خوابگرد

گزارش دوهفتگی کتاب۷

به‌جای مقدمه
درست است که ادبیات داستانی ما مثل خیلی از چیزهای دیگرمان هنوز به آن درجه‌‌ی متعالی نرسیده که بتواند با آثار ادبی خیلی از کشورهای دیگر برابری کند، و درست است که آدم نمی‌تواند لذت خواندن مثلا آثار گرین یا سالینجر را با هیچ چیز دیگری عوض کند، و درست است که چه‌قدر باید چشم به راه بمانیم تا رمانی دربیاید از یک نویسنده‌ی ایرانی که ارزش خواندن و تامل داشته باشد، و درست است که خیلی چیزهای دیگر هم درست است؛ اما همه‌ی این چیزهای درست دلیل نمی‌شود که نگاه‌مان به قصه‌های ایرانی و آثار نویسندگان ایرانی آن‌قدر تحقیرآمیز باشد که توجه نکردن به آن‌ها را افتخار قلمداد کنیم و تازه کلی هم ادعای خواننده‌ی حرفه‌ای بودن و یا حتا نویسنده بودن بکنیم. قصه‌های ایرانی، چه خوب و چه بد، قصه‌اند و بازتابی هرچند کج و معوج از اندیشه‌ی معاصر روشنفکری معاصر ایران. نمی‌گویم که باید هر مجموعه قصه و یا هر رمانی را خواند، نه. می‌گویم کمی دست برداریم از این در وطن خویش، غریب و برای بهتر فحش دادن هم که شده، به آثار نویسندگان معاصر ایران، خصوصا نسل چهارمی‌ها، بیش‌تر توجه کنیم؛ همین!
و اما گزارش این دوهفته:

جدیدهای ایرانی
شاید مایه‌ی کمی سرافکندگی باشد که در میان کتاب‌هایی که وارد بازار شده‌اند، تنها دو کتاب را برای معرفی در این بخش پیدا کنیم و سومی را هم با اغماض در آن بگنجانیم.
۱– مجموعه داستانی از فرامرز طالبی با عنوان موسیو یعنی ویولون که نشر گرایش آن را منتشر کرده.
۲– و همرنگ نامت، آبیِ آبی مجموعه داستانی از اصلان پاشا
۳– پیش از این چهار جلد از کتاب داستان‌های کوتاه ایران و سایر کشورهای جهان منتشر شده بود و تازگی‌ها جلد پنجم این سری به کوشش محمد ایوبی و محسن باقرزاده به کتاب‌فروشی‌ها آمده است.

تجدید چاپ ایرانی
به فاصله‌ی کمی از توزیع آسمان خالی نیست رمان شیوا ارسطویی، چاپ دوم آمده بودم با دخترم چای بخورم از همین نویسنده نیز به بازار آمده، همین!

جدیدهای خارجی
۱
z مثل زکریا رمانی از رابرت او برایان، نویسنده‌ی آمریکایی با ترجمه‌ی فرزاد فربد. او برایان برنده‌ی جایزه‌ی ادبی ادگار آلن پو بوده است.
۲– از فرانسوا موریاک هم رمانی با ترجمه‌ی مهدی سمائی به بازار آمده با عنوان نامه‌ای به ایزابل. موریاک هم برای خودش صاحب کمالاتی‌ست و در سال ۱۹۵۲ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شده است.
۳– از آندره ژید هم که به خاطر درِ تنگ و مائده‌های زمینی‌اش در بین ایرانی‌ها طرفدار دارد، رمانی به اسم ایزابل با ترجمه‌ی عبدالحسین شریفیان منتشر و توزیع شده. (اگر گفتید، در بین آثار ایرانی چه اسمی به‌اندازه‌ی ایزابل تکرار شده؟!)
۴– مجموعه‌ی سه داستان از آرتور میلر، جیمز سالتر و میل ملوی هم در کتابی به اسم اجرا با ترجمه‌ی الهام پورنظری جزو جدیدهاست.
۵– چاپ اول ترجمه‌ی لیلا حاتمی از نمایشنامه‌ی گرترود اثر کارل تئودور درایر هم که توسط نشر مرکز منتشر شده بود، وارد بازار شده. مقدمه‌ی این کتاب به قلم بابک احمدی‌ست.
۶– دو مجموعه شعر خارجی هم در میان جدیدها به چشم می‌آید. یکی گزیده اشعار لرمانتف شاعر روسی با ترجمه‌ی زهرا محمدی
۷– و دیگری شب‌تاب مجموعه اشعاری از رابیندرانات تاگور که البته ناشر آن دارینوش است و…؟!

تجدید چاپ خارجی
۱جنگ آخر‌الزمان ماریو وارگاس یوسا با ترجمه‌ی عبدالله کوثری بر تارک این بخش می‌درخشد.
۲آهنگ عشق آندره ژید هم تازگی‌ها با ترجمه‌ای دیگر از عبدالحسین شریفیان و با عنوان جدید سمفونی کلیسایی در ویترین کتاب‌فروشی‌ها نشسته است.
۳– و برمی‌گردیم گل نسرین بچینیم اثر ژان لافیت که چاپِ اول نشر نگاه است.

پرفروش ایرانی
هرچند بارها گفته‌ام که استفاده از عنوان پرفروش کاملا نسبی‌ست، باز هم این موضوع را تکرار می‌کنم و با توجه به این نسبیت به اطلاع می‌رسانم که:
۱سمفونی مردگان عباس معروفی باز هم مورد توجه خریداران آثار ایرانی بوده.
۲– و بعد از آن، دو دنیا اثر گلی ترقی که این روزها حرف و حدیث و تبلیغ پیرامون آن بسیار است.

پرفروش خارجی
همچنان با توجه به قضیه‌ی نسبیت فوق، تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور: پیشگفتار نوشته‌ی سالینجر بیش از آثار خارجی دیگر خریدار و طرفدار داشته است.

خدایگان کتاب
حالا که تازه‌ترین اثر سالینجر طرفدار پیدا کرده، از موقعیت استفاده می‌کنم و این کتاب را به عنوان پیشنهاد این گزارش معرفی می‌کنم. پشت جلد این کتاب چنین آمده: “سیمور که اولین بار در داستان کوتاه و تکان‌دهنده‌ی یک روز خوش برای موزماهی قدم به جهان داستان گذارد و پس از گفتگو با دخترکی معصوم در ساحل فلوریدا به اتاقش بازگشت و تیری در سر خود خالی کرد، بار دیگر ظاهر شده است تا شاید دلایل خودکشی اسرارآمیز این شخصیتِ به اسطوره بدل‌شده، بیش از این در پس پرده نماند.”

سیمور: پیشگفتار را که خواندم، دیدم چاره‌ای ندارم جز موافقت با این نظر محمد حسن شهسواری در پنجره‌ی پشتی که: “ای سالینجرخوان‌های دوآتشه! ای آن‌هایی که با الواتی‌های سالینجری صفا می‌کنید! ای همه‌ی آن‌هایی که فکر می‌کنید ناتوردشت کار درجه یکی‌ست و دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم نظیر ندارد! و ای…! برای همه‌‌تان متاسفم… به همه‌ی حضراتی که گاه هوس نوشتن داستان پست‌مدرنیستی می‌کنند (ازجمله خودم)، توصیه‌ی اکید می‌کنم این رمان را بخوانند تا بفهمند (بفهمیم) بهتر است درِ کوزه را بگذاریم تا بخورد آبش را.”