نفس راحتی میکشم، وقتی میبینم، پس از فرونشستن آن همه سر و صدای حاشیهای، اصل بحث ابتذال در وبلاگنویسی، دارد خودش را پیدا میکند. حالا که بهاصطلاح، استارت بحث زده شده، از همهی وبلاگنویسان تقاضا میکنم، دیدگاه خودشان را دربارهی این موضوع، حتا اگر شده کوتاه و مختصر بنویسند و من را هم بیخبر نگذارند. شاید در آینده خود من هم باز مفصلتر به این موضوع بپردازم. تا آن موقع سعی میکنم اگر به مصداقهای روشن ابتذال برخورد کردم، آنها را منعکس کنم تا شاید این بحث عینیتر ادامه پیدا کند و کجفهمان هم فهمشان را راست کنند که منظور من از ابتذال چیست. البته هنوز نمیدانم این کار را باید در «لینکده» انجام بدهم یا در متن خوابگرد. یا شاید هم نظر شما این است که اصلا این کار را انجام ندهم؟ اگر مخالفاید بگویید. باز هم از همهی وبلاگنویسان (تکرار میکنم: همهی وبلاگنویسان) تقاضا میکنم دیدگاه خودشان را دربارهی ::تعریف ابتذال ::ابتذال در وبلاگنویسی ::مصادیق ابتذال در وبلاگنویسی ::راههای پرهیز از ابتذال و… در وبلاگ خودشان بنویسند و خبر انتشار آن را بدهند. باز تکرار میکنم که این بحث هیچ ربطی به بحث حقوق بشر و اسلام ندارد. یک بحث روشنفکریست که هر وبلاگنویسی حق دارد نظرش را دربارهی آن بدهد، منوط به این که آداب بحث کردن را در اندازههای حداقل هم که شده، رعایت کند؛ همین! همین الان به ذهنم رسید که چهقدر خوب است که یک خوانندهی حرفهای وبلاگها هم که خودش وبلاگنویس نیست، دراینباره چیزی بنویسد و برای من بفرستد. نگران مخالفت نظرش با نظر من هم نباشد. در خوابگرد جا برای هیچ کس تنگ نیست! [متـن کـامـل]
دست بهنقد نظر شخصی بهنام دوراندیش یکی از خوانندگان یادداشت قبلی را در اینجا میآورم. برای شروع بد نیست. (تکرار میکنم این نظر شخصی اوست. «گفته بودم که ازین پس ناچارم جور با عجلهخواندن برخی دوستان را با تکرار در نوشتن بکشم!»)
با سلام …و چند نکته: ١. علی رغم تذکرات و طعنههای مایکروسافت، ما هنوز “کدپیج” فارسی نداشته و این، (نبود یک فونت فارسی مناسب) باعث شده تا، لحن ما در نوشتهمان، بستگی پیدا کند به نوع خواندن خواننده. ٢. من کتابخوان، کمکم مجبورم برای معاش ،کتابهایم را به ثمن بخس به کرکسان کتابخر بفروشم… خریدن کتاب، پیشکش… خب: پایهی(بیس) سواد، وقتی دخل و خرج نخواند پایین میآید. ٣. امانت کتاب، از کتابخانهها هم گاه غیرممکن است. ۴. روی دیگر این وبلاگنویسی: نقد شدن نویسنده است… و کمکم رویآوردن نویسنده به مطالبی دقیقتر … باری این ابتذال، فقط در بلاگهای ما نیست، که مگر در گفتار و اندیشهی ما جز این موج میزند: حزباللهیای که سرالصلوه امام را نخوانده، دیگری که همه چیز را طبقاتی تفسیر می کند، اما نه مانیفست و سرمایهی مارکس را خوانده و نه از خرد هگل بهره ای برده و …، سلطنتطلبی که، تمدن بزرگ را نخوانده و تحلیلی از اوضاع ندارد… نویسندگان و سخنرانانی که اگر به بزرگانشان توهینی حس کنند، آدم را …ر میدهند، اما نه شاهنامه را کامل خواندهاند نه آثار سعدی را، نه دیوان حافظ را، و نه نوشتهها و اشعار مولوی را… نه حتی قرآن و نهجالبلاغه را یکبار مروری کردهاند، و نه افکار فلسفی را… و بعد مینویسند از: پست پست مدرن (انگار هنوز پستمدرن اثبات شده و دورهای داشته و از آن هم گذر کردهاند) …کمی سکس و کثافت و خون و انتقاد و انقلابیگری و رد شدن از خط مذهب و حیا، شده: ادبیات پیشرو… انتقاد تند، شده شهامت و نشانهی شعور و آزادگی… اما بپرس از: گات و پیامدهای اینجهانی کردن… از انسان گلوبال، از این پارادایم جدید که حتی حکومت ملی دیگر مفهوم خود را از دست خواهد داد. (مقالاتی هم در این زمینه هست: چه سیاسی و چه فلسفی… که دارند سعی میکنند تبیین کنند: چه دارد میشود، تا بعد با تردید، بگویند :چه باید کرد… آنهم با شاید)… ابتذال در بلاگنویسی هست مثل هر جای دیگر، و در محتوا، بدتر از شکل و لفظ… مجال سخن بسیار نیست… قلمتان سبز: درد را که شناختیم ،باید ضمن انتقاد، در ادامه، درمانی هم بتوانیم پیشنهاد دهیم (نه اینکه حکمی صادر کنیم)…