خوابگرد

یک معترض دیگر هم به میدان آمد

“من اولین معترض هستی بشری را حوا به حساب آوردم و به او حق دادم ، اسمش را هر چه می‎‎خواهید بگذارِید، فمنیسم یا هر اسم مد روز دیگر اما نام اعتراض حوا را به غرغر زنانه تعبیر نکنید که بعد از حوا ، هر کدام از نوه‎‎هاش که لب به اعتراض گشودند گفتند : چقدر غر می‎‎زنید! حالا به تعبیر پیرپسرهای بچه ننه ، دلم می خواهد غر بزنم . سال‎‎هاست که غر می‎‎زنم .حالا که این طوری است، “غر می زنم پس هستم !” مطمئنم که مردهای عاقل و دوست داشتنی تحملم می‎‎کنند ، با من همصدا می‎‎شوند و منظور اصلی‎‎ام را می‎‎فهمند، همراه من می‎‎گویند: اعتراض میکنیم پس هستیم!”
من شخصا جزو کسانی هستم که منظور اصلی شیوا ارسطویی را می‎‎فهمم پس هم عاقل هستم و هم دوست‎‎داشتنی! اما از این موضوع حساس گذشته، خبر وبلاگ نویسی این نویسنده‎‎ی عزیز تازه به ایران بازگشته واقعا خوشحالم کرد. بروید برایش پیام بگذارید تا مبادا که پشیمان شود.

***

“از کجا می‎‎توان مطمئن شد که اگر نویسندگان مهاجر در ایران باقی می‎‎ماندند در روند خلاقیتی خود در مراحل بالاتری از آن‎‎چه در خارج بوده‎‎اند قرار می گرفتند و مگر نویسندگان دیگری چون سیمین دانشور، بهرام صادقی، قاسم هاشم‎‎نژاد، شمیم بهار، تقی مدرسی، رضا فرخفال، علی محمد افغانی و دیگرانی از این دست در ایران نبودند و آثارشان افت ندارد و یا به تعطیلی کشانده نشده‎‎اند؟”
حقیقتش تا امشب فرصت نکردم یادداشت سه‎‎شنبه روز حسن محمودی را با عنوان “نکاتی درباره‎‎ی ادبیات مهاجرت” بخوانم و حالا که خواندم برای همفکری با او پیشنهاد می‎‎کنم شما هم این یادداشت را بخوانید. البته خداوکیلی من هنوز با این نثر و زبان دوست عزیزم کمی مشکل دارم ولی شاید سلیقه‎‎ای باشد! به هرحال اگر در همین نقل قول یک جمله‎‎ای تغییری دیدید، بگذارید به حساب ویراستاری من که حضرت آدم اجازه‎‎اش را لابد به من داده‎‎اند!