خوابگرد

جهشی بلند در جنبش روشنفکری زنان ایران

خوابگرد: پرونده‌ی چهارمین دوره‌ی هفته‌ی فیلم فروغ  بسته شد با حسرتی بر دل نازک فیلمسازان زن ایرانی و غالبا جوان که شادمان بودند از این که قرار است این جشنواره، شکل رقابتی پیدا کند  تا به مردان نشان دهند که چیزی کم از آنان ندارند. نشد اما، به هزار دلیل مختلف که هیچ‌کدام از این دلایل نه فرهنگی بود و نه فنی و تنها به سیاست ربط داشت و حاکمیت، فقط!

اما من مایل‌ام امیدوار باشم به جنبش فرهنگی زنان ایران. هفته‌ی فیلم فروغ و آثارش و حرف و حدیث‌هایش، همه نشان داد که جایگاه موثر زنان روشنفکر ایران تا چه اندازه رفیع شده و چطور بی‌محابا به پیش می‌رود. این جنبش را باید با دقت رصد کرد و امیدوار بود؛ ناامیدی که هنر نیست!

و اما دوست مستندسازم احسان که قلم شیرینی هم دارد، گزارشی خودمانی از این جشنواره تهیه کرده که حسن بزرگش این است که کسانی که نتوانستند جشنواره را دریابند، با خواندن آن، تصویری نسبتا جامع از حال و هوای آثار آن به دست می‌آورند.

توصیه می‌کنم حتا اگر اهل سینما هم نیستید، این گزارش را بخوانید.

 

احسان راطبی

هفته‌ی قبل ولو بودم در خانه‌ی هنرمندان برای هفته‌ی فیلم فروغ ؛ که به سلامتی دوره‌ی چهارمش طی شد. البته دوستان وزارت فخیمه‌ی ارشاد امسال یادشون اومده بود که این برنامه، هفته‌ی فیلم است نه جشنواره، و مجوز نداره که جایزه بده و بنابراین باید به صورت غیر رقابتی برگزار بشه که متاسفانه شد. توی کشور ما این طور کارها را به مردم می‌سپارند و خصوصی‌سازی را رونق می‌دن.

به هر حال از ۲۸ تیر تا ۳ مرداد این برنامه، با نمایش دقیقا ۵۰ فیلم برگزار شد. من ۱۹فیلم دیدم و البته ۹ تایشان را قبلا دیده بودم که یکی‌اش روزگار ما بنی‌اعتماد بود که دوست داشتم دوباره ببینمش و بغض کنم و دلم هوس کنه که همون‌جا  توی سالن این قدر سیگار بکشم تا خفه بشم. پورنجاتی گفته بود همه‌ی مسئولین باید این فیلم رو یک بار ببینن،خاتمی دو بار. من یه بارش رو تخفیف می‌دم و می‌گم فقط کاش دیده باشه فکر می‌کنی فایده‌ای هم داره؟

 

و اما بعد… [متن کامل گزارش]

 

بخش اصلی جشنواره یعنی مستند سازان زن ایران که ۱۷ فیلم داشت.

++به دنبال خالق هستی (گلناز محمدیان):  درباره‌ی استاد سیمین دانشور و البته بدون حضور ایشان! انصافا خیلی سعی کرده بود فیلمش را تصویری و نمایشی کند. من نمی‌فهمم خانم دانشور چرا از دوربین فراری هستند. شمس آل احمد قصه‌ی آشنائی جلال و سیمین رو این طور تعریف می‌کنه:

جلال و دوستش داشتن از شیراز برمی‌گشتن. رفیق جلال می‌گه: حافظ که گفته شیراز معدن لب لعل است و کان حسن، پس چرا ما چیزی ندیدیم!؟ خانمی از صندلی پشتی‌شون می‌گه: شما دیر رسیدین، معدن رو استخراج کردن! اون خانم مسافر، سیمین خانم بودن. (قابل توجه دوشیزگان روشنفکر که یادشون باشه چطور باید بزنن به خال!)

++گناه مریم (پریسا شاهنده): تکان‌دهنده ترین فیلم این بخش و شاید همه‌ی جشنواره بود. یه بابای خلافکار تو خوزستان خیال برش می‌داره که دختر هفت ساله‌اش مورد تجاوز دائی‌اش قرار گرفته. جلوی چشم خواهر و برادر کوچولوش سر دختره را گوش تا گوش می‌بره. بعد با سر اون طفل معصوم می‌ره داخل شهر…

دادگاه خوزستان نه به علت قتل نفس بلکه به جرم افساد فی الارض مرد را محکوم به اعدام می‌کنه. اما حکم در دیوان عالی کشور نقض میشه و فقط سه سال حبس می‌گیره… کیف می‌کنی رضا جان از کشور گل و بلبل؟ من نمی‌دونم این ناموس‌پرست‌های خوزستان چرا به مردی که مشکوک می‌شن حمله نمی‌کنن و زورشون فقط به دختربچه‌ها و زن‌ها می‌رسه. این فیلم اطلاعات کافی را منتقل می‌کرد. خوشبختانه به علت عرب بودن خانم شاهنده، پلیس اون منطقه فیلم‌های شب جنایت را در اختیار ایشون گذاشته بود که در موفقیت فیلم خیلی موثر بود.

++ زنان بدون سایه (مهناز محمدی): این فیلم درباره‌ی زنان ساکن یک آسایشگاه روانی‌ست؛ آسایشگاه قدس. فیلمی درباره‌ی اهمیت حضور عاطفه در زندگی آدمی و البته در این‌جا زنان. زنان این فیلم آن‌چنان برای تصاحب تنها مردی که به آن‌جا آمد و شد داشت، تلاش داشتند که نگو؛ قصه‌ی تنهایی و محرومیت.

مشکل اساسی این فیلم و بسیاری از مستندهای ایرانی اینه که ما مجذوب سوژه می‌شیم و فکر می‌کنیم آن‌چه خودمون درباره‌ی اون می‌دونیم، تماشاچی هم می‌دونه یا خود به خود می‌فهمه. در نتیجه تلاشی برای تزریق اطلاعات به فیلم نمی‌کنیم. فکر کنم هر مستندسازی باید یک دوره کوتاه خبرنگاری بگذرونه. به هرحال هر مستند در پایه‌ای‌ترین لایه‌ی خودش یک خبره .

++ اهالی سرزمین هیچ (مهناز یان ور): درباره‌ی بازگشت آوارگان افغان به ولایات خودشان؛ یک گزارش عادی با اشتباهات فاحش در تدوین و همان مشکلات فیلم قبلی.

++ نقش‌های آرزو (مرضیه علیرضائی): درباره‌ی منطقه ای به نام آب باد نزدیک شیراز که با شایعه ای بی پایه تبدیل می‌شه به جایی برای حاجت گرفتن. تکنیک حاجت گرفتنش هم این بود که باید نقش حاجت‌شون رو نقاشی می‌کردن! البته یه غار خیلی کوچیک هم بود که اگه از یه طرفش می‌رفتی و از یه طرفش در می‌اومدی بچه‌دار می‌شدی مثلا… و جالب بود که همه مدل آدمی اون‌جا می‌اومد!

این فیلم می‌تونست فیلم خیلی بهتری باشه اگه یه قصه بهش سنجاق نمیکردن. حتا اگه قصه‌اش واقعی بود، باز هم اجرایش حالت داستانی داشت و از سندیت فیلم کم می‌کرد. استاد ضابطی جهرمی به ما می‌فرمودن: مستند داستانی فرزند نامشروع داستانی و مستند است. در واقع این یک گونه‌ی من‌درآوردی در تلویزیون ایران است برای این که تهیه‌کننده‌ی مستند در تلویزیون ما بتونه پول بیش‌تری بگیره و البته یه این دلیل که هزینه‌ای که برای ساخت فیلم مستند می‌دهند، معمولا خیلی ناچیز است.

++ همچون کوچه‌ای بی‌انتها (مژگان نیک‌بخت): گزارشی مبتنی بر مصاحبه درباره‌ی نقاشان زن ایران و البته باتصاویر بسیار ضعیف و بدنور. پراکنده‌گو هم بود و البته خیلی زحمت کشیده بود و در محل‌های متعددی مصاحبه ترتیب داده بود.

++ شاخه‌های پائیزی (سیده سحر ابراهیمی): به هیچ عنوان مستند نبود و داستانی خوبی هم نبود!

++ تولد مرگ (صفورا احمدی): از این فیلم‌ها بود که یه موقعیت می‌سازن و بر اساس اون مستند درست می‌کنن. یه چیزی شبیه دوربین مخفی البته عمیق‌تر و غیرتفننی. البته شاید هم اصل قضیه واقعی بود؛ درباره‌ی بچه‌ای که مادرزاد ایدزی‌ست و مادرش می‌میره و حالا کسی حاضر به شیر دادن اون نیست.

++ تو این بخش فیلم زنانه (مهناز افضلی) هم بود که ندیدم اما  دوستان خیلی ازش تعریف کردن. درباره ۸ زن خودفروش که به هرحال حاضر شده بودن درباره‌ی خودشون و حال و روزشون حرف بزنن.

++ قدم‌زنان در آب (فیما امامی) را در جشنواره‌ی یادگار دیده بودم. درباره‌ی حجت‌الله شکیبا و نقاشی‌هاش بود. مستندی فکرشده بود و البته نه به خلوص و یکدستی اون فیلم امامی که درباره‌ی اون پیرمرد مدل دانشگاه هنره.

++ بیرون از دایره (افسانه خلیلی): پایان‌نامه‌ی خانم خلیلی از بچه‌های دانشکده‌ی خودمونه. ندیدمش اما شادی صدر  هفته‌ی قبل نقدی محتوائی درباره‌ی اون در روزنامه‌ی یاس‌نو نوشته بود.

 

 

بخش دیگر برنامه، آثار مستندسازان زن جهان بود

 که من ۴ عنوانش را دیدم. ظاهراً بیش‌تر برنامه‌های این بخش از فیلم‌های هفته‌ی فیلم مستند فرانسه بود که چند هفته پیش در سینما فلسطین برگزار شد .

یکی از این فیلم‌ها از مارگارت دوراس بود با اسم اورلیا اشتاینر.کل تصاویر فیلم از رودخانه‌ای بود با پل‌های فراوان و البته همگی از منظر سرنشین یک قایق. گفتار متن فیلم درباره‌ی آدمی بود به نام اورلیا اشتاینر که هر چه دقت کردم نفهمیدم ارتباطش با تصاویر چیست و اصلا خودش کیست.

ظاهرا فیلمی سرتا سر کنتر پوآن بود و به نظرم فیلمی تجربی بود و نه مستند. آخه یکی به من بگه این جور فیلم‌ها مستند به چی هستن که به‌شون می‌گن مستند؟

 

پیروزی اراده را هم دیدم و خیلی خوشحال‌ام که روی پرده این فیلم رو دیدم. این خانم ریفنشتال نابغه بوده و این فیلمش شاهکاری برای کارگردانی دوربین در مستند. نه هیتلر و نه هیچ یک از اعضای ریز و درشت حزب نازی به اراده‌ی فیلمساز حرکت نداشتن اما دوربین‌ها آن‌چنان جاگیری شدن که بهترین تصاویر از حیث بصری و معنا ارائه شده. الان که فیلمسازی این قدر ارزان و آسان شده ما هنوز این قدر سلیقه به خرج نمی‌دیم. راستی به نقل از بولتن جشنواره (ببخشین منظورم هفته است) بگم که بانو لنی در سن بالای ۹۰سالگی از زیر آب عکاسی کرده!!

 

 

یه بخش دیگه هم بود که اسمش را گذاشته بودن آزاد یا ویژه یا غیر رقابتی

(بماند که بعداً همه غیر رقابتی شدن که دل کسی نسوزه)

++ ننه گلی (نورالدین عبدالله پور): از اون فیلم‌هاست که خواهران و برادران حاکم بر ما ببینند برایشان ثواب داره. مستندی‌ست جانکاه درباره‌ی پیرزنی ۷۵ ساله که برای گذران زندگی به شغل شریف قاچاق کالا در قشم مشغول است. شب‌ها همراه عده‌ی زیادی از همکاران محترم در محل گمرک همون‌جا بیتوته می‌کنه شرم آوره . چقدر خوبه که ما مسئولیتی به دوش‌مون نیست وگرنه یا از غصه دق می‌کردیم یا خیلی نامرد می‌بودیم که از غصه دق نمی‌کردیم، نه رضاجان؟

++ سوشیوس (حسن نقاشی): مستند ی درباره‌ی فرهنگ عامه. انصافا آلن برونه فرانسوی که گفته ایران بهشت مستند سازی‌ست، حرف حسابی زده.  موقع خشکسالی در قصبه ای که  یادم نیست کجا بود دختری عروس چاه میشود و برای اهل ده آب می‌برد اما خودش نمی‌خورد تا دل چاه را نرم کند و پر آب شود. سوشیوس را پارسال در جشنواره‌ی باران دیدم و تا اون‌جا که یادمه خیلی خوش ریتم بود.

++ میان سایه و نور (خسرو سینایی): انصافا من هر مستندی از استاد بزرگوار جناب سینایی دیدم یه کار جدیدی بوده توی مجموعه‌ی کارهای خودش. ایشون اصلا اهل در جا زدن نیست و خیلی جالبه که در چهارمین دهه‌ی فیلمسازی‌اش باز هم این‌قدر در پی فرم‌ها و ساختارهایی باشه که قبلا تجربه نکرده.

میان سایه و نور درباره‌ی دسته‌ای از نقاشی‌های فرح اصولی است که مبتنی بر تقابل خیر و شر هستن. این تقابل در فیلم باز تصویر و نمایشی می‌شود و با موسیقی خود آقای سینایی باز هم موکد می‌شود.

++ میلکان (مینو کیانی)‌:‌‌ فیلمش بسیار خوش‌ریتم و پر از تصاویر جذاب است با یک پشتوانه‌ی تحقیقی قوی؛ درباره‌ی عشایر کرد و به زبان کردی، اما خود فیلم به قدر کافی گویا بود و به نظرم دوبله یا زیرنویس حتا ممکنه کار رو به هم بریزه. اون‌چه دیده می‌شه زندگی کاملا ماقبل مدرن عده‌ای زن است که البته با مردها زندگی می‌کنند اما انگار بود و نبود مردها یکی‌ست. شکل زندگی این ایل طوری‌ست که گویی کل ماجراهای آن‌ها  قبل از ورود الکتریسیته به زندگی بشر فسیل شده است. اگر جایی نمایش داشت حتما آن را ببین.

++ اگر دوباره حرف بزنم (هیوا امین نژاد)‌:‌ فیلم در روستایی کردنشین می‌گذره. دخترهای ده دچار بیماری ناشناسی می‌شن که مقامات یه جورهایی در پی پنهان کردن اون هستن و برای علاج اون تلاش درخوری نمی‌کنن. اهالی روستا دخترها رو می‌برن سلیمانیه‌ی عراق و اون‌جا معالجه می‌شن.

این فیلم ظاهرا بیش‌تر درباره‌ی یگانگی طوائف کرد ورای مرزهاست؛ هرچند لایه‌ی رویی اون هم سوژه‌ی جذابی‌ست.

++ گمنام آشنا (رسول ملاقلی‌پور): درباره‌ی تفحص اجساد شهدا و رنج مادران مفقودالاثرهاست. برای اهلش مستند مفیدی‌ست و به‌عنوان مستند از ملاقلی پور کار قابل قبولی‌ست. چند فصل تدوینی جذاب هم داره.

++ پروانه زرد (فرشاد فرشته حکمت)‌‌:‌ یک مستند تداعی‌گر در باب زیبایی صلح و قبح جنگ. تصاویر  متن فیلم در میدانی پر از کبوتر در اروپا برداشته شده بود.

++ لاله و لادن (محمد جعفری): این فیلم در سال ۷۸، موقعی که اون‌ها سال آخر دانشگاه بودن ساخته شده. متاسفانه به خاطر محدودیت‌ها فیلم خیلی تصنع داره. مثلا اون‌ها با مانتوهای پلوخوری مشغول آب دادن به باغچه هستن.

به هرحال فیلمی‌ست که باید می‌ماند برای حافظه‌ی سینمای مستند ایران. خدا رحمت کنه اون دو دختر بزرگ رو که به همه‌ی ما درس استقامت و آزادی دادن.

 

و یک فیلم توقیفی

++ امسال یه فیلم توقیفی هم بود: آواز ماه (فرحناز شریفی) درباره‌ی قمرالملوک وزیری که به خاطر پخش صدای قمر مشکل ممیزی پیدا کرده بود!

 

و بالاخره چند نکته:

++ نکته‌ی جالب در بیش‌تر فیلم‌ها این بود که انگار کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها بی‌خیال تلویزیون ایران هستن و برای دل‌شون فیلم می‌سازن و البته اگه بتونن برای فروش خارجی.

++ فیلم‌هایی که در اون‌ها تعهد اجتماعی دیده بشه، زیاد بود.

++ و البته فیلم‌هایی که ۱۰سال یا حتا ۲۰ سال دیگه با طراوت باشن؛ خدا می‌دونه.

خلاصه رضا جان سال دیگه هفته‌ی فیلم فروغ رو از دست نده، مجلس بی‌ریایی‌ست؛ البته اگر سال دیگری بود و هفته‌ی فیلم فروغ دیگری!