خوابگرد

برخورد کوتاه یک نویسنده‌ی ایرانی امریکایی با دشمن

مریم مهتدی: شاید حالا که سایه‌ی جنگ ـ اگر دلواپسان دل‌شان بیاید ـ از بالای سرمان محو شده و بوی صلح کمی در هوا پیچیده، خواندن داستان کوتاه «برخوردی کوتاه با دشمن» سعید صیرفی‌زاده، نویسنده‌ی ایرانی‌آمریکایی که در نیویورکر چاپ شده، آن هم با ترجمه‌ی گلی امامی خالی از لطف نباشد.

“برای رسیدن به تپه اول باید کوره‌راه را طی کنی. کوره‌راه باریک و سربالایی ست و در محاصره‌ی درخت‌هایی که از شدت تیرگی به کبودی می‌زنند، و آن‌چنان انبوه که خیال می‌کنی کنار دیواری آجری راه می‌روی. دفعه‌ی اولی که از آن بالا رفتم و حشتناک بود. نفسم بالا نمی‌آمد، چه رسد به این‌که قدم از قدم بردارم. اگر مجبور می‌شدم بدوم، یادم نمی‌آمد چطور باید این کار را بکنم. تازه بیست و پنج کیلو بار هم پشتم بود که با هر قدم تلق‌تولوق و دنگ‌و‌دنگ می‌کرد. انگار یک یخچال کول کرده بودم. اما ماه اول را که رد کردم ترسم ریخت و کوره‌راه شروع کرد به قشنگ شدن. به قول بروشور توانستم از «زیبایی پیرامون»ام لذت ببرم ـ حتا از درخت‌هایی که چپ و راست به آن‌ها می‌خوردم.

با صدای بلند پرسیدم: «اینا درختِ چی‌ین؟»
می‌خواستم تا جایی که می‌توانم چیز یاد بگیرم.
می‌خواستم از این تجربه حداکثر استفاده را ببرم.
یکی جواب داد: «درخت کریسمس٫» البته مزه می‌پراند؛ همه هم هرهر خندیدند، اگرچه دل‌مان برای کریسمس تنگ شده بود.
سرگروهبان می‌خواست بداند به چی می‌خندیم. گفتیم چیز خنده‌داری نیست قربان. گفت: «خنده نداره، چون هرآن اگه گلوله‌ای به صورت‌تون بخوره، دیگه نمی‌تونین بخندین.»
این بود که دوباره ساکت شدیم، هر پنجاه نفرمان.

دوباره وحشت برمان داشت، که دوامی نیاورد، چون ترس زمانی دوام می‌آورد که اندک دلیلی برای ادامه‌اش داشته باشی. محو زیبایی شدن هم دوام نمی‌آورد. چیزی که دوام می‌آورد، کسالت و بی‌حوصلگی ست. من این ‌همه راه آمده بودم تا اتفاق مهمی بیفتد، و هیچ اتفاقی نیفتاده بود. حالا دوازده ماه گذشته بود و فردا به میهنم پرواز می‌کردم. 

وقتی برای آخرین‌بار از کوره‌راه بالا می‌رفتم، این فکرها از سرم می‌گذشت…”

برخوردی کوتاه با دشمن، سعید صیرفی‌زاده، نیویورکر، ۲۰۱۲

منتخبی از داستان‌های کوتاه مجله‌ی نیویورکر

داستان «برخوردی کوتاه با دشمن» در منتخبی از داستان‌های کوتاه مجله‌ی نیویورکر با انتخاب و برگردان گلی امامی چاپ شده و انتشارات نیلوفر آن را به بازار نشر فرستاده است. داستان سعید صیرفی‌زاده عنوان کل مجموعه را به خودش اختصاص داده؛ داستانی با مضمون ضد جنگ که وقتی بار اول آن را خواندم، با دستانی سرد کتاب را بستم و صحنه‌ی پایانی داستان تا چند روز از ذهنم پاک نشد. و عجیب آن‌که این اتفاق بعد از بازخوانی داستان هم تکرار شد. نشان اثرگذاری مضمونی که خواننده را به اعماق تاریکی جنگ می‌برد و مگر کورسوی صلح بتواند از آن سیاهی نجاتش بدهد.

«برخوردی کوتاه با دشمن» روایت غیرخطیِ سربازی ست که به دلایل غیرآرمانی،‌ یا آن‌طور که خودش می‌گوید «غرور و خودخواهی»، به مدت یک سال به ارتش آمریکا پیوسته و زمانی که داستان شروع می‌شود، آخرین روزِ یک ‌سال تجربه‌ای ست که جز بی‌حوصلگی چیزی برای سرباز نداشته است. او می‌خواسته زندگی ملال‌آورش به عنوان کارمندی دون‌پایه با فوق‌دیپلم را به زور تبلیغات بروشورهای جذب نیروی ارتش و یک ‌سال تجربه‌ی حضور در جنگ متحول کند. امیدوار بوده که حضورش در جبهه‌ی جنگ او را آدم دیگری بگرداند و حالا روز آخرِ حضورش در جنگی ست که به مکان وقوعش در داستان اشاره‌ای نمی‌شود. او ناامید از تجربه‌ای که گذرانده، غرق در بی‌حوصلگی ست. از کوره‌راهی که ماجرای فتح آن را خرد خرد برای خواننده تعریف می‌کند، برای آخرین‌بار بالا می‌رود. نه خودش و نه خواننده نمی‌داند وقت پایین آمدن از آن کوره‌راه برای آخرین‌بار، راوی داستان به کل آدم دیگری ست، با تجربه‌ای هولناک که هیچ انتظارش را نداشته است.

سعید صیرفی‌زاده، نویسنده‌ی ایرانی‌آمریکایی در سال ۱۳۴۷ از پدری ایرانی به نام محمود صیرفی‌زاده و مادری آمریکایی به نام مارتا هریس در بروکلین نیویورک به دنیا آمد. محمود صیرفی زاده و مارتا هریس هر دو عضو حزب کارگران سوسیالیست آمریکا بودند. سعید صیرفی‌زاده خواهرزاده‌ی مارک هریس، نویسنده‌ی آمریکایی ست. او در سال ۲۰۱۰ به خاطر رمان «زمانی که تخته‎اسکیت‌ها رایگان خواهند شد» برنده‌ی جایزه‌ی وایتینگ شد. این رمان خاطرات صیرفی‌زاده از دوران کودکی آمیخته با مسائل سیاسی و آرمان‌های چپ‌خواهانه‌ی پدر و مادری از دو فرهنگ متفاوت است. پدری که خانواده را برای مبارزه ترک می‌کند و مادری که وفادار به آرمان‌های چپ در کنار کودک خود روزگار سختی را می‌گذراند. خاطرات او در ۳۲ فصل و به صورت غیر خطی روایت می‌شود.

مجموعه‌داستانِ او «برخوردی کوتاه با دشمن» جزو راه‌یافتگان به فهرست اولیه‌ی جایزه‌ی رابرت بینگهام بود. در سال ۲۰۱۳ نیز جایزه‌ی بوکیش (Bookis) را به عنوان بهترین مجمموعه‌داستان سال گرفت و در سال ۲۰۱۴ برنده‌ی جایزه‌ی «پن» داستان کوتاه شد. داستان‌های کوتاه، مقالات و اشعار صیرفی‌زاده در روزنامه‌ها و مجلاتی هم‌چون نیویورکر، پاریس‌ریویو، نیویورک‌تایمز، گرانتا و مک‌سوئینیز منتشر شده است. «زندگینامه‌ی یک تروریست»، «نیویورک در حال خونریزی ست» و «رؤیای طولانی تابستان» برخی از نمایشنامه‌های او هستند که در تالارهای شهر نیویورک به صحنه رفته‌اند.

گلی امامی هشت داستان از داستان‌های چاپ‌شده درنیویورکر را برای این کتاب برگزیده است. داستان‌هایی که به گفته‌ی خودش پیش از این در مجلات کم‌تیراژ ادبی چاپ شده‌اند و ظاهراً خواننده‌ای هم نداشته‌اند. آن‌قدر که مترجم فکر کرده جمع‌آوری آن‌ها در یک کتاب دست‌گیر مخاطبان داستان می‌شود. داستان‌های دیگری که در این کتاب می‌خوانید این‌ها هستند: «رقابت فیشر با اسپاسکی» از لارا واپنیار (۲۰۱۲)؛ «برخوردی کوتاه با دشمن» نوشته‌ی سعید صیرفی‌زاده (۲۰۱۲)؛ «نیکوکار خوب» اثر توماس مک‌گوئین (۲۰۱۱)؛ «در بزرگداشت همینگوی» نوشته‌‌ی جولیان بارنز (۲۰۱۱)؛ «خدشه» به قلم تسا هدلی (۲۰۱۱)؛ «تابستان ۳۸» از کولم توی‌بین (۲۰۱۲)؛ «طلاق» نوشته‌ی ایوان کلیما (۲۰۱۱) و «عشق برادرانه» اثر جومپا لاهیری (۲۰۱۳)

مترجم در پانویس هر داستان توضیحاتی در باره‌ی نویسنده‌ی آن برای آشنایی مخاطب آورده و در پانویس داستانِ صیرفی‌زاده، برگردان و چاپ مجموعه‌ی او تا سال آینده را وعده داده است. نکته‌ی عجیب این‌که عنوان مجموعه‌داستان اصلی صیرفی‌زاده هم «برخوردی کوتاه با دشمن» است و روشن نیست مترجم چطور عنوان این کتاب را با علم به این نکته همین گذاشته، وقتی قرار است سال دیگر مجموعه‌داستان اصلی نویسنده هم با همین عنوان چاپ شود!

به هر رو، جایگاه و اهمیت چاپ داستان در مجله‌ی نیویورکر بر اغلب مخاطبان ادبیات داستانی پوشیده نیست. نیویورکر در سطح بین‌المللی به عنوان معیاری برای چاپ داستان‌های کوتاه شناخته شده است. بسیاری از نویسندگان سرشناس و صاحب‌نام جهان (و نه لزوماً آمریکایی) که برخی برنده‌ی جوایز مهم ادبی هم هستند، نخستین داستان‌های کوتاه‌شان در این مجله چاپ شده و نویسنده‌ای که این بخت را می‌یابد، آینده‌ی ادبی‌اش کمابیش تضمین می‌شود. داستان‌های منتخبِ این کتاب از نظر مضمونی ارتباطی با هم ندارند و تنها ربط‌ آن‌ها چاپ شدن‌شان در نیویورکر است. اگر سوای داستانِ خوب ضد جنگ، دل‌تان هوای خواندن داستان‌‌های خواندنی دیگری را هم کرده، کتاب «برخوردی کوتاه با دشمن» را دست بگیرید؛ لذت مطالعه‌ی داستان کوتاهِ پرکشش در ۲۲۴ صفحه.