محمدحسن شهسواری
ممکن است بعضیها از سر بیکاری بپرسند که چطور میشود چند تا آدم بیکار دور هم جمع میشوند و در طول سال ، کلی رمان و مجموعه داستان میخوانند تا دست آخر به یکی دو تا از آنها جایزه بدهند؟ و یا این که مگر چند جایزهی ادبی باید در این مملکت داشته باشیم؟ بد سوالی نیست. پاسخ یکی از آن آدمهای بیکار به این آدمهای بیکار از این قرار است…
این مطلب با این پیشفرض آغاز میشود که داستاننویسی، هنر و اصولا هیچ امر انسانیای، ذاتی نیست. این اعتقاد یک جورهایی با زیرساخت مکتب اگزیستانسیالیسم نزدیک است که در دههی شست و هفتاد میلادی دل خیلی از روشنفکرهای جهان و از جمله منورالفکرهای وطنی را برده بود. به هرحال این پیشفرض را به یا داشته باشید تا با یک قانون آشنا شویم.
حتما قانون “بقای انرژی” را به خاطر دارید که در کتابد÷ای علوم دورهی راهنمایی نسقمان را بریده بود. این قانون میگوید مجموع انرژیهای جهان ثابت است. به این صورت که در فرآیندهای فیزیکی تنها یک انرژی به انرژی دیگر تبدیل میشود. مثلا در بخاری برقی، انرژی الکتریکی به گرمایی تبدیل میشود و در نیروگاههای سوختی، برعکس و باقی ماجرا…
حالا با الگوبرداری از این قانون میتوان قانونی را در سطح یک ملت یا تمدن در حوزهی روانشناسی اجتماعی وارد کرد با نام قانون بقای نخبگان. به این معنا که تعداد نخبگان در یک جامعهی ثایت است. آنها بهطور محسوسی کم یا زیاد نمیشوند، بلکه هر زمان به سمت موضوعی خاص کشیده میشوند.
ویل دورانت در اثر عظیم خود “تاریخ تمدن”، آنجایی که دربارهی هنر ایرانیان در دورهی هخامنشیان بحث میکند، در نهایت نتیجه میگیرد: “ایرانیان کمتر به امور هنری میپرداختند(معماری، نقاشی، میناکاری و…) بلکه آن را متاعی میدانستند که میشود از کشورهای دیگر وارد کرد. بهنظر میرسد بزرگترین هنر ایرانیان حکومتداریست.”
شاید این مطلب بای ما که اعتقاد داریم هنر نزد ایرانیان است و بس، عجیب بهنظر بیاید اما استادان تاریخ همه متفقالقول هستند که مظاهر هنری (مثلا آنطور که در یونان باستان بود) در ایران باستان کمتر دیده میشد، اما سیستم حکمرانی ایرانیان در آن سدهها اعجابآورترین دستاورد آنان بوده است. سیستمی که اندیشمند بزرگی چون پوپر را هم به تحسین واداشته است.
باری، در دورههای بعد تمرکز ذوقی ایرانیان از امور سیاسی به موضوعات دیگر کشیده میشود: گاه فلسفه، گاه ادبیات، گاه معماری و… این مسیر تاریخی قبل از هر چیز موید قانون بقای نخبگان است.
با توجه به این قانون، جوایز و جشنوارهها و تشویقها و تنبیهها عامل اصلی در سوق دادن تمرکز نخبگان به امری یا دورکردن از آن است. بدون شک برگزاری مراسمی و اعلام آثاری بهعنوان آثا برتر، علاوه بر آن که تاثیر مستقیمی بر برنده میگذرد، درمیان جامعهی نخبگان نیز تاثیر قابلتوجهی خواهد گذاشت و آنان را به آن سمت سوق میدهد. برگزاری جشنوارههای مختلف، پر سروصدا و دامنهدار سینمایی در ایران پس از انقلاب، یکی از اصلیترین علل رویآوردن برخی نخبگان هنر جامعه به این هنر است. همین مساله در برخی موارد باعث میشود کسی که میتوانست شاعر یا نویسندهی خوبی باشد، به سمت سینما کشیده شود.
اصلا چرا راه دور برویم؛ همین توجه بیشتر به داستان نسبت به شعر در دههی گذشته و تنوع جوایز آن در چند شال اخیر، گروهی از جوانان را که پیش از این تنها به شعرگفتن مشغول بودند، به راه پرخطر داستاننویسی کشانده است.
حالا که همهی ما عِرق داستان دریم، بهتر است دعا کنیم هر روزنامه، گروه، محله، مسجد، حزب و دستهای یک جایزهی ادبی دستوپا کند تا همه از آن سود ببریم و از همه بیشتر، ادبیات این خاک عزیز.