خوابگرد

تکه‌ای از نامه‌ای منتشرنشده از احمد محمود

روایتِ احمد محمود از جایزه‌ی بزرگی که قرار بود در دولت خاتمی به او تقدیم شود، اما با رسیدن یک پیام از بالا بر اثر فشار محکمی از پایین، در آخرین لحظه از او دریغ شد.

دوست عزیز، برزو خان نابت
چند روزی می‌شود که نامه‌ات را دریافت کرده‌ام. باور کن خوشحال شدم. بعد از مدت‌ها بی‌خبری از شما، حتی غافلگیرکننده هم بود. من دو- سه‌ماهی سخت بیمار بودم. تاحدی که دوبار رفتم تو بیهوشی و به‌هوش که می‌آمدم می‌دیدم مجموعه‌ای از پزشک و وسائل بیمارستانی اتاقم را پر کرده است. یک بار پشت میزم بیهوش شده بودم. لحظاتی که می‌رفته‌ام به ‌طرف بیهوشی گزارش وضعم را و داروهایی را که خورده‌ام نوشته‌ام و دنبال نوشته خط‌خطی شده و رفته‌ام. همین گزارش به پزشک خیلی کمک کرده بود در بازگرداندنم.

اما جایزه. جایزه‌ی ممتاز رمان دو دهه اخیر با رای مطلق داوران به مدار صفر درجه تعلق گرفت. جایزه‌ی ممتاز بالاتر از جایزه‌ی اول قرار داشت که به مجموعه آثار دولت‌آبادی و فقیری مشترکاً داده شد. اما در آخرین روز نام مرا حذف کردند. جایزه ماند رومیز جوایز٫ موضوع به روزنامه‌ها کشید- مخالف و موافق. علت حذف من مطابق آنچه مطبوعات نوشتند اتهاماتی بود که هرچه در خودم و در زندگی خودم گشتم هیچ نشانه‌ای از هیچ‌یک از این اتهامات ندیدم. به‌نظر می‌آید که در جامعه‌ی مدنی مورد ادعای اخیر، من یکی جا نگرفته‌ام.

روزی که مراسم برگزار شد و به من جایزه ندادند، در فرصتی که برای صرف چای دست داد، جماعت ریختند دور من به گل‌دادن و تبریک‌گفتن و بوسیدن. چنانکه یکی از روزنامه‌ها نوشته بود صدا به صدا نمی‌رسید. بریده‌های جراید مطالبی که در این مورد نوشته شده است یک پرونده‌ی ضخیم شده است. شاید لزومی نداشت این را بنویسم ولی خوب برای شما نوشتم که از نامه‌ات احساس می‌کنم انگار ناراحت شده‌ای که جایزه به مدار نداده‌اند. تازه مسائلی که با وزیر ارشاد پیش آمد ننوشته‌ام چون هم لزومی ندارد و هم این‌که بعد از بیماری دستم از نوشتن خسته می‌شود.
١٨ تیر ۱۳۷۸

احمد محمود، ۱۴ سال پیش در چنین روزی، در ۷۱ سالگی درگذشت.
ویژه‌نامه‌ی امروز شرق درباره‌ی احمد محمود را در این لینک بخوانید:
روایت عطاءالله مهاجرانی از پشت پرده‌ی ماجرای جایزه‌ را هم می‌توانید در این لینک بخوانید: