آن به‌نظرم کار بسیار بیهوده‌ای‌ست. کسی که خواب است را می‌شود بیدار کرد، ولی کسی که خودش را به خواب زده نمی‌شود بیدار کرد. اصلاح‌طلبان در اوج قدرت که بودند، در برابر این جور قوانین، کلی بحث و جدل‌های حقوقی و سیاسی راه انداختند؛ آخرش هم دیدید که یا ساکت شدند، یا به زندان افتادند و یا این آخری‌ها گاز گرفته شدند. آب هم از آب تکان نخورد. وقت و انرژی خود را برای مخالفت نظری و شخصی با این قانون تلف نکنید. باید اقدام عملی و جمعی کرد. [متن کامل]
سوم
تصور این که این قانون بیش‌تر برای کنترل اخلاقی کاربران اینترنت است، تصور باطلی‌ست. تجربه و شناخت موجود نشان داده که این جور برخوردها کاملا مناسبتی و فصلی‌ست. اخلاق اسلامی برای ایشان فقط و فقط در حد ویترین مهم است و لاغیر. اگر رعایت موازین اسلامی هدف اصلی سیستم بود، بهتر می‌دانید که با موارد عینی‌تر آن چه‌طور می‌شود برخورد کرد ولی به‌جز برخی مواقع نمایشی، سخت‌گیری چندانی نسبت به آن نمی‌کنند و برایشان مهم نیست. مهم، ویترین نظام است که اخلاقی به‌نظر برسد که می‌رسد. پس به اشتباه نیفتید.
چهارم
این قانون در پی شکست پروژه‌ی فیلترینگ تنظیم شده و کلیت و اجزاء مفصل آن، تنها پوششی‌ست برای برخورد با مستمسک قانونی با تولید محتوای سیاسی و فرهنگی مخالف با منافع قدرت. تصویب این قانون کارکردی دوگانه دارد. صرفِ تصویب و اجرایی‌شدنش هول می‌اندازد در دل خیلی‌ها که ماست‌هایشان را کیسه کنند. از سوی دیگر، مستمسک خوبی‌ست برای زیر اخیه کشیدن کسانی که شناخته شده‌اند، در دسترس‌اند و هم‌چنان بی‌پروا به نقد قدرت و فرهنگ آن ادامه می‌دهند. در واقع این قانون صرفا گسترش سایه‌ی سانسور سیاسی و فرهنگی را دنبال می‌کند و نه چیز دیگری را.
پنجم
در صورت تصویب این قانون، تنها شمار اندکی از مدیران سایت‌ها و وبلاگ‌ها در معرض خطر قرار می‌گیرند. شمار زیادی از تولیدکنندگان محتوا در وب با اسامی مستعار کار می‌کنند. شمار بسیار بسیار زیادی از وبلاگ‌نویسان اساسا هرچه هم بنویسند، به‌دلیل مخاطب محدود خود، به‌هیچ‌وجه در معرض خطر نخواهندبود. گروهی از وبلاگ‌نویسان موثر هم که بیرون از ایران زندگی می‌کنند و دسترسی به آن‌ها ممکن نیست. نهایتا می‌ماند شمار اندکی وبلاگ‌نویس و مدیر سایت که هم با نام واقعی خود کار می‌کنند، هم نام شناخته‌شده‌ای دارند، هم مورد توجه مخاطبان زیادی هستند، هم در ایران زندگی می‌کنند و هم کله‌شان بوی قرمه‌سبزی می‌دهد. تعداد این آد‌م‌ها چه‌قدر است؟ بعید می‌دانم بیش‌تر از صدنفر باشند. بنابراین طرفِ اصلی این قانون همین تعداد آدم است که اتفاقا هیچ‌گونه رابطه‌ی تشکیلاتی و یا صنفی هم باهم ندارند. اما نکته‌ی بسیار مهم این است که همین تعداد اندک، درواقع نقش یک‌جور گروه‌های مرجع را برای دیگران بازی می‌کنند و از این حیث باید گفت که قانون‌گزاران، درست هدف‌گیری کرده‌اند. از این سو، خارج شدن هر یک نفر از این دایره‌ی مثلا صدتایی، خسارت بزرگی‌ست که به فضای آزاد وبلاگستان فارسی وارد می‌شود و وبلاگستان را به خفقان می‌کشاند.
ششم
اسفند پارسال که حسین درخشان از فیلترینگ مجدد وبلاگش عصبانی شده بود، پیشنهاد تشکیل گروه صنفی حمایت از حقوق کاربران اینترنت در ایران را داد. همان موقع در پاسخش نوشتم که فیترینگ تنها یک اقدام جزئی ـ و خوش‌بختانه بی فایده ـ از بلای عظیم سانسور در ایران است. نوشتم که تشکیل این گروه از داخل ایران عملی نیست. کسانی که در ایران سرشان به تن‌شان بیرزد و توانایی چنین کاری را هم داشته باشند، به‌شدت نگران جان و امنیتِ ترک‌خورده‌شان هستند و کاملا هم حق دارند. ولی به‌هرحال تشکیل این گروه تنها راه‌حل ممکن است. منتها این گروه را باید کسانی در خارج از ایران راه بیندازند. یک نفر پیش‌نویسی تنظیم کند، با دیگران مکاتبه کند و به توافق برسند و بعد با راه‌اندختن یک وبلاگ دوزبانه‌ی فارسی ـ انگلیسی، توجه گروه‌های خارجی فعال و مؤثر در زمینه‌ی آزادی بیان را جلب کنند. اگر این اتفاق بیفتد، بی‌گمان عموم وبلاگ‌نویسان از آن استقبال می‌کنند و قطعا نتیجه‌بخش خواهد بود.
هفتم
با توجه به این که گفتم تنها شمار معدودی وبلاگ و سایت که صاحبان‌شان داخل ایران هستند، هدف اصلی این قانو‌ن‌اند، آیا می‌شود به دیگر اعضای وبلاگستان فارسی که خارج از ایران‌اند، دل بست؟ یا زندگی در غرب، دغدغه‌های فرهنگی آنان را ساییده است؟ واقعا کسی هست پا پیش بگذارد؟