گزارش زیر برداشتیست از گزارش سرویس فرهنگی میراث خبر
در حال حاضر تنها ۳جایزهی ادبی با بهرهگیری از نام بزرگان ادبیات معاصر ایران، نامگذاری شده است. در سالهای قبل از انقلاب، تنها یک جایزهی ادبی با نام یکی از قله های ادبیات معاصر ایران اهدا می شد: جایزه «فروغ فرخزاد» که تنها ۳ دوره در دهه ۵۰ برگزار شد. در سالهای پس از انقلاب نیز جایزهی «نیما» تنها طی یک دوره برگزار شد؛ سپس پس از گذشت دو دهه توقف، جایزهی «هوشنگ گلشیری» شکل گرفت که سال گذشته دومین دورهی خود را پشت سر گذاشت. در سال ۱۳۸۲، اولین دورهی دو جایزهی «بیژن جلالی» و «صادق هدایت» نیز طراحی شد و شکل گرفت که جایزهی بیژن جلالی از حیث توجه و گزینش بهترین نقد و پژوهش ادبی در حوزهی شعر، دارای اهمیت بود. این در حالی است که اگر دوره مشروطه را آغاز ادبیات نوین ایران بدانیم و اگر مروری سردستی بر آثار و نام قله های ادبیات نوین ایران در صد ساله گذشته داشته باشیم آنقدر به نامهای بزرگ که برخی جهانی هستند، برمیخوریم که ناخودآگاه این پرسش در ذهن ایجاد میشود که چرا نام این بزرگان بر جوایز ادبی که قرار است مشوق نویسندگان و شاعران جوان باشد دیده نمی شود؟
محمد شمس لنگرودی– شاعر، پژوهشگر و مولف کتاب تاریخ تحلیلی شعر معاصر ایران- در پاسخ به این که چرا جوایز ادبی، کمتر استمرار مییابد، میگوید: «جوایز ادبی و حرکت هایی نظیر آن برای آن که ادامه پیدا کند باید به نهاد تبدیل شود. تشکیل نهاد نیز در شرایطی که سرکوبهای مختلف اجتماعی و سیاسی وجود دارد امکان ناپذیر است. از سوی دیگر نهادها زمانی شکل می گیرند که جامعهی فرهنگی به ضرورت شکلگیری چنین نهادهایی پی ببرد.» لنگرودی با اشاره به جایزهی فروغ فرخزاد و نیما یوشیج که دیگر وجود ندارند، میگوید: «نمیدانم اگر روزی تلاشهای خانم فرزانه طاهری نباشد جایزهی هوشنگ گلشیری ادامه پیدا میکند یا نه. تا روزی که این نهادها تثبیت نشوند چنین نگرانیهایی وجود دارد و اهدای جوایز ادبی، متکی بر ارادهی فردی خواهد بود نه بستر مناسب فرهنگی.»
امیر حسن چهلتن– نویسنده- عقیده دارد که داشتن چنین جوایزی نیازمند حمایتهای لازم از نویسندگان است: «یک معنی حمایت چاپ آثار است. ما چگونه میتوانیم جایزهی هدایت را برگزار کنیم در شرایطی که بوف کور او بدون جرح و تعدیل اجازهی چاپ ندارد؟ در جامعهای که نویسنده مهجور است و برای عقاید انسانی و اجتماعیاش هزینههای سنگینی میپردازد، جایزهی ادبی جایگاه پیدا نمیکند. باید کاری کرد تا نویسندگان بتوانند به ارتباط سازندهای با مخاطبانشان برسند. از کتاب خواندن وحشت نداشته باشند و همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد. در چنین شرایطی است که جوایز ادبی کارکرد راستین خود را خواهد یافت.»
جهانگیر هدایت– نویسنده- بر لزوم غیر دولتی بودن این جایزهها تاکید میکند و میگوید: «در شرایطی که برخی از نویسندهها نمیتوانند در رقابت جایزههای ادبی دولتی شرکت کنند، ما باید به جایزههای نهادهای غیر دولتی روی آوریم.» او در عین حال از لزوم حمایت دولتی از این جایزهها سخن می گوید: «پارسال زمانی که ما میخواستیم جایزهی ادبی هدایت را برگزار کنیم ابتدا قرار بود این مراسم در فرهنگسرای ارسباران برپا شود اما بعد خیلی ساده جلوی پای ما سنگ انداختند و نگذاشتند که از آن محل استفاده کنیم.»
شمس لنگرودی در عین حال از کسانی که قرار است نامشان بر تارک یک جایزهی ادبی بدرخشد، میگوید: «نویسنده یا شاعر باید به مقامی رسیده باشد که بتوان اسمشان را بر جایزهای گذاشت اما اگر قرار باشد هر نویسندهای نام خود را بر جایزهای بگذارد دیگر این جایزهها ارزشی نخواهد داشت.» او تاکید می کند که خوشبختانه این اتفاق تا به حال در ایران روی نداده و معدود بودن جوایز ادبی با نام قله های ادبی، اتفاق مبارکی است.» شمس لنگرودی جوایزی که به نام نویسندگان طراحی شده است را سبب شناسانده شدن آن نویسندگان به مردم نمی داند: «آقای هدایت، گلشیری و جلالی به جایی رسیدهاند که تثبیت شدهاند و کارشان را مردم میشناسند، بحث اصلی این است که در یک جامعه باید شرایط فرهنگی به گونهای مساعد شود که اندیشهی این بزرگان در قالب برنامههای فرهنگی مختلف پاس داشته شود و بهراحتی نیز به مخاطب جوان، معرفی و منتقل شود.»
توضیح خوابگرد
البته حکایت جوایز چندان هم غمانگیز نیست. طی چند سال گذشته که جوایز گوناگون ادبی با همین بضاعت اندک برپا شدهاند، توانستهاند تاثیر خوبی بر جامعهی خوانندگان بگذارند و به این فضای دخمهای کمی طراوت ببخشند که شواهدش را نویسندگان، خوب میدانند. برای رسیدن به مرحلهی ایدهآل هم بهنظر من باید همه چیز موزون پیش برود و سوای فضای فرهنگستیز حاکم، هم نویسندگان و هم خوانندگان به مراحل بالاتری از جایگاه ادبیات در فرهنگ و هنر ایران دست پیدا کنند