خوابگرد

گزارش دوهفتگی کتاب ۴

به‎جای مقدمه
۱- پس از وقفه‎ای که به خاطر نوروز و بعد هم نمایشگاه بین‎المللی کتاب تهران در انتشار منظم این گزارش افتاد، نخستین گزارش در سال جدید را پیش رو دارید و اگر مصیبتی نازل نشود، از این پس نیز هر دو هفته یک‎بار آن را در خوابگرد خواهید خواند.
۲- نمایشگاه بین‎المللی کتاب از دو سو رونق را از کتابفروشی‎های تهران گرفت. پیش از برگزاری جماعت اهل خرید کتاب به انتظار نمایشگاه از جلوی ویترین کتابفروشی‎ها به بی‎اعتنایی می‎گذشتند و پس از آن هم اگر قرار بوده کتابی خریده باشند که غالبا آن را در نمایشگاه خریده‎اند. به هرحال بازار کتاب هنوز از زیر سایه‎ی نمایشگاه بیرون نیامده و بازهم کمی رخوتناک به نظر می‎رسد.
۳- اگر یکی از انگیزه‎های اصلی خریداران کتاب برای حضور در نمایشگاه، استفاده از تخفیف و آشناشدن با دست‎اندرکاران نشر باشد، شاید مهم‎ترین انگیزه‎ی ناشران برای ارائه‎ی مجموعه‎ی کارهایشان در نمایشگاه کتاب، بند و بساطی باشد که پخش‎کنندگان پس از نمایشگاه برایشان می‎چینند. ساز و کار پخش کتاب در ایران واقعا شکلی مافیایی دارد و نه کسی را توان نفوذ به آن هست و نه تاثیرگذاری بر آن. ناشران بی‎شماری هستند که برای پخش آثارشان به شکلی عجیب به پخشی‎ها وابسته‎اند. خدا نکند ناشری دستی در پخش نداشته باشد و بخواهد خودش اقدام کند. نمونه‎اش می‎شود بهترین مجموعه داستان سال پیش “احتمال پرسه و شوخی” که بعید می‎دانم کسی از خوانندگان خوابگرد آن را در ویترینی دیده باشد! از آن طرف هم پخشی‎ها اگر بخواهند کاری را درست توزیع کنند، الحق که توانایی منحصربه فردی دراین باره دارند. ولی قواعد نانوشته‎ی حاکم بر سیستم مراکز پخش گاهی اوقات جماعت اهل کتاب را انگشت به دهان می‎کند. یکی از این قواعد، پخش نکردن یک‎جای همه‎ی عناوینی ست که مثلا پس از نمایشگاه به دست‎شان می‎رسد.
اگر در فهرست تازه‎های نشر یک ناشر چندین اثر دلخواه دیده‎اید، انتظار نداشته باشید که همه‎ی آن را در کتابفروشی‎ها پیدا کنید. پخشی‎ها آثار را نوبت‎بندی می‎کنند و به تدریج آن‎ها را وارد بازار می‎کنند. چرا؟ لابد برای این که همیشه حرف تازه‎ای برای گفتن داشته باشند! بهترین راه مبارزه با این ترفند خرید کردن از کتابفروشی‎های اختصاصی خود ناشران است.
به هرحال گزارش دوهفتگی خوابگرد بیش‎تر به بازار کتاب در کتابفروشی‎ها نگاه می‎کند و نه جاهای دیگر. از طرف دیگر باز تاکید می‎کنم که سلیقه‎ی ادبی خوابگرد و دوست جوان گزارشگرش هم در این جا دخالت دارد و متاسفانه گریزی هم از آن نیست ! و اما گزارش:

تجدیدچاپی‎های خارجی
“برادران کارامازوف” ، “پوست انداختن” اثر فوئنتس، “مقلدها” نوشته‎ی گراهام گرین و “سنگ و آفتاب” اثر اکتاویو پاز برجسته‎ترین آثاری هستند که چاپ جدید آن‎ها روی ویترین کتابفروشی‎ها نشسته است.

جدیدهای خارجی
۱- “کار از کار گذشته” از ژان پل سارتر با ترجمه‎ی حسین کسمایی
۲- “تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران- سیمور” نوشته‎ی سالینجر با ترجمه‎ی امید نیک‎فرجام. پیش از این همین کتاب با ترجمه‎ی خانم تعاون و با عنوان ساختگی “بالابلندتر از هر بلندبالایی” منتشر شده بود که علاوه بر اشکالات ترجمه‎ای فراوان، بخش دوم کتاب “سیمور” را هم به دلخواه خود و لابد از روی ناتوانی در ترجمه حذف کرده بود. کتاب با این جمله آغاز می‎شود: “اگر هنوز خواننده‎ای آماتور در دنیا هست – یا دست‎کم کسی که فقط بخواند و بگذرد – با قدردانی و محبتی وصف‎ناپذیر از او می‎خواهم این کتاب را هدیه‎ای بداند در چهار قسمت برای خودش و همسر و فرزندان من.”
۳- کتاب دیگری که این روزها می‎توان در کتابفروشی‎ها دیدش، “زندگی نو” اثر اورهان پاموک است. این نویسنده‎ی ترک که چندی پیش در تهران بود و موقع رفتن هم داغ خداحافظی و احترام را به دل دوستداران جوانش گذاشت! به تازگی جایزه‎ی یکصد هزار دلاری ایرلندی ایمپک را هم به خاطر رمان “نام من سرخ است ” دریافت کرد و باز هم این سوال را ذهن برخی نویسندگان خودمان زنده کرد که چرا ادبیات ما جهانی نمی‎شود. چه سوال ملال‎آور و بیهوده‎ای!
۴- “تاریخ” عنوان رمانی ست از نویسنده‎ای ایتالیایی به نام الزا مورانته که منوچهر افسری برای اولین بار او را با این کتاب به ما معرفی کرده است.
۵- و اما بازار آثار ایتالو کالوینو همچنان داغ است. این بار مجموعه داستانی با نام “شاه گوش می‎کند” که محمدرضا فرزاد و فرزاد همتی زحمت ترجمه‎ی آن را کشیده‎اند. گمان می‎کنم این کتاب بخشی از تریلوژی کالوینو باشد با عنوان “اعداد در تاریکی”.
۶- این روزها هاینریش بل عزیز هم ما را نواخته است؛ دو مجموعه داستان او را محمد اسماعیل‎زاده ترجمه کرده است. کتاب اول “پیراهن ابریشمی سبزرنگ” نام دارد که مجموعه‎ای ست از داستان‎های او در سال‎های ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۸ . کتاب دوم هم که قصه‎های او در سال‎های ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ را در برگرفته، نامش هست “طعم نان”.
۷- و بالاخره مجموعه داستانی از ویلیام سارویان با ترجمه‎ی بهزاد قادری. عنوانش هست “نام من آرام است”. بیش‎تر قصه‎ای این مجموعه درباره‎ی زندگی ارامنه‎ی مهاجر در آمریکاست که البته محل وقوع داستان‎ها در خود آمریکا نیست. اگر شما هم بدانید که قوی‎ترین لابی ایرانی‎ها در آمریکا، ارامنه هستند و خویشاوندی تاریخی ما با این قوم بسیار عمیق است، مثل من مشتاق می‎شوید که آن را بخوانید. انگیزه از این بهتر؟

ایـرانی‎ها
اگر فهرست این بخش لاغرتر است نه به این خاطر است که خبری نیست، نه. آثاری که در بازار باشند و چنگی هم به دل بزنند، کم‎اند.
“دو دنیا” از گلی ترقی، “سلوک” دولت‎آبادی، “سیماب و کیمیای جان” از اصغر جولایی و “فعلا اسم ندارد” نوشته‎ی احمد غلامی از جدیدها هستند و “انتری که لوطی‎اش مرده بود” اثر صادق چوبک، و “سال بلوا” ، “دریاروندگان جزیره‎ی آبی‎تر” ، “سمفونی مردگان” از عباس معروفی هم جزو تجدیدچاپی‎ها.
دو مجموعه شعر را هم به این لیست اضافه کنید. یکی “روزبه‎خیر محبوب من” تازه‎ترین کار رسول یونان و دیگری “شعرهای جمهوری” از حافظ موسوی.

خدایگان کتاب
دوست جوانم “ایمان” به اکراه پیشنهاد می‎کند “شاه گوش می‎کند” کالوینو را در این بخش معرفی کنم ولی من از اکراهش که از روی فروتنی ست سوء استفاده می‎کنم و “سنگ و آفتاب” پاز را مطرح می‎کنم. به خاطر شکوه و عظمت این اثر و به خاطر شادروان میرعلایی که در ترجمه‎ی این کار انگار از جان مایه گذاشت. اگر نخوانده‎اید، داشته باشیدش.

***

شما هم با بازنشر الکترونیکی این گزارش و یا ارتباط‌دهی به آن، وبگردهای بیش‌تری را به فضای فرهنگی ادبی ایران دعوت کنید.
و دیگر آن که یادداشت زیر با عنوان « قم همچنان شهر بی‌دفاعی ست » همراه با گزارشی که خواندید منتشر شده. گفتم که از قلم نیفتد!