خوابگرد

سینا مطلبی در دام سعید امامی؟

می‌شود بازداشت سینا مطلبی و سکوت نگران‌کننده‌ی حاکم بر پرونده‌ی این ماجرا را ادامه‌ی زهرچشم گرفتن از منتقدان و روزنامه‌نگاران دانست و یا می‌‎شود آن را نقطه‎‌ی شروع برخورد جدی با وبلاگ‌‎نویس‎‌ها تلقی کرد؛ ولی آیا واقعیت همین است و هیچ انگیزه‎‌ی دیگری پشت ماجرا نیست؟ بنا به فرض اول همه چیز طبیعی و روشن است: کامبیز کاهه و سعید مستغاثی و… را بازداشت می‌‎کنند. بعد معلوم می‌‎شود که مستمسک پرونده، ارتباط آن‎‌ها با شبکه‎‌ی توزیع CD‌های غیرمجاز است. سینا به شدت از روند بازداشت و بازجویی دوستش کاهه انتقاد می‌‎کند، آن‎‌ها آزاد می‌‎شوند و تـوبـه‌نـامـه منتشر می‌‎کنند، و حالا نوبت سینا ست با این مستمسک که یادداشت‎‌های تند و تیزی را در وبلاگش منتشر کرده. این جوری هم هدف اول پیگیری شده و هم دومی. نشانه‎‌ی بارزش را می‌‎توان در ایـن یـادداشـت حسین درخشان که این روز‌ها سخت پیگیر ماجراست، دید.

اما برخی نشانه‎‌ها واقعیات دیگری را حکایت می‌‎کنند و انگیزه‎‌های پنهان و متفاوتی را بروز می‌‎دهند.

ارتباط ظاهری ماجرای کاهه و مستغاثی و… با بازداشت سینا ارتباطی کاملاً صوری است که عامدانه نسبت به آن فضاسازی شده. ایجاد نگرانی در مورد برخورد با وبلاگ‌‎نویس‎‌ها هم صرفا از منافع این پرونده‎‌‌ی تازه گشوده است.

در توضیحات معتذرانه‎‌‌ی کامبیز کاهه که در روزنامه‎‌‌ی انتخاب منتشر شد، این قسمت از حرف‎‌ها‌ی او را با دقت بخوانید: “نکته‎ای که باید به طور شفاف عنوان شود این است که باند‌های قاچاق ویدئو… کانال ناسالمی برای ارتباط عموم آحاد جامعه با مقوله‎‌‌ی فیلم و سینماست… ضمناً با فعال‎تر شدن کانال‎‌های سالم و مجاز برای دستیابی به فیلم‎‌های خارجی، ریشه کن شدن این جریان تسریع خواهد شد.”

این حرف کاهه که به گمان من نشانه‎‌‌ی اوج ظرافت او در مصاحبه است، پیکانی است که نوک آن به طرف بازار CD و ویدئوی به‎اصطلاح مجاز نشانه رفته. چند سالی است که انواع و اقسام فیلم‎‌های خارجی با سانسور ملایم و با زیرنویس فارسی تحت عنوان آموزش زبان انگلیسی، بازار این محصول را قبضه کرده. همه‎‌ی شواهد نشان می‌‎دهند که تهیه و پخش این نوار‌ها و CD ‌ها یک کار کاملاً تشکیلاتی و گسترده است و مقامات انتظامی و قضایی هم هیچ‌گونه مشکلی با آن ندارند. اگر شایعه‎‌ی حضور یک ارگان حکومتی را هم در پشت ماجرا قبول کنیم و توجه داشته باشیم که قاچاق ویدئو خصوصا اگر ممانعت دولتی نداشته باشد، چه سود کلانی را فراهم می‌‎کند، آن وقت می‌‎توان با یک بررسی ساده فهمید که تنها مانع سودآوری بیش‎تر این تجارت، بازار موازی با آن است که مزیت عدم سانسور را هم دارد. مزیتی که باعث می‌‎شود بخش عمده‎‌ای از بازار همچنان در اختیار رقیب غیروابسته به حاکمیت باقی بماند. در این وضعیت تنها راه ممکن برای قبضه‎‌ی کامل بازار، برخورد جدی و گسترده با عوامل اصلی این بازار است که درعین حال نیاز به فضاسازی تبلیغاتی هم دارد و برای رسیدن به این مقصود دوگانه، بهترین گزینه همانی بود که با بازداشت کاهه و دیگر منتقدان سینمایی انتخاب و اجرا شد.

اما بازداشت سینا

بازداشت سینا مطلبی گرچه توانسته است پوشش‎‌های مختلفی به خود بگیرد و علاوه بر تشدید توهم برخورد با نویسندگان و منتقدان سینمایی، وبلاگ‌‎نویسی در ایران را هم با تردید و ترس همراه کند اما همه‎‌ی قرائن ریز و درشتِ پیرامون این ماجرا نشان می‌‎دهند که مسئله‎‌ی سینا بسیار جدی‎تر، مهم‎تر و امنیتی‎‌تر است. توجه داشته باشید که شش روز از بازداشت سینا می‌‎گذرد و هنوز هیچ خبری از جانب مقامات قضایی منتشر نشده، مطالب وبلاگ سینا یک روز پس از دستگیری‌‎اش احتمالا توسط همسرش فرناز پاک می‌‎شود، مطالب و لینک‎‌های وبلاگ فرناز هم بلافاصله رتوش می‌‎شوند، فرناز ترجیح می‌‎دهد هیچ خبری از سینا و وضعیتش منتشر نکند، وکالت وکیل انتخابی برای سینا پذیرفته نمی‌‎شود، خود سینا تا پیش از بازداشت در هیچ جا حرفی از موارد اتهامی‌‎اش نمی‌‎زند و… همه چیز گواهی می‌‎کند که مسئله‎‌ی سینا مسئله‎‌ی ساده‎ای نمی‌‎تواند باشد. پس چه چیزی و یا کدام حرف و سخن او این‎طور او را گرفتار کرده است؟

تجربه‎‌ی این چند سال اخیر نشان داده که در ماجرای قتل‎‌های زنجیره‎ای هیچ کس در هیچ مقامی حق بیانِ حتا گوشه‎ای از ابعاد پرونده را ندارد و آن‎‌ها که خلاف این رفتار کردند تاوان جسارت‎شان را پرداختند و یا دارند می‌‎پردازند که همه‎‌ی ما می‌‎شناسیم‎شان. به گمان من تنها کسی که تا کنون از این حکم نانوشته زخمی نشده بود، سینا بود که البته گمان می‌‎کردم خطای او کوچک بوده و احتمالا قابل اغماض. اما سرانجام دیدم که چنین نیست. به یاد بیاورید همان بحبوحه را که جامعه در حیرت ابعاد پرونده‎‌ی قتل‎‌های زنجیره‌‎ای غوطه می‌‎خورد و کسانی چون اکبر گنجی در افشای اسرار پشت پرده رقابت می‌‎کردند. همان روز‌ها چشمم به یادداشتی از سینا افتاد که برای اولین بار از تشکیل جلسه‌‎ای میان سعید امامی و فیلسازانی چون مسعود کیمیایی خبر می‌‎داد. سینا در آن یادداشت چیزی از منبع خبری‎اش نگفت اما با زبان اختصاصی خود تلاش داشت وجه مهم دیگری از عملکرد سعید امامی را طرح کند. بعد‌ها که این موضوع دستمایه‎‌ی مصاحبه‎‌ها و نوشتار‌ها و نقل محافل شد، دیگر کسی از سینا یاد نکرد اما همان زمان یک نفر بود که نام سینا را در آخرین ردیف جدول اسامی‌‌‎اش اضافه کرد و جلوی آن در ستون ” زمان برخورد” نوشت: اردیبهشت ماه ۸۲

اکنون سینا در بازداشت است و همه در بی‌‎خبری محض نسبت به او به سر می‌‎بریم. نمی‌‎دانم سینا تاوان این جرمش را به بهانه‎‌ی چه اتهاماتی خواهد داد اما علی‎‌رغم همه‎‌ی این گمانه‎‌زنی‎‌ها از ته دل آرزو می‌‎کنم که فردا صبح که از خواب بیدار می‌‎شوم، بشنوم که سینا را اشتباهی گرفته بودند و حالا دارد برای پسرش مانی لالایی می‌‎خواند؛ می‌‌شود آیا؟