نسل پس از انقلاب اکنون برومند شده و دارد نسل پیشین را با پا پس میزند. زندگی سرعتی سرسامآور گرفته و دارد همه را با لگد پس میزند. نسل امروز این امکان را دارد که تنها با یک کلیک، بخواند آن چه را که زمانی در هیچ پستویی پیدا نمیشد، و بداند آن چه را که زمانی در هیچ دهانی نمیگنجید. ربع قرن از انقلاب ایران گذشته و من نمیگویم که به چه روزگار حقیری گرفتار شدهایم؛ نه نمیگویم چون آشکار است. اما میگویم که هنوز یک اشکال عمده بر بیشتر ما وارد است: «نیندیشیدن». پردهی احساس و شور چنان بر اندیشه و تامل ما رخت پهن کرده که هنوز از شنیدن فتوای جدیدی چون واجب نبودن حجاب زن و مستحب بودن آن ذوقزده میشویم و وقتی اسم چیزی مثل انتخابات میآید، درست مثل اکثریت غالب ـ و با دندان قروچه ـ میگوییم که گور پدرشان. ما محاصرهایم.
نسل جدید محاصره است؛ محاصرهی هزار هزار اطلاع و خبر و گزارش و فیلم و کارتون و بازی و عکس و آهنگ و کوفت و زهرمار، که هیچ کدامشان نسبتی با یکجا نشستن و اندیشیدن ندارند. فکر میکنیم همه چیز را میدانیم، پس اندیشه کیلویی چند؟ ما محاصرهایم و خود نمیدانیم. نه میدانیم که چرا ۲۵ سال از عمر حکومت گذشته و نه میدانیم که چرا وزارت ارشاد مملکت، هیچ رمان یا مجموعهای را به عنوان کتاب سال اعلام نکرد. نه میدانیم که در مغز آمریکاییها و اروپاییها و اسرائیلیها چه میگذرد، و نه میدانیم که چرا یک نویسندهی جوان ۷ سال است دنبال مجوز چاپ کتابش میدود. نه میدانیم که چرا آمریکا به عربستان حمله نکرد و نه میدانیم که چرا در سینمای ورشکستهی این مملکت، یک میلیارد پول صرف ساخت یک فیلم جنگی میشود.
نه ما هیچ چیز نمیدانیم. ما از همه چیز خبر داریم، ولی هیچ چیز نمیدانیم؛ چون نمیاندیشیم. چون با فکر کردن غریبه شدهایم. چون گرفتار سرعت و روزمرگی شدهایم. چون ما را بیتفاوت خواستهاند و بیتفاوت شدهایم. چون فقط فحشی میدهیم و خبر بعدی را میخوانیم. خبر، خبر است؛ گل نزدن علی دایی چه فرقی میکند با تحریم انتخابات توسط دفتر تحکیم؟ ما گرفتاریم، گرفتار خود؛ گرفتار فرار از نشستن و فکر کردن. برای مثال میگویم: چند نفر از شما رمان «فریدن سه پسر داشت» را که مجوز انتشار نگرفت و چند ماهیست روی وب منتشر شده، خواندهاید؟ ما حتا اسباب فکر کردن را هم از خود گرفتهایم. نمینشینیم یک گوشه و نمیگیریم توی دستمان یک کتاب تازه که مجبور شویم با حوصله بخوانیمش و پس از خواندن هر فصل نگاهی بیندازیم به سقف اتاق و لحظهای درنگ و تامل کنیم. نه، ما هم فکر نمیکنیم و هم با اسباب و لوازم فکر کردن قهر کردهایم.
ما از همه چیز خبر داریم، اما هیچ نمیدانیم؛ چون نمیاندیشیم.
بدون نظر