خوابگرد

رخوت تحمل‌ناپذیر سینماگران

خیلی از روشنفکرهای ما خصوصا فیلمسازها همیشه ناراحت‌اند که چرا آثارشان در بین مردم چندان خریداری ندارد و مردم آن گونه که باید به آن‌ها توجه نمی‌کنند حتا اگر بزرگ‌ترین افتخار را هم که به دست آورده باشند، باز همین حکایت است. به عبارت دیگر جایگاه این جماعت روشنفکر در بین اجتماع چیزی نزدیک به صفر است.

دیروز در روزنامه‌ی همشهری گزارشی می‌خواندم درباره‌ی وودی آلن که نقش سفیر آشتی را میان آمریکا و فرانسه به عهده گرفته. جالب است که قبلا هم رابرت دنیروی بازیگر، مارسالیس آهنگساز و پلیمپتون نویسنده به همچین کاری دست زده‌اند. وودی آلن در میان مردم فرانسه محبوبیت بیش‌تری دارد تا میان هموطنان آمریکایی خود، و او با آگاهی از این وضعیت آستینش را بالا می‌زند تا کاری را انجام دهد که سیاستمدارها از پس آن به سادگی برنمی‌آیند. این، روال معمول بیش‌تر کشورهای دنیاست.

نمی‌دانم چرا فلان سینماگر ایرانی مردم خودش را متهم می‌کند به قدرنشناسی و عوام بودن. آخر یکی نیست بگوید تو اگر مهم‌ترین جایزه‌ی فلان جشنواره را هم گرفته باشی تا وقتی که با مردم وارد تعامل نشده‌ای چطور می‌توانی آن را به مردم منسوب کنی؟ حقیقت این است که جامعه‌ی پیرامونی تو  هیچ گونه تاثیری از موفقیت تو  و مشهور شدنت و پولدار شدنت و… در زندگی خودش احساس نمی‌کند. برای مردم آینده‌ی فرزند خانواده بسیار مهم‌تر است تا جایزه گرفتن فلان فیلمساز. اما اگر همان فلان فیلمساز به روشن شدن آینده‌ی فرزندش کمک کرده باشد، آن وقت خواهد دید که همان جایزه چه‌قدر برای مردم اهمیت پیدا می‌کند. این فیلمساز است که یا از روی دغدغه‌ى محبوب مردم بودن و یا دغدغه‌ى واقعی روشنفکر بودن باید از جایگاهش استفاده کند و به نسبت وزنی که در میان جماعت هنرمند و روشنفکر ایرانی دارد(نه بیش‌تر از آن) وارد تعاملات اجتماعی سیاسی شود و همان نسبت را با کل جامعه برقرار کند.

در این سال‌ها به جز جماعت نویسندگان روشنفکر، واقعا کدام یک از دیگر روشنفران بوده‌اند که ابتکار عمل به خرج داده باشند و یا سرنخ موضوعی اجتماعی یا سیاسی را به دست گرفته باشند؟ مخملباف که استعداد این کار را داشت، به شکلی مشکوک انرژی‌اش را گذاشت روی موضوع افغانستان و خیال دولتی‌ها را هم این طوری راحت کرد. بهروز افخمی هم تا وقتی که سینماگر بود، دایما می‌پرید به این و آن و فعالیت می‌کرد و از وقتی که نماینده‌ی مجلس شد، ساکت شده و به فکر فیلم ساختن است! جعفر پناهی هم که سوراخ دعا را گم کرده و فکر می‌کند تعامل داشتن با جامعه یعنی بزرگنمایی مشکلاتی که آن سوی آب پیدا می‌کند و یا اغراق در محدویت‌هایی که برای کارهای خودش پیش می‌آورند و قس علی هذا…

پیش از این در باره‌ی بازیگران سینما و تلویزیون گفته بودم که آن‌ها به جای این که فیلم بسازند، بهتر است با توجه به موقعیتی که در میان مردم دارند، آن‌ها را به اموری فرهنگی چون کتاب‌خواندن تشویق کنند. حالا ما از بازیگران تکلیف نمی‌خواهیم چرا که خیلی از آن‌ها اساسا فاقد تفکر و خلاقیت روشنفکرانه‌اند، ولی جماعت فیلمساز روشنفکر که خود را خدای اندیشه می‌دانند، بهتر است کمی به رسالت روشنفکری خود هم بیندیشند و به جز فیلم ساختن، کمی هم وارد اجتماع شوند. و یا این که از این پس نگاه طلبکارانه‌شان را از مردم بگیرند و به جایگاه نزدیک به صفرشان در میان اجتماع قناعت کنند.