حسن از من خواسته بود نقدی بنویسم برای همشهری درباره ی رمان “نفرین خاکستری” نوشته ی مهسا محب علی که اولین رمان او هم هست. قبول نکردم، صرفا به خاطر قراری که از خیلی وقت پیش ها با خودم گذاشته ام. برخلاف ملاحظه کاری های معمول منتقدان و نویسندگان ادبیات به هنگام نقد اثری، من اما یادم نمی آید جایی که ملاحظه ای کرده باشم. چون که اساسا بده بستانی هم با آن ها ندارم جز این که خواننده و نهایتا ویراستار برخی کارهایشان باشم. شاید اگر من هم چشم به راهِ روزی بودم که رمان و یا مجموعه ای از من چاپ شود، این قدر بی پروا نبودم و حساب کار دستم می آمد! به هرحال روی دیگر سکه اما چیز دیگری ست و آن این که معتقدم پیکر ادبیات داستانی ما از نظر مخاطب عام چنان لاغر و نحیف هست که من خودم را مقید کنم و در مکان های عمومی مثل روزنامه که مخاطب عام دارد، از نقد رمان ویا اثری که می دانم ایرادهای فراوانی به آن دارم، پرهیز کنم. جواب منفی ام به حسن به همین خاطر بود. اما این جا می توانم حداقل دو نکته را یادآوری کنم. بزرگ ترین نقطه ی قوت نفرین خاکستری، جسارتی ست که در آفرینش آن جا به جا حضور دارد و از این نظر محب علی قابل ستایش است. اما دیروز که گفتگوی میترا الیاتی با روزنامه ی ایران را می خواندم، متوجه شدم که او مجموعه ی “مادموازل کتی” را، که برنده ی بهترین مجموعه ی بنیاد هم شد، بیش از ۲۰ بار بازنویسی کرده است. بزرگ ترین دلیل ضعف رمان محب علی عجله ای ست که در چاپ آن رخ داد. هرچند می دانم که او چه مصیبتی را برای تمام کردن کارش کشید، اما تمام کردن تنها یک مرحله از کار است. ایرادی هم که قدیمی ترها خصوصا به زبان نسل جدید وارد می کنند، یک دلیلش همین زور زدنِ صرف برای تمام کردن است و نه بازنویسی و کار کردن روی زبان اثر و… با همه ی این احوال بخوانیدش این نفرین خاکستری را…