خوابگرد

نوبل ادبیات برای نویسنده‌ی درگیر سیاست

نوبل ادبیات را امسال به سوتلانا آلکسیه‌ویچ (Svetlana Alexievich) دادند، به خاطر «روایات چندصدایی‌اش که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر است.» سوتلانا آلکسیه‌ویچ ۶۷ ساله‌ است و اهل بلاروس، دو سال پیش جایزه‌ی صلح ناشران آلمان را گرفت و هم‌چون برتراند راسل و وینستون چرچیل، نوبل ادبیات را بیشتر به خاطر آثار غیرداستانی برنده شده است. اما دو سؤال مهم برای ما. او چه‌ها نوشته و چه‌ها کرده، و آیا این جایزه وجه سیاسی دارد؟ درضمن، املای درست‌تر نام او سوتلانا آلکسیه‌ویچ است، نه سوتلانا آلکسیوویچ و نه سوتلانا آلکسیویچ.

حبیب حسینی‌فرد: سوتلانا آلکسیه‌ویچ هم در باره‌ی فاجعه‌ی چرنوبیل و پیامدهای انسانی‌اش نوشته و هم راجع به پیامدهای انسانی حمله‌ی شوروی به افغانستان. هم در باره‌ی بازماندگان جنگ جهانی دوم و هم در این باره که جنگ‌ها چهره‌ی زنانه ندارند. او مصاحبه‌ها با زنان ارتش سرخ در جریان جنگ جهانی دوم و اسناد و تفسیرهایی را در این باره به مضمون کتابش «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» تبدیل کرد که البته تا شروع پروستریکا اجازه‌ی انتشار نیافت. کتاب «جوانان رویی» هم در باره‌ی سربازان شوروی ست که اجسادشان از افغانستان با تابوت‌های رویی برگردانده می‌شد و حاصل مصاحبه با ۵۰۰ خانواده‌ی این دسته از سربازان است. و نیز کتابی در باره‌ی تجربه‌ی زندگی در شوروی، یعنی کتاب «آخرین شاهدان» که روایت زندگی خانواده‌ی او در جریان جنگ جهانی دوم و زیر حکومت استالین است. در مجموع، کارهایش میان داستان و گزارش و جستار شناور است. او ژورنالیسم خوانده و مدتی در غرب زیسته، ولی نهایتاً ترجیح داده که به بلاروس برگردد. گه‌گاه باید به دادستانی برود و حضور عمومی هم نداشته باشد، ولی سر پا مانده و به کارش ادامه می دهد. البته اگر نظام بلاروس را یک نظام بسته قلمداد کنیم، در مقیاس اروپایی بسته است نه در مقیاس خاورمیانه.

کارنامه‌ی نوبل ادبیات عاری از سیاسی‌کاری نیست، ولی در مورد سوتلانا آلکسیه‌ویچ این مسئله شاید صرفاً به طور نسبی مطرح باشد. در استدلال کمیته‌ی نوبل امسال برای اعطای این جایزه، تأکیدی روی ارزش ادبی کارهای سوتلانا آلکسیه‌ویچ نیست. این‌که او به هر صورت آثار منتقدانه‌اش را در کشوری می‌نویسد که چندان به داشتن آزادی شهره نیست و این روزها به دلیل انتخابات ریاست‌جمهوری یکشنبه‌ی آینده و تأیید قطعی و چندباره‌ی «لوکاشنکو» کم و کاستی‌های این کشور بیش از پیش مطرح است، و نیز این‌که آثار سوتلانا آلکسیه‌ویچ هم، کولاژی از صدای آسیب‌دیدگان و در حاشیه‌ماندگان نظام شوروی و پساشوروی ست، همه و همه می‌توانند قرائن و دلایلی باشد برای کسانی که جایزه را صرفاً سیاسی می‌بینند. در واقع، اگر ارزش صرف ادبی آثار مطرح می‌بود، شاید نامزدهایی مانند فیلیپ راث یا موراکامی شایسته‌تر می‌بودند. ولی ۳۰ سال کار روی ادبیاتِ مستند و شفاهی، کارهای سوتلانا آلکسیه‌ویچ را هم تا آن حد از کیفیت و منحصر به فردبودن برخوردار کرده که کسی نتواند بگوید نوبل ادبیات اصلاً حقش نبود. و ناگفته نماند که او از مدت‌ها قبل در فهرست نامزدان بوده، چندین جایزه‌ی اروپایی و بین‌المللی برده و در هیئت‌های ژوری ادبی معتبری هم عضو بوده است.

سوتلانا آلکسیه‌ویچ بعد از دریافت جایزه گفته است که تا کنون مقام‌ها و ادارات بلاروس طوری رفتار می‌کردند که گویا من وجود ندارم. آثارم اجازه‌ی چاپ نداشتند و نمی‌‌توانستم برنامه‌ی عمومی داشته باشم. حالا شاید آن‌ها مجبور شوند از این مواضع‌شان عقب بنشینند. نگاه سوتلانا آلکسیه‌ویچ به روسیه و فرهنگ سیاسی روس‌ها و بلاروس‌ها نگاهی منتقدانه و تند و تیز است و در همه‌ی این مردم «یک پوتین پنهان‌شده» می‌بیند. او با دیالوگ غرب با «رژیم‌های توتالیتر روسیه و بلاروس» هم مخالف است. با این همه، وزیر فرهنگ روسیه دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات ۲۰۱۵ را به سوتلانا آلکسیه‌ویچ تبریک گفته و آن را افتخاری برای زبان روس عنوان کرده، ولی مقام‌های کشور خودش صرفاً از این‌که این جایزه به یک شهروند بلاروس تعلق گرفته ابراز خوشحالی کرده‌اند بدون آن که به خود او تبریک بگویند.