خوابگرد

بهرام مرادی در پنجره‌ی پشتی

بهرام مرادی در گفت‌وگو با نشریه‌ی عصر پنجشنبه در باره‌ی خودش چنین می‌گوید:

«… و اما احساس غربت؟ چگونه است؟ نمی‌دانم. یعنی حقیقتش فکر می‌کنم من دارم زندگی می‌کنم، همین. کجا بودنم چندان مهم نیست. لحظاتی پیش می‌آید که زنجیریِ همین حسی می‌شوم که شاید غربت نام داشته باشد، که درست نمی‌دانم چیست و گزنده است…»

 

بهرام مرادی داستان‌نویسی‌ست که در آلمان زندگی می‌کند و خنده در خانه‌ی تنهایی اولین مجموعه‌داستانی‌ست که از او در ایران چاپ شده و کاندیدای بهترین مجموعه‌ی سال هم شده. قصه‌های مجموعه را که می‌خوانی، خیلی راحت متوجه می‌شوی که با یک نویسنده‌ی درست و حسابی طرف‌ای. منظورم نویسنده‌ای‌ست که به همه‌ی عناصر داستان‌نویسی توجه و حساسیت دارد و مثلا سال‌ها زندگی در غربت، حتا نتوانسته از حساسیت او به زبان داستان‌نویسی کم کند.

 

پس از یک دوره مرزکشی بی‌بنیان میان نویسنده‌های مقیم خارج با داخلی‌ها، حالا دیگر یواش یواش این مرزبندی در پی انتشار برخی آثار بیرونی‌ها و نیز در سایه‌ی ارتباطات اینترنتی، دارد محو می‌شود. هرچند، شاید جذاب‌ترین وجه داستان بیرونی‌ها برای خوانندگان داخلی، بازتاب زندگی این نویسنده‌ها در محیط‌هایی متفاوت در آثارشان باشد.

 

«خنده در خانه‌ی تنهایی» شامل هفت داستان است که نشر اختران آن را منتشر کرد. البته این کتاب یک ایراد سلیقه‌ای فنی هم دارد که مربوط می‌شود به رسم‌الخط آن. نمی‌دانم این رسم‌الخط به اصرار خود مرادی رعات شده یا الگوی رسم‌الخط نشر اختران است، ولی هرچه هست، به اعتقاد من به دلیل نامانوس بودنش برای خوانندگان ایرانی، باعثِ کمی نقض غرض می‌شود و به جای آن که خواندن متن را ساده‌تر کند، تمرکز خواننده را به‌هم می‌زند. در این‌باره باید زمانی، مفصل‌تر چیزکی بنویسم، امیدوارم یادم نرود!

 

و بالاخره این که محمدحسن شهسواری پس از دوباره‌خوانی این کتاب، چندخطی را، نه به عنوان نقد و یا نگاه و مرور، که بیش‌تر به‌خاطر ابراز یک احساس ادبی قلمی کرده که می‌توانید آن را در پنجره‌ی پشتی بخوانید.