صدای ایرج بسطامی را دوست داشتم؛ خصوصا وقتی گوشهی «عراق» را میخواند. بسطامی خوانندهی بیسر و صدایی بود. چپکوک بودن صدایش منحصر به فرد بود و صدای آواز «مرحوم ظلی» را در جان زنده میکرد؛ اما متواضع بود و آرام. وقتی خبر فوت او را شنیدم، نتوانستم بفهمم او این موقع سال در بم چه میکرده؛ آن هم با همهی اهل خانواده؟
تا جایی که یادم بود، بسطامی در تهران زندگی میکرد. سالها قبل شاگرد شجریان بود و هر چند سال یک بار هم خبری میشنیدم از آلبوم تازهای که منتشر کرده و سفری که برای اجرای کنسرت گروه عارف رفته. شما باور میکنید که بسطامی از زور فقر زندگی در تهران را وانهاده بوده؟ تهران پایتخت سیاست، هنر، فرهنگ، کثافت و مصیبتِ ایران؟ شما باور میکنید که بسطامی در همهی این سالها در فقر مطلق زندگی کرده باشد و آنقدر زندگی در پایتخت ایران اسلامی(!) بر او سخت گذشته باشد که سرانجام به خانهی پدریاش در بم پناه بیاورد؟ شهری که اکنون نیست و قرار است […] آن را به شهری بهتر از همهی شهرهای دنیا تبدیل کند؟ [متن کامل]
آه… مرگِ ارزان، ارزانیمان که فرومایگان همه بر تارک صدا و سیمای ملی چهره کج میکنند و گریهی جنین ناقصالخلقهای به اسم پاپ ایرانی را به خورد ملت میدهند و دخل فروشگاه «بوسینی» را آباد میکنند و بلندپایگان، هراسناک از تامین معاش خروارها خاک را به آغوش میکشند و آوا میدهند خود را «… که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها»
پیوند
[گلیجان / سیفالله بسطامی]
[…شانه بوی گل گرفت / ملکوت]
[یادی از خوانندهی «وطن من» / بیبیسی]
بخشی از تصنیف «تنهای تنها» با صدای بسطامی