خوابگرد

داستانی به‌اندازه‌ی کفِ دست

«یاسوناری کاواباتا» را حتما می‌شناسید؛ داستان‌نویس ژاپنی که ما او را به‌خاطر رمان‌های «آوای کوهستان»، «سرزمین برف»، «هزاردرنا» و «خانه‌ی زیبارویان خفته» می‌شناسیم و خیلی از ما هم ستایشش می‌کنیم. کاواباتا در سال ۱۹۶۷ جایزه‌ی ادبی نوبل گرفت و درست یک‌سال بعد هم خودکشی کرد و مرد. حتما این جمله‌ی معروف «مارکز» را به‌یاد دارید که گفته: «تنها داستانی که آرزو داشتم نویسنده‌اش باشم، رمان خانه‌ی زیبارویان خفته اثر کاواباتاست.»

کاواباتا به‌خاطر رمان‌های درخشانش مشهور است، ولی خودش بر این باور است که عصاره‌ی هنرش، در اصل، در سلسله داستان‌های کوتاهی‌ست که در سرتاسر دوران داستانی‌نویسی‌اش نوشته. گمان می‌کنم داستان‌های کوتاه او هنوز در ایران ترجمه نشده‌اند، و یا اگر شده، دستِ‌کم من خبر ندارم. یکی از نویسندگان ایرانی خاطرم هست که می‌گفت رمان‌های کاواباتا با همه‌ی رمان‌های دیگر جهان فرق دارند و اساسا جنسی متفاوت دارند که باعث می‌شود نتوانیم آن‌ها را با آثار دیگر مقایسه کنیم؛ هم‌چنان که نمی‌شود یک فیلم سینمایی خوب را مثلا با پل خواجو مقایسه کرد. به‌نظر می‌رسد داستان‌های کوتاه او هم چنین وضعیتی داشته باشند. حتا در برخی موارد آدم را مبهوت می‌کنند و زبان آدم را بند می‌آورند برای نقد و تحلیل‌شان. به تعبیر یکی از منتقدان خارجی، داستان‌های کاوباتا، هرچند خیلی کوتاه‌اند، ولی بیش‌ترین عناصر داستان‌های بلند او را دارند. و نکته‌ی جالب‌تر این که همان‌طور که یک هایکو می‌تواند در غنای ادبی با یک شعر بلند برابری کند، این داستان‌ها هم، از حیث سرشاری مضامین، پیچیدگی روانشناختی و هشیاری در به‌تصویر کشیدن زندگی انسان، با داستان‌های بلند هماوردی می‌کنند. خود کاواباتا درباره‌ی داستان‌های کوتاهش گفته: «بسیاری از نویسندگان در جوانی شعر می‌گویند. من اما به‌جای شاعری، داستان‌هایی به اندازه‌ی کفِ دست می‌نوشتم. میان آن‌ها، کارهای تقلیدی پیدا می‌شود، اما شماری از آن‌ها هم داستان‌های خوبی‌اند که خودبه‌خود و شهودی از قلمم جاری شده‌اند… روحیه‌ی شاعرانه‌ی روزهای جوانی من در همین داستان‌هاست.»

به‌عنوان نخستین یادداشت در سال جدید، و به‌عنوان یک‌جور عیدی به خوانندگان خوابگرد، ترجمه‌ی یکی از این داستان‌های خیلی کوتاه او را در «کتابخانه» منتشر کرده‌ام که زحمت ترجمه‌اش با «دامون مقصودی» بوده. نام داستان «چتر» است که کاواباتا آن را در سال ۱۹۳۲ نوشته و ترجمه‌ای که می‌خوانید، برگردانی‌ست از ترجمه‌ی انگلیسی «جی مارتین هلمن». بخوانیدش.