خوابگرد: اسپیلبرگ برای تازهترین فیلمش، زندگی یک پناهندهی ایرانی ساکن در فرودگاه دوگل پاریس را دستمایه قرار داده. عنوان فیلم هست؛ ترمینال. عکسی هم که میبینید، خودِ آن ایرانی نگونبخت است که در همان فرودگاه گرفته شده. یادداشتِ زیر، ترجمهایست از یک گزارش چاپ شده در یکی از روزنامههای آمریکا که حمید ستار آن را برای خوابگرد ترجمه کرده است، حاوی جزییاتِ مفصل ماجرا و همینطور داستان فیلم.
استیون اسپیلبرگ و تام هنکس برای سومین بار برای ساختن فیلم ترمینال در پاییز امسال همکاری خواهند کرد. این فیلم دربارهی زندگی یک مرد(هنکس) در داخل ترمینال فرودگاه شهر نیویورک است. بهنظر غیرواقعی میآید، نه؟ در واقع ترمینال برمبنای داستان واقعی زندگی مهران کریمی ناصریست که از سال ۱۹۸۸ تا کنون در داخل فرودگاه شارل دوگل در حومهی شهر پاریس زندگی کرده است.
یک وکیل متخصص حقوق بشر مشکل او را دنبال کرد اما دولت فرانسه نمیتوانست به ناصری اجازه دهد که در خاک فرانسه بماند و جایی هم نداشتند که ناصری را به آنجا دیپورت کنند (اخراج کنند). بنابراین او فرودگاه را به عنوان خانهی خود انتخاب کرد و از آن موقع تا کنون در آنجا زندگی کرده است.
او در راهپلهی ترمینال شمارهی یک میخوابد و ساعت پنج و سی دقیقهی صبح، قبل از آن که مسافران از راه برسند، برای شستن دست و رو در دستشویی ترمینال، از خواب بیدار میشود. او هیچ پولی ندارد اما مغازهداران ترمینال او را عضوی از خانوادهی فرودگاه شارل دوگل میدانند و آب و غذایش را فراهم میکنند. او هیچگونه پولی از کسی قبول نمیکند و بهخاطر صداقتش هم شهرت دارد (دوبار کیف پول گمشدهی مسافران را پیدا کرده و بازگردانده است). او به هنگام کریسمس کارت پستال دریافت میکند و مشترکِ هفتهنامهی تایمز است و ملاقاتکنندگانی هم دارد که غالبا خبرنگارانی هستند از اطراف و اکناف دنیا. دکتر و کشیش فرودگاه هم بهطور هفتگی به دیدارش میآیند.
یکی از غریبترین پیچیدگیهای این حکایت آن است که در سال ۱۹۹۹، دولت فرانسه بالاخره به ناصری اجازهی اقامت داد که با این حساب او میتوانست در فرانسه مقیم شود و به هر کجای اروپا هم که میخواهد مسافرت کند. اما او باز هم راضی نشد فرودگاه را ترک کند. بهنظر میرسد رنج این سالها، روان او را آزرده است. آنهایی که به او نزدیکترند، میگویند که او هنوز از دیپورت شدن هراس دارد.
(و اما دربارهی فیلم تازهی اسپیلبرگ) از دو چیز میتوان مطمئن بود: اول آن که روایت سینمایی زندگی ناصری آنقدرها هم غمانگیز نخواهد بود چرا که کاترینا زتا جونز برای ایفای نقش یک طرفِ عشقی در حال مذاکره است. دیگر آن که بهواسطهی تنشهای سیاسی جاری بین ایران و آمریکا، تام هنکس نقش یک ایرانی را (که همان ناصری باشد) بازی نخواهد کرد. بلکه نامش در فیلم، آقای ویکتور ناورسکی خواهد بود که اهل کشور سلوونیست (با این تغییر در داستان) که هنگامی که کشورش صحنهی کودتا میشود، در فرودگاه جان اف کندی نیویورک گرفتار میشود. او که قادر بهخاطر دستگیرشدنش، نمیتواند فرودگاه را ترک کند و به کشورش هم نمیتواند بازگردد، گرفتار دام تشریفات اداری میشود. بهرغم تلاش رییس فرودگاه در دشوارکردن شرایط زندگی برای او، ویکتور در عین حبس در ترمینال، بهطرز غیرمنتظرهای به زندگی مرفهی میرسد؛ همراه با یک داستان عشقی شیرین با یک مهماندار زیبا ولی سستپیمان هواپیمایی آمیلیا که احتمالا زتا جونز نقش آن را بازی خواهد کرد.
نکته: این که اسپیلبرگ، بهخاطر تنشهای سیاسی بین ایران و آمریکا، شخصیت اصلی فیلم را از یک ایرانی به یک غیرایرانی تغییر داده، بهنظرم کمی غیرقابل هضم آمد. یا ما خیلی اوضاع فرهنگیمان افتضاح است و یا این که من دچار سوء هاضمه شدهام!