انتقاد من از جشنوارهی وبلاگها، اولا از طرفِ خودم بود، نه بهنمایندگی از هیچ بنیبشر دیگری و ثانیا یک انتقاد فرهنگی بود و بس برای تبیین نقاط ضعف جشنواره و خصوصا مسابقهی ادبی آن از دیدگاه خودم ولاغیر. این انتقاد را خیلیها برنتابیدند. این مهم نیست. یک نفر مثل من انتقاد میکند، یک نفر هم انتقاد من را رد میکند. دیگری یا دیگران هم کار خودشان را یا میکنند، یا نمیکنند. یا به شکلی بهتر انجام میدهند، ویا به شکل سابقش اصرار میکنند. باز هم هیچکدام اینها موضوع حرفم نیست. این هم موضوع حرفم نیست که همین انتقادهاست که باعث میشود بهرغم عصبانیت و اکراه عزیزان انتقادشونده، و بهرغم تظاهر به بیاهمیت بودن انتقاد من، در برخی موارد تجدیدنظر صوری انجام شود و یا دستِکم در اظهارات و اعلانهای بعدی برخی از انتقادها بهشکل غیرمستقیم پاسخ داده شوند و یا برخی کاستیها ظاهرا جبران شوند. [ماجرای ابتذال در وبلاگستان را یادتان هست که چهقدر به من فحش دادند و بیچارهام کردند، ولی دستِآخر طرح همان موضوع و تداومش که دیگر به من ربطی نداشت، نقطهشروعی شد برای خیلیها که تلاش کنند متهم به ابتذال نشوند؟] این که این موضوع برای من کفایتکننده است هم مهم نیست. چه خوب که در این یک مورد خاص، جشنواره در حال راهافتادن است و دیدید که انتقاد من چندان هم که گمان میرفت تخریبی نبود و نیازی هم به تعمیم دادن اختلافنظرهای فرهنگی در عرصهی وب به تعاملات صنفی و حرفهای در فضای واقعی نبود. اما پس «مهم» چیست؟
مهم این است که من فقط و فقط بهعنوان یک وبلاگنویس دستِکم این حق را داشته باشم که در وبلاگ شخصی خودم، حرفهای خودم را ـ و نه توصیههای دیگران را ـ صریح و بیپرده بگویم. مهم این است که به جایی نرسانند مرا که احساس کنم فضای خوابگرد دیگر به خود من تعلق ندارد و این دیگراناند که دربارهی نوشتههایش تصمیم میگیرند. خدای را سپاس که من هیچگاه به مقولات فرهنگی دید غرضورزانه ندارم و خدا را شکر که در طرح هر انتقادی تلاش بسیار میکنم جملهجملهی نوشتهام را با وسواس برگزینم تا هرگز جنبهی تخریبی به خود نگیرد و الا اگر چنین نبود، چه میشد؟ میماند زبان صریح من که آن هم حداقلیترین امکانیست که در وبلاگ شخصی خودم دارم. مهم این است که مخاطبان من از هر صنف و طبقهای که هستند این حقِ حداقلی را برای من محفوظ بدانند و هرجا که نوشتههای من بهمذاقشان خوش نمیآید و پاسخی منطقی هم ندارند، خیلی راحت مرا جریمه کنند و پنجرهی خوابگرد را close کنند و دیگر محلِ سگ هم به آن نگذارند و در وبلاگ و یا وبسایت خودشان هرچه میخواهند بنویسند. چه تنبیهی از این بهتر؟ ببخشید که تکرار میکنم، نگران اینام که نتوانستهام منظورم را بفهمانم. پس دوباره میگویم:
خانمها، آقایان!
اینجا وبلاگ من است، وبلاگ من. خیلی خوشحال میشوم وقتی مرا و نوشتههای مرا ـ چه در اینجا، چه خصوصی و با ایمیل و چه در وبلاگ یا وبسایت خودتان ـ نقد میکنید. برای من بهعنوان یک آدم فرهنگی، بهاندازهی بیش از کافی در محیط کار و اجتماع محدودیت ایجاد کردهاند و پدرم را درآوردهاند. بنابراین هیچکس حق ندارد در اینجا برای من تعیین تکلیف کند. در وبلاگستان هر کدام ما یک وبلاگ داریم و از این نظر همه با هم برابریم. قبول کنید که من نمیتوانم پاسخگوی کمبیننده بودن وبلاگ و یا سایت شما و در نتیجه مطرحنشدن نظر شما باشم و نیز نمیتوانم بهخاطر این که وبلاگم بازدیدکنندهی بیشتری دارد، حرفهایم را ننویسم. شما هم بنویسد. اگر دلتان خواست همینجا بنویسید که مطمئن شوید همه میخوانند، اصلا بهعنوان نویسندهی مهمان بنویسید؛ اما تو را خدا منطقی بنویسید. و دستِآخر اینکه لطفا بگذارید من خودم باشم و شما، شما باشید.