گزارش نود و هفتمین نشست کتاب ماه ادبیات و فلسفه
سهشنبه چهارم شهریورماه، نود و هفتمین نشست “کتاب ماه ادبیات و فلسفه” با موضوع بررسی فعالیتهای فرهنگی دکتر فریدون بدرهای در عرصهی ترجمه برگزار شد. در این نشست، دکتر بدرهای دربارهی فعالیتهای ترجمهایاش صحبت کرد و سپس دکتر هوشنگ رهنما و دکتر ایرج پارسینژاد نیز به بررسی برخی ویژگیهای شخصیت مترجمی دکتر بدرهای پرداختند. [متـن کامـل گـزارش]
دکتر فریدون بدرهای
در آغاز این نشست دکتر بدرهای دربارهی تأثیرگذاری برخی از ترجمههایش در جامعهی ایرانی گفت: در میان آثاری که ترجمه کردم، چند اثر به خاطر تأثیری که در جامعهی ایرانی داشته، فوقالعاده برای من ارزشمند است. هرگز گمان نمیکردم ترجمهی ریختشناسی قصههای پریان اثر “پراپ” تا این حد تأثیرگذار باشد؛ به نحوی که از طریق آن به بررسی داستانهای عامیانه و دیگر داستانها پرداخته شود. کتاب دیگری که مورد توجه بود و سالها روی ترجمهی آن فکر کردم، کتاب رشد ادبیات بود؛ چون این اثر بر اساس ادبیات شفاهی دنیا نوشته شده است. میدانیم که ادبیات از ابتدا به صورت مکتوب نبوده و بعدها مکتوب شده است، حتی بسیاری از کتابهای دینی مانند اوستا و وداها، قرنها در حافظهی مردم مانده و پس از قرنها به صورت مکتوب درآمده است. اما ادبیات شفاهی با پیدا شدن خط و کتابت از میان نرفته و در کنار ادبیات مکتوب ادامه یافته است. البته این سخن بدان معنا نیست که ادبیات شفاهی از حیث سطح از ادبیات کتبی نازلتر بوده است چون دلایلی در دست است که بسیاری از شاهکارهای ادبیات دنیا از روی آثار شفاهی مکتوب شدهاند. نویسندگان رشد ادبیات معتقد بودند که اگر بتوان ادبیات شفاهی را از مناطقی در جهان که این ادبیات تحت تأثیر ادبیات کتبی قرار نگرفته، جمعآوری کرد و از لحاظ تطبیقی آنها را با هم مقایسه کرد، شاید بتوان به نحوهی پیدایش و رشد ادبیات پی برد.
دکتر بدرهای سپس با اشاره به این موضوع که یکی از مشکلات بحث دربارهی قصه و داستان در زبان فارسی، محدود بودن واژههایی است که برای بیان تنوع بیش از اندازهی این ژانر ادبی داریم، در باب آراء ویلیام بسکام گفت: وقتی ویلیام بسکام تصمیم گرفت راجع به ادبیات فولکلوریک مقالهای بنویسد، در ابتدا اصطلاحی با عنوان Folk narrative وضع کرد تا بتواند دیگر انواع داستانهای عامیانه را تحت این ضابطه بیرون آورد. او پس از وضع این اصطلاح اذعان داشت که تمام داستانهایی که به صورت روایت شفاهی وجود دارد، قابل تقسیم به سه دستهاند: قصههای عامیانه، افسانهها و اساطیر.
دکتر بدرهای در تبیین تعریف قصههای عامیانه، افسانهها و اساطیر از دیدگاه ویلیام بسکام اظهار داشت: قصههای عامیانه، داستانهای منثوری هستند که غیرواقعی و افسانهای تلقی میشوند. این قصهها معمولاً نویسنده ندارند و بدون زماناند. افسانهها نیز قصههایی هستند که گویندگانش برای آن واقعیت عینی قائلاند. زمان وقوع آنها در گذشتهای قرار دارد که چندان دور نیست، زمانی که دنیا با دنیای امروز تفاوت چندانی نداشته است. اسطورهها هم داستانهایی هستند که شرح و توصیف حقیقی چیزی هستند که در زمانی روی دادهاند که پیش از زمان ماست. پذیرش و قبول آنها از روی ایمان است و تعلیم داده میشوند تا باور شوند. اسطورهها متضمن عقاید دینی هستند و معمولاً مقدس تلقی میشوند. اساطیر شرح پیدایش جهان، انسان، مرگ، جانوران و… هستند.
مترجم کتاب ریختشناسی قصههای پریان در توضیح چگونگی شکلگیری این اثر گفت: هنگامی که “پراپ” تصمیم گرفت کار خود را دربارهی ساخت قصهها آغاز کند، تعاریف موجود او را راضی نکرد. او معتقد بود شیوهی درست آن است که داستانهای عامیانه را تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم از خود آن داستانها چه توصیفی به دست میآید. به همین جهت صد قصه از مجموعهی قصههای عامیانهای که دانشمندی روسی جمعآوری کرده بود، انتخاب کرد و به تجزیه و تحلیل آنها پرداخت. او پس از تحقیق دریافت که اگر بر اساس کارهایی که قهرمانان قصه انجام میدهند، قصهها را تجزیه و تحلیل کنیم، تعداد خویشکاریها (function) بینهایت نیست و مجموعاً بیش از ۳۱ خویشکاری نمیتواند باشد که آنها نیز به ترتیبی پشتسر هم قرار میگیرند. ضمن آنکه ممکن است گاهی برخی از خویشکاریها حذف شوند و جای خود را به خویشکاری دیگری بدهند. این اثر با عنوان ریختشناسی قصههای پریان چاپ شد اما در کشورش چندان مورد توجه قرار نگرفت و پس از سی سال، زمانی که این اثر به زبانهای دیگر ترجمه شد، نقطهی تحولی در بحثهای ساختاری قصهها شد.
دکتر بدرهای در تبیین تحقیق «لُرد» و «پاری» دربارهی داستانهای شفاهی حماسی تصریح کرد: وقتی دربارهی ادبیات و به خصوص داستانهای پهلوانی و حماسی واژهی شفاهی ذکر میشود، به نظر میرسد که اینها قبلاً به وجود آمدند، مدتها به صورت شفاهی روایت شدند و بعداً به کتابت سپرده شدند. درحالی که داستانهای حماسی و پهلوانیای که به صورت شفاهی هستند، ساختی جداگانه دارند و این طور نیست که قبلاً وجود داشتهاند و راویانی به صورت شفاهی آنها را روایت کردهاند. تمام این حماسههای شفاهی به صورت شعر و همراه موسیقیاند. در حماسههای شفاهی یا داستانهای منظوم پهلوانی تصنیف، سراینده و اجراکننده هر سه یکی هستند. پاری و لرد، دو محقق امریکایی با تحقیقی که بر روی ۲۰۰ یا ۴۰۰ حماسهی شفاهی در یوگسلاوی انجام دادند، متوجه شدند که ساخت این داستانها جداست و با مطلبی که کتباً نوشته میشود، مغایر است. در غرب همواره این بحث مطرح بود که ایلیاد و اودیسه احتمالاً حماسههایی شفاهی هستند که بعدها به صورت مکتوب درآمدهاند. این دو محقق پس از بررسی این آثار دریافتند که ساختمان این حماسههای شفاهی با آنچه در ایلیاد و اودیسه آمده، تطبیق میکند. پس هنگامی که گفته میشود یک داستان حماسی ساخت شفاهی دارد، منظور این نیست که در حال حاضر به صورت شفاهی است بلکه مراد آن است که این ساخت به گونهای است که شفاهی بودنش را نشان میدهد و نشان میدهد با داستانهای دیگر متفاوت است. این داستانها از جزئی به نام «فورمولا» تشکیل شدهاند. فورمولا مجموعهای از کلمات است که از لحاظ وزن شعر جایی را اشغال میکند و مجموعهی این قطعات و تکهها، مضامینی ایجاد میکنند که تکرارپذیر است و در حماسههای مختلف تکرار میشود.
دکتر هوشنگ رهنما
پس از سخنان دکتر بدرهای، دکتر هوشنگ رهنما دربارهی وجههی فرهنگی دکتر بدرهای صحبت کرد و گفت: ترجمه در مفهومی که امروز از آن میشناسیم در جامعهی ما عملاً تاریخی شصت و چند ساله دارد، یعنی از سالهای ۲۰ سدهی حاضر آغاز میشود. دکتر بدرهای از سالهای ۱۳۳۰ تاکنون در نزدیک به هشتاد درصد این دوره حضوری چشمگیر داشته است. امتیاز دیگر دکتر بدرهای در این قلمرو تداوم اوست. مجموعهی بیش از پنجاه جلد تألیف و ترجمه در ۴۹ سال گذشته نشان میدهد که سالی بیش از یک کتاب به کتابخانههای ما افزوده است. بنابراین دکتر بدرهای از چهرههای برجسته و ماندگار فرهنگی و ادبی ماست. وی هیچ متنی را بدون پژوهش لازم و کافی در مورد موضوع آن، ترجمه نکرده است. پیشگفتارهایی که بر کتابهای ترجمهی خود نوشته گواه صادق این مدعاست و از احاطهی عالمانهی او در آن زمینهها خبر میدهد.
وی افزود: به نظر میرسد محوریت زندگی علمی ـ حرفهای دکتر بدرهای بر ترجمه است، اما ترجمه در سطحی که نه تنها برای خوانندگان آثارش نمونههای دلخواه آثار خوشخوان، روان و دریافتنی به همراه داشته است بلکه الگوهای آموختنی برای نسل نوپای ترجمه را نیز ارائه داده است. همهی تواناییها در دانایی دکتر بدرهای دست به دست هم دادهاند تا ترجمهی او را مطلوبتر کنند. دانش ادبی در هر دو زبان مبدأ و مقصد، دانش زبانشناسی، مهارتهای ویراستاری و دانش کتابداری و کتابشناسی و دانش گسترده در حوزهی موضوعاتی که بافتار متن ترجمهی او را تشکیل میدهند، همه و همه در نقش عناصر و کلیتی ذهنی به او یاری میکنند تا از پس کار خود استادانه برآید.
دکتر رهنما دربارهی اعتبار تألیف در فرهنگ سنتی ما نیز گفت: در فرهنگ سنتی اعتبار تألیف ظاهراً فراتر از اعتبار ترجمه است و این واقعیت زمانی برجسته میشود که در دانشگاهها ترجمه امتیاز کمی عاید عضو هیأت علمی میکند. اما اگر بپذیریم که امروزه در این جامعه در مقطعی از تطور تاریخی قرار گرفتهایم که بیشباهت به عصر سدههای اول اسلامی در شرق و عصر سدههای پس از جنگهای صلیبی در غرب نیست، باید اذعان کنیم که به همان میزان که ترجمهی آثار یونانی و ایرانی در مورد نخست به غنای فرهنگ اسلامی انجامید و در مورد دوم ترجمهی همان آثار عربیِ ترجمه شده بنیاد فرهنگ غربی را که امروزه میشناسیم پیافکند، ترجمه به اندازهی تألیف به جهش فرهنگ ایران امروز یاری میکند و دکتر بدرهای در کنار دیگر مترجمان شایسته در کانون این یاریرسانی قرار دارد.
دکتر ایرج پارسینژاد
در ادامهی این نشست دکتر ایرج پارسینژاد هم دربارهی ویژگیهای فعالیت دکتر بدرهای صحبت کرد و در تبیین دقت در ترجمههای دکتر بدرهای گفت: دکتر بدرهای زمانی با دکتر غلامحسین مصاحب، مؤلف دانشمند و استاد بزرگ ریاضی، همکاری میکردند. به نظر میرسد دکتر بدرهای، دقت، باریکبینی، انضباط کار در ترجمه را از دکتر مصاحب آموختند. دکتر مصاحب در کار فرد بسیار سختگیری بود اما کسانی که با او همکاری کردند، راه و رسم انضباط علمی را یاد گرفتند که یکی از آنها فریدون بدرهای است.
وی افزود: یکی از رازهای تشخص دکتر بدرهای، آشنایی او با زبان انگلیسی از دوران جوانی است. او از همان زمانی که زبان انگلیسی را آموخت، با کتابهای تاریخی آشنا شد. کتابهای تاریخیای که ایرانشناسان و مستشرقان مینویسند با آنچه برخی از مؤلفان تاریخ ما مینویسند و عرفان، انشاء، قصه و افسانه را به هم میبافند، تفاوت دارد. کار آنها از متد علمی، تحلیل تاریخی و انتقادی برخوردار است. به همین جهت آشنایی با این روش بعدها کار تألیف را برای دکتر بدرهای مشکل میکند و به ترجمه روی میآورد. اما آثاری که میآفریند از جمله در قلمرو اسماعیلیه، او را امروزه به عنوان یکی از دانشمندان نامآور در سطح جهان در قلمرو پژوهش اسماعیلیه مطرح کرده است. دکتر بدرهای در ترجمه تا کتابی را مطالعه نکنند و منابع و مآخذش را تک به تک بررسی نکنند، دست به ترجمه نمیزنند و این تفاوت دارد با کار بعضی از مترجمان ما که ترجمه را به صورت شفاهی میپذیرند و به طور خودکار قبل از آنکه کتاب را مطالعه کرده باشند، دست به ترجمه میزنند. کارهای بدرهای انتخاب و سلیقهی خودش است و در زمینههایی که اشراف نداشته باشد، ترجمه نمیکند. این امر سبب شده که محصول کار او نوعی پژوهش و تألیف باشد.