مرگ، حق است. زلزله، بلای طبیعیست. نه، بلای آسمانیست. خدا را شکر که بم، شهر پرجمعیتی نیست. اگر تهران بود،چی؟ یا شیراز و اصفهان؟ خدا رحم کرد. خدا به ما لطف داشته. خدا بیامرزدشان. کفر نگویید، حکت خداوند بوده لابد. چهکار میشود کرد؟ زلزله که دست ما نیست. حالا تصادف را بگویی، یک حرفی. تازه مرگ وقتی بخواهد بیاید، میآید. همه چیز دست خداست. اجل معلق است دیگر. خدا صبر بدهد. خدا را شکر که همه دارند کمک میکنند. واقعا ملت خداشناسی داریم. خدا همه را از هر چه مصیبت و بلاست حفظ کند. خدا خودش جان داده، خودش هم میگیرد. نماز آیات بخوانیم. سجدهی شکر هم بهجا بیاوریم. اینها همهاش آزمایش الهیست. به خدا پناه ببریم. خدا…خدا…خدا…خدا…خدا…
خدایا! با توام. مثل این که همه چیز به تو برمیگردد.
خدایا! این عکس را دیدهای. این یک نفر است. نوزدههزار و نهصد و نود و نه نفر دیگر هم در بم همین شکلی شدهاند.
خدایا! تو چه قدر به ما لطف داری.
خدایا! ممنونام از تو که این همه نعمتهایت را به ما ارزانی میکنی.
خدایا! ممنونام از تو که وقتی در ژاپن زلزله میآید، به دو نفر بیشتر لطف نمیکنی، و جمعیت کافرشان را از نعماتت محروم میکنی.
خدایا! از تو ممنونام که به فرانسویهای خدانشناس که حجاب اسلامی تو را ممنوع میکنند، همه جور امکانات و آموزش و آزادی و جنگل و باران و ثروت و تکنولوژی میدهی و آنها را لایق آزمایش نمیدانی.
خدایا! از تو ممنونام که آمریکاییها را سرور دنیا کردهای و به آنها همه چیز دادهای تا در گناه و معصیت غرق شوند و از آخرت تو غافل بمانند.
خدایا! از تو ممنونام که ما را در فقر و بدبختی و بیسوادی و عقبماندگی نگه داشتهای تا خداشناس باقی بمانیم و به بهشت برویم.
خدایا! از تو ممنونام که ما را تنها ملت مسلمان واقعی دنیا قرار دادهای و کاری میکنی که دشمنان اسلام هی به ما ظلم کنند و ما مظلوم بمانیم و اجر آخرت را نصیب خودمان بکنیم.
خدایا! از تو ممنونام که حاکمان کشورهای کافر را آدمهایی مشروبخوار و بیبند و بار و فاسد قرار دادهای تا در خدمت مردم کافرتر از خودشان باشند و هی پیشرفت کنند تا بعدا به جهنم بروند.
خدایا! از تو ممنونام که حاکمان ما را آدمهایی پاک و مومن و حزباللهی قرار دادهای تا مردم ما را همیشه به راه راست هدایت کنند و نگذارند مردم ایران در امور مزخرف دنیوی پیشرفت کنند.
خدایا! از تو ممنونام که ما را ملتی سربهراه و تسلیم ساختهای تا قدردان این همه نعمات باشیم، به حاکمان خود احترام بگذاریم و «مرگ» را حق خود بدانیم؛ هزار هزار و دم به دم!
خدایا! آیا ما تو را میشناسیم؟
درهمینباره
[بهسادگی مردند / شبح]
[آن ۲۰ هزار نفر / سیبستان]
[مرثیهی ویران شده / کاتب کتابچه]
[عزای خاکیان یا مرثیهی آن بنای گلین؟ / ملکوت]
[خانه میسازند تا آدمها را به مصرف زلزله برسانند / عباس معروفی]
[گور پدر نویسندهای که بتواند در این موقعیت چیزی بنویسد / منیرو روانیپور]