خوابگرد

م.ف. فرزانه و رنجِ دیدن آخرین رنج‌های صادق هدایت

«مانع رفتنش شدم:
– نمی‌خواهید یک قهوه با همدیگر بخوریم؟
– فعلاً نه. کار دارم. یک موقع دیگر.
– کی؟
– کی کار شیطان است.
و دور شد. مثل یک پرنده. مثل یک حواصیل…»

درگذشت مصطفی (فری) فرزانه یا همان «م. ف. فرزانه»، که این‌گونه نامش بر کتاب معروف «آشنایی با صادق هدایت» نقش بسته، به‌معنای از میان رفتن یکی از آخرین شاهدان رنج‌های صادق هدایت، از دردمندترین روشنفکران معاصر ایران، است.

خواننده با خواندن «آشنایی با صادق هدایت» متوجه می‌شود که م. ف. فرزانه به‌رغم سن و سال و تجربه‌ی کم خود در آن زمان، از بسیاری از نزدیکان هدایت و حتا کسانی مثل بیژن جلالی، خواهرزاده‌‌ی هدایت، بیشتر با این نویسنده همدل بوده و این از مهارت اوست که همدلی با هدایت را به‌خوبی به خواننده نیز منتقل می‌کند.

آن‌چه خواننده به ویژه در سطرهای پایانی کتاب و از آخرین دیدار فرزانه با هدایت حس می‌کند، یک تنهایی عمیق، سرگردانی و غم سنگین است: «به‌قدری از گفته‌ها و قامت او [صادق هدایت] غمگین شدم که نزدیک بود به‌دنبالش بدوم و سعی کنم دلداری‌اش بدهم. ولی جرئت نکردم. ما هرگز چنین رابطه‌‌ی خودمانی‌ای با همدیگر نداشتیم.»

اما در نهایت، نه همدلی با هدایت و نه ادای دین به او انگیزه‌ی اصلی نوشتن چنین کتابی نبوده است. انگیزه‌‌ی فرزانه در نوشتن این کتاب همچنین فراتر از کندوکاو در زندگی خصوصی یک نویسنده‌ی مشهور یا صرفاً بازگویی خاطرات یک رابطه‌ی دوستی نزدیک است.

فرزانه در همان صفحات آغازین کتاب «آشنایی با صادق هدایت» غیرمستقیم هدف خود را از نوشتن آن بیان می‌کند: «در موقعیت شوریده‌ی کنونی ایران، زنده نگه داشتن گفتار و کردار نویسنده‌ی بوف‌ کور، حاجی آقا، البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه، و توپ مرواری یکی از اساسی‌ترین پایه‌های حفظ خصوصیت فرهنگ ایران است؛ پایه‌ای که اگر بنا باشد کشور ایران، با حفظ خصوصیات خود، از وضع قرون وسطایی‌اش درآید و سری در میان سرهای ممالک آخر قرن بیستم داشته باشد، باید بر آن تکیه کند و راهنمایی‌های وحشتناک هدایت را برای تحول عمیق جامعه‌ی خود لازم و ناگزیر بداند.»

بر اساس این جملات، به نظر می‌رسد فرزانه در ادامه‌ی مسیر و دغدغه‌های صادق هدایت قدم برداشته است؛ او با وجود نداشتن نگاه ابزاری و ایدئولوژیک به هنر و ادبیات و نوشتن، گوشه‌چشمی به اصلاح امور زادگاهش داشته است.

این کتاب که اولین بار سال ۱۹۸۸ میلادی (۱۳۶۷)، یعنی ۳۴ سال پیش در پاریس به چاپ رسید و پس از چند سال، در سال ۱۳۷۳، در نشر مرکز در تهران منتشر شد، خیلی زود به یکی از مهم‌ترین کتاب‌ها در زمینه‌ی شناخت صادق هدایت تبدیل شد و هنوز هم جذابیت خود را از دست نداده است.

این کتاب نه تنها با استقبال علاقه‌مندان ادبیات مواجه شد بلکه تحسین کارشناسانه‌ی منتقدان را نیز به همراه داشت.

در جست‌وجوی هدایتی که بود

«صادق هدایت گفت:
– وای به حال مملکتی که من بزرگ‌ترین نویسنده‌اش باشم… تازه، انگاری صد تا نویسنده‌ی قهار این‌جا هستند که بین‌شان بزرگ‌ترین هم وجود دارد!… دو حالت بیشتر ندارد؛ یا دوستی خاله‌خرسه است یا بی‌شرفی محض.»

این واکنش صادق هدایت به نوشته‌ای اتفاقاً در تمجید او در یکی از نشریات ایران، که فرزانه آن را در کتاب «آشنایی با صادق هدایت» نقل کرده، به‌خوبی رفتار و نظر هدایت در مورد تعریف و ستایش‌ها از خودش را نشان می‌دهد.

اتفاقاً دیدن چنین واکنش‌هایی از خودِ هدایت بوده که فرزانه را به‌نوعی از روایت در «آشنایی با صادق هدایت» رساند و موجب موفقیتش هم شد. در واقع، فرزانه به این درک رسیده بود که با نوشتن خاطراتش از هدایت نباید به «تجلیل» از این نویسنده بپردازد یا هدفش صرفاً اقدامی علیه فراموشی باشد.

هرچند فرزانه در هدایت یک «معلم» و یک «پدر معنوی» می‌دیده، اما آن‌چه در «آشنایی با صادق هدایت» اتفاق افتاده، بازسازی شخصیت هدایت با همه‌ی پیچیدگی‌ها و وجوه و روحیات مختلف این نویسنده است؛ از خشمی که ناشی از ناامیدی است تا طنز تلخ و گزنده‌ای که از چشمانی نکته‌بین برمی‌آمد، از اشتیاقش برای شناخت دنیا تا گریزش از جهان و آدمیان.

جلد دوم کتاب «آشنایی با صادق هدایت» به جذابیت جلد اول آن نیست، زیرا شامل بررسی و نقد آثار هدایت است که از فضای صمیمی و روایی جلد اول کتاب فاصله می‌گیرد. هرچند نقدونظر فرزانه درباره‌ی آثار هدایت قابل‌توجه است، اما بخش دوم کتاب با توجه به آثار متعدد مشابه دیگری که به‌ویژه در دهه‌ی هفتاد در ایران منتشر شد، تازگی بخش اول را ندارد.

در مجموع، انتشار کتاب «آشنایی با صادق هدایت» باعث شد نویسنده‌اش که خود یک فیلمساز، نویسنده و مترجم باسابقه و دنیادیده‌ بود، در کشور زادگاهش، آن هم در دهه‌های اول و دوم پس از انقلاب که ارتباطات ایرانیان داخل و خارج کشور تا حدود زیادی قطع شده بود، بیشتر به‌عنوان یک «دوست هدایت» شناخته شود.

اولین باری که م.ف. فرزانه دست به قلم برد و خاطراتش از صادق هدایت را روی کاغذ آورد، کمی پس از خودکشی این نویسنده در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ بود.

فرزانه در نامه‌ای خصوصی برای مرتضی کیوان، روزنامه‌نگار و شاعر که سه سال پس از مرگ هدایت در زندان تیرباران شد، شرح وقایع دو دیدار از آخرین دیدارهایی را نوشت که با هدایت داشت.

با وجود خصوصی بودن نامه، کیوان آن را در شماره‌ی اول مجله‌ی «کبوتر صلح» منتشر کرد. انتشار این خاطرات توجه‌ بسیاری را جلب کرد و بعداً فرزانه به تشویق پرویز ناتل خانلری، ادیب و نویسنده، بار دیگر همین خاطرات را به‌صورت مفصل‌تر نقل کرد که در مجله «سخن» منتشر شد.

آن‌چه موجب شد فرزانه خاطره‌نویسی درباره‌ی هدایت را متوقف کند و دهه‌ها طول بکشد تا کتاب «آشنایی با صادق هدایت» را بنویسد، نوعی دل‌زدگی از فضای احساسی ایجادشده درباره‌ی این نویسنده بود که، به‌قول خود فرزانه، هر کس تلاش می‌کرد به‌نوعی بر «آهن گداخته‌ی شهرت هدایت» بکوبد، ولی او خود را خیلی زود از این جریان روز کنار کشید.

با این حال، دوستی با هدایت برای فرزانه که در آن زمان یک نوجوان دانش‌آموز و سپس یک جوان دانشجو بود، به حدی تأثیرگذار بود که راه گریزی از عالمی که هدایت برای او ساخت، نداشت.

به‌عقیده منتقدانی از جمله سعید عقیقی در مقاله‌ی «پیچ و خم فرزانگی»، هدایت در بسیاری از نوشته‌های فرزانه، حتا آن‌هایی که درباره‌ی هدایت نیست، حضوری آشکار و نهان دارد.

خود فرزانه نیز گفته بود که در سال‌هایی که از روایت و یادبودنگاری درباره‌ی هدایت خودداری کرده بود، «تأثراتش» در این زمینه را در بخشی از رمان «چار درد» آورد که نوشتن آن را پیش از خودکشی هدایت آغاز کرده بود.

فرزانه در قسمت چهارم رمان (رضی)، آن طور که خودش تأکید کرده، خاطراتش از هدایت را «با بیانی غیروقایع‌نگارانه» نقل کرده، به‌گونه‌ای که در آن «حقیقت بر واقعیت می‌چربد».

«چار درد» در واقع چهار تک‌گویی از اعضای یک خانواده ایرانی در سال‌های ۱۳۳۰ است؛ دقیقاً همان سال‌هایی که فرزانه تحت تأثیر هدایت قرار داشت.

علاوه بر این‌که هدایت خودش یکی از فصل‌های این رمان را برای فرزانه تصحیح کرده بود، به‌عقیده‌ی منتقدان، تأثیر شخصیت هدایت به ویژه مرگ‌اندیشی او بر نویسنده‌ی «چار درد»، که در فضایی وهم‌آلود و مالیخولیایی می‌گذرد، کاملاً مشخص است.

شناساندن هدایت، یک مسیر ناهموار

فرزانه سال‌ها بعد از انتشار کتاب «آشنایی با هدایت» تلاش کرد بار دیگر خاطراتش از این نویسنده را این بار در قالب کتاب دیگری با عنوان «صادق هدایت در تار عنکبوت» به ثبت برساند. فرزانه در این کتاب، خاطرات زندگی خود را با خاطراتی که از هدایت داشته، در کنار هم و به‌صورت موازی دنبال و روایت می‌کند.

مرور تلاش‌های مصطفی فرزانه درباره‌ی صادق هدایت نشان می‌دهد که کار کردن درباره‌ی نویسنده‌ای در سطح هدایت، با وجود شناخته‌شده بودنش، تا چه حد در داخل ایران و همچنین بیرون از کشور دشوار و محدود است و محدودیت فقط از ناحیه حکومت نیست.

م.ف. فرزانه در گفت‌وگو با محمد حقیقت

فرزانه که فیلمنامه‌نویس و فیلمساز هم بود، فیلمنامه‌ای هم بر اساس «بوف کور» نوشت و تلاش کرد آن را به فیلمی سینمایی درآورد. اما در ویژه‌نامه‌ای که در سال‌های اخیر درباره‌ی فرزانه منتشر شد، او گفت که درباره‌ی ساخت این فیلم با هنری میلر آمریکایی که بوف کور را خوانده بود مشورت کرد، ولی میلر گفت چنین فیلمی در آمریکا امکان ساخت ندارد.

در ایران هم «اداره‌ی هنرهای زیبا اصلاً به آن توجهی نکرد» و وقتی از طریق فروغ فرخزاد ایده‌ی چنین فیلمی را به ابراهیم گلستان پیشنهاد داد، گلستان هم به او گفت «فعلاً مشغول کار فیلم دیگری است.»

فرزانه که بیشتر عمر خود را دور از ایران گذراند، چندان اهل گفت‌وگوهای رسانه‌ای یا حضور در محافل ایرانیان نبود. او که به‌جز صادق هدایت با بسیاری دیگری از روشنفکران مطرح ایرانی زمان خود مثل فریدون هویدا مراوده داشت، با این حال نسبت به هم‌وطنانش نگاهی محتاطانه و حتا انتقادی پیدا کرده بود.

راوی یکی از داستان‌های فرزانه با نام «نامه‌رسان» در جایی از داستان می‌گوید: «آن‌قدر به فعالیت و کار یکدیگر بی‌اعتنا و حتا تنگ‌نظر هستیم که اصل احترام به دیگری را فراموش کرده‌ایم.»

عکس بالای مطلب مصطفی فرزانه است بر سر صحنه‌ی فیلمبرداری «زن و حیوان» که سال ۱۹۶۲ میلادی در جشنواره لوکارنو به نمایش درآمد.

نوشته‌ی مصطفی خلجی، بازنشر از وب‌سایت رادیو فردا

‌مصاحبه محمد حقیقت با م.ف. فرزانه در آپارتمانش در پاریس، درباره‌ی روزهای آخر زندگی صادق هدایت

https://khabgard.com/wp-content/uploads/2022/07/294066835_372730851652059_6218285680124184193_n.mp4