خوابگرد

پس‌گردنی یا پس‌گرفتنی؟

حیف است تازه‌ترین حکایت شیخ اجل، سروش را نخوانید. گزیده‌ای از این حکایت:


آقای خاتمی! دیر شده است، طفل انتظار پیر شده است، دل صبر از این شیوه سیر شده است. اگر ایران است، اگر ایمان است، اگر کرامتِ انسان است، اگر خرد و برهان است، اگر عشق و عرفان است همه دستخوش تاراج و طوفان است. ” کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد؟”…
امروز بهترین روزنامه آن‌ است که بسته باشد، بهترین زبان آن است که بریده باشد، بهترین قلم آن است که شکسته باشد، و بهترین متفکر آن است که اصلا نباشد…
آقای خاتمی “می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد” و در پس پشت، خرمنی از امیدهای سوخته و دل‌های شکسته را به جا می‌نهی…
نمی‌دانم آن چه می‌نویسم فریادی است بر سر چاه یا از تهِ چاه. هر چه هست حدیث چاه و فریاد است یا کوه و فرهاد. نعره‌ی نومیدانه‌ای است در سنگستان ناکامی‌ها که تنها پژواکی از آن نصیب ما می شود…

 تحشیه: خب، انگار سروش هم بالاخره رأی‌اش را از خاتمی پس گرفت، چه پس‌گرفتنی! حالا دیگر وقت آن است که استاد احصایی(خطاط اصلاح‌طلب!) برای اصلاح‌طلب‌ها، به یاد روزهایی که لوگوی روزنامه‌های دوم خردادی را می‌نوشت، تابلو خطی بنویسد بزرگ و زیبا که: “رأی گرفته شده پس داده نمی‌شود!”