درست است که تقریبا هر روز یک یادداشت جدید در اینجا منتشر میشود و لینکده هم دایما درحال بهروز شدن است، اما چند وقتیست خودم کمتر مینویسم. دو تا علت دارد؛ یکی این که نویسندگان مهمان خوابگرد، چنان دست به قلم میبرند که دیگر رویم نمیشود هر یادداشتی را به قلم خودم اینجا بگذارم و در واقع کمی وسواسی شدهام. و اما دلیل مهمتر این که اینروزها به کار فرهنگی دیگری مشغولام که در خلال آن تنها فرصت میکنم به امور روزانهی (سردبیری، خبرنگاری، حروفچینی، ویرایش، صفحهآرایی و انتشار!) اینجا برسم و فرصتِ نوشتن برای خودم باقی نمیماند. این کار فرهنگی یک تفاوت اساسی با چرخاندن خوابگرد دارد و آن این که اگر به سرانجام برسد، پشتش پول خوابیده و قبول کنید که گذران زندگی خرج دارد و به من حق بدهید که تا چند وقت دیگر هم به آن کار برسم شاید از خواب بیدارش کردم! هرچند انصافا اینجا هم بهرغم همهی این گرفتاریها، سر و شکل یک نشریهی فرهنگی پیدا کرده و دستکمش آن که دوستانی دارند برای آن قلم میزنند که هرکدام در حوزهی تخصصی خود جایگاه ویژهای دارند و شاید برای اولین بار است که به عنوان نویسنده و یا مترجم مطرح میشوند.
بازهم از دوستانی که چشم به یادداشتهای خودم دارند، به طرز وحشتناکی پوزش میخواهم. شاید فردا که ۱۸ تیرماه است، چیزکی بنویسم. اندکی صبر…
و اما
تازهترین یادداشت محمدحسن شهسواری را هم در پنجرهی پشتی گذاشتم. این یادداشت شهسواری، برخلاف نوشتههای قبلی او، کمی رنگ و بوی وبلاگنویسی دارد؛ هم لحن و زبانش و هم فرم اطلاعرسانیاش. شهسواری در این یادداشت، نگاه فشردهای کرده به تازهترین کتابهایی که خوانده و قرار است چند وقت یکبار تکرار شود. هرچند من گمان میکنم که پنجرهی پشتی مخاطبان خاص خودش را پیدا کرده و ۹۹% آنها بهخاطر حجب و حیاشان مایل به ثبت نگاهشان پای نوشتهها نیستند، اما چه خوب است که نگذارید شهسواری احساس غریبگی کند. بســـمالله!