خوابگرد قدیم

لطفاً این‌جا را به گند نکشید!

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶

از بختِ خوش یا ناخوش خوابگرد، یکی دو هفته است که فضای کامنت‌های خوابگرد، جایگاه تاخت و تاز برخی مترجمان و نویسندگان و منقّدان ادبی شده که یا به شیوه‌ی برگزاری و نتیجه‌ی داوری جوایز ادبی اخیر، از جمله جایزه‌ی «روزی روزگاری» و «مسابقه‌ی ترجمه‌ی ادبی از زبان فرانسوی به فارسی»، انتقادهای تند و تیز دارند، یا احساس داغ تنفرشان به برخی مترجمان و نویسندگان دیگر را، با چاشنی توهین و تحقیر و افترا، در خوابگرد ثبت می‌کنند، بی‌نام و نشان.

مدت‌هاست، بیش‌تر وبلاگ‌ها، از سیستم «تأیید نظر، پیش از انتشار» بهره می‌گیرند، ولی من به‌عمد، نخواسته‌ام و ترجیح داده‌ام، خواننده‌ی خوابگرد، چه همسایه‌ی وبلاگی‌ام باشد، چه یکی از مترجمان برجسته، خود، اخلاق و انصاف و شیوه‌ی نقد علمی را در این خانه را رعایت کند. ولی افسوس که دیشب دیگر، «بضاعتِ به گندکشیده‌ی روشنفکری»مان در کامنت‌های خوابگرد، آن هم پای مطالبی کاملاً نامربوط، نمایشی بی‌نظیر داشت. کاش فقط نقد موضوع بود، حتا تند و تیز؛ اما نبود، آکنده بود از توهین، افترا و مواردی از این دست که رسماً بار حقوقی دارند و به دلیل بی‌نام و نشان بودنِ گذارندگان‌شان، به‌سادگی می‌توانند مستمسکی باشند برای این که صاحب این خانه که من باشم، به دادگاه فراخوانده شوم! (شایان توجه همه که، در همین سیستم بیمار قضایی‌مان، شعبه‌ای اختصاصی وجود دارد برای شکایاتِ اشخاص حقیقی و حقوقی از مواردی این‌چنین در سایت‌ها و وبلاگ‌ها.)

بارها گفته‌ام که در خوابگرد، هرگونه توهین و افترا به شخصِ خودم را منوط به آن که رکیک نباشد، پاک نمی‌کنم؛ ولی نمی‌توانم اجازه بدهم این اتفاق برای کسانی بیفتد که در فضای روشنفکری ایران تنفس می‌کنند و هر یک گوشه‌ای هرچند کوچک و ناخوشایندِ آن دیگری را، آبیاری می‌کنند. هنوز بر سر این نیستم که از سیستم «تأیید نظر، پیش از انتشار» بهره بگیرم، و هم‌چنان امیدوارم خوانندگان خوابگرد، خود، اخلاق و انصاف و مردی را رعایت کنند.

درباره‌ی ماجراهای اخیر نیز، خواهش می‌کنم از منتقدان، از آن استاد دانشگاه شهید بهشتی گرفته تا دیگر مترجمان و نویسندگانی که این روزها، بر سر جوایز ادبی و ترجمه حرف برای گفتن دارند، نقدنامه‌های خود را، اگر بدون توهین و افتراست و غیرشخصی، برایم ایمیل کنند، تا آن را به عنوان «نویسنده‌ی مهمان» در خوابگرد منتشر کنم. حتا اگر مایل باشند، می‌توانند ایمیل را بدون نام بفرستند یا از من بخواهند که مطلب‌شان بدون نام منتشر شود. به جز این اگر باشد، هم‌چنان به روال گذشته، دست به سانسورم، در پاک کردن کامنت‌های مسئولیت‌آور، و نیز کامنت‌های بی‌ربط به موضوع، بسیار قوی خواهد بود. 


نظرات خوانندگان

تخته خاکستری: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۶ – ۱۶:۰۰ ]
این از خجسته اقبالی ست که در گذشته ای دور بر سر میزی مشترک می نوشته ایم….برای من. و چه تصادف جالبی است که در این پهن دشت مجازی، در یک روز ُ باز میز مشترکی پیدا می شود….برای من.
کاش می شد آن تازیانه ها را بر این حافظه ی پیر شده ی من زد که قدرت زدودن غبار زمان را ندارد و در حسرت تماشای یک نما از آن میزمی ماند ، که در یاد شماست ( این دومین دلیل یک حسادت دوستانه از طرف من !)
به هر حال ممنون که به خاکستری تخته ی کوچک من سر زدید.
گمانم یک میز مشترک در خاطره ای دور از روزگاری عزیز ( که جوان بودیم ) بهانه ی خوبی باشد که هرازگاهی به هم سر بزنیم. چه بسا ثواب هم داشته باشد سید!

لطفآ بدون نام منتشر شود: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۶ – ۱۶:۰۴ ]
جمله ی اول نادیا به ترجمه ی کاوه میر عباسی:
«اگر در سرتاسر این کتاب، عمل نوشتن، و از آن بیشتر انتشار هر نوع کتاب فخرفروشی انگاشته شده است، پس چه بگویم از تمایل توام با خرسندی نویسنده به این که، بعد از این همه سال، اثرش را کمی از نظر شکل بهبود ببخشد!»
کسی که نادیا را بخواند حتی در یک جا هم اثری از «فخرفروشی» نخواهد دید، چه رسد به سرتاسر آن!
سورریالیستها کلآ با کلمه و کتاب میانه ی خوبی نداشتند. چون کلمه مظهر فعالیت عقل و خودآگاه است و آنها عقل و خودآگاه و همه ی مظتهر آنها را مبتذل و بیهوده می دانستند . برای همین بود که بیشتر به تصویر و نقاشی تمایل داشتند. در نوشتن هم به هیچ وجه خود را مقید نمی کردند که اصل خاصی را رعایت کنند، مخصوصآ هیچ عقیده ای به ویرایش و بازنویسی نداشتند که از اصول ضروری «انتشار» کتاب و هر مکتوب دیگری است. برتون در نوشتن نادیا هم از هیچ اصلی پیروی نکرده است. و برای همین است که نادیا نه رمان است، نه شعر است، نه مقاله است،… به عبارت دیگر مقید ماندن به هر کدام از این صورتها را عمل بیهوده ای دانسته است. او در یک جا از کتاب هم با زبان تصویر به این موضوع اشاره می کند. ترجمه ی درست جمله ی اول نادیا این است:
اگر در سرتاسر این کتاب، عمل نوشتن، و مخصوصآ انتشار هر نوع کتاب، در ردیف بیهودگیها آورده شده است…
هیچ شرحی نمی دهم.

ح.ش: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۴:۰۲ ]
نتیجه‌گیری اخلاقی و هم‌چنین پیام مستتر در این «پست»:
لطفاً این‌جا را به گند نکشید؛ پلیز!
(ترجیحا ۲ باره‌خوانی شود.)
شاد باشید.

بی نام: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۴:۲۴ ]
دوست محترم، ح.ش!
صحبت کردن از گند که این جا را به گند کشیدن نیست. در هر حال، شما نگران نباشید! سایت صاحب دارد.

یکی از دوستان کاشیگر: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۴:۴۹ ]
می خواستم از آقای کاشیگر خواهش کنم که اسامی مترجمانی را که در این مسابقه شرکت داشته اند (با کتابهای آنان) اعلام کنند. آقای کاشیگر باید بدانند که مخفی ماندن اسامی آن مترجمان به معنی این خواهد بود که همه ی کتابهای فرانسوی ۶-۵ سال اخیر (البته در رشته ی ادبیات) در این مسابقه شرکت داشته اند. کمااینکه بعضی از گزارشها هم طوری بود که همین توهم را برای مخاطبان خود ایجاد می کرد. شما حدود دو ماه پیش در مصاحبه با خبرگزاری فارس فرموده بودید که استقبال از این مسابقه بسیار کم بود و من در خصوص برگزاری آن تردید جدی پیدا کرده ام. در هر حال، من امیدوارم که جنابعالی این جایزه را در سالهای آینده هم برگزار کنید. اما آیا شفاف عمل کردن، و اعلام این که چه کسانی با چه کتابهایی در آن مسابقه شرکت کرده اند، به نظر شما اشکالی ایجاد خواهدکرد؟

م.ب: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۵:۴۲ ]
قسمتهایی از اواخر بخش دوم نادیا را استاد سیدحسینی هم ترجمه کرده اند که در مکتبهای ادبی (صفحه های ۹۲۸ تا ۹۳۵) چاپ شده است. بعضی از جمله های ترجمه ی کاوه میرعباسی خیلی با ترجمه ی سیدحسینی فرق می کند. اما یک مورد هم بود که برای من خیلی جالب بود و هر چه فکردم نفهمیدم یعنی چه. این را میرعباسی به این شکل ترجمه کرده:
«این روش که شبانه غافلگیرتان کنند، نیم تنه مخصوص دیوانه های خطرناک را به شما بپوشانند یا به نحوی دیگر مهارتان کنند، به شیوه های خشن پلیس، که هفت تیرش را در جیبتان می چپاند که اگر دست از پا خطا کردید، شلیک کند، هیچ باجی نمی دهد.»
و سیدحسینی:
«شگردی که عبارت است از غافلگیر کردن شما در دل شب، و تسلط بر شما با پوشاندن پیراهن مخصوص دیوانگان خطرناک یا وسائل دیگر معادل شگرد پلیس است که یواشکی هفت تیری در جیب شما می گذارد.»
یعنی واقعآ پلیس در هنگام دستگیری آدم به این شکل عمل می کند؟ یعنی، بر طبق ترجمه ی میرعباسی، هفت تیرش را در جیبت می چپاند که اگر دست از پا خطا کردی شلیک کند؟ و بر طبق ترجمه ی سیدحسینی، یواشکی هفت تیری در جیبت می گذارد؟
من متاسفانه هیچ آشنایی ای با زبان فرانسه ندارم، می خواستم از آقای کاشیگر خواهش کنم که توضیح دهد آیا برتون هم همین را گفته؟ و اگر همین طور گفته، کدام صورت را گفته؟ «چپاندن هفت تیر در جیبتان که اگر دست از پا خطا کردید شلیک کند»، یا «گذاشتن یواشکی هفت تیری در جیب شما»؟

ح.ش: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۵:۴۹ ]
دوست محترم‌ «بی‌نام»!
منظورم شما نبودی!!
شاد باشید.

رفیق صاحب این سایت: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۷:۱۸ ]
رضا جون، من قصد نداشتم مداخله کنم چون دوستت هستم و همیشه به رفاقت با تو افتخار کرده ام. اما چندین بار با نام مستعار (مثل همین دفعه) نظر گذاشتم و حذف کردی. نظراتی که گذاشته بودم همه در انتقاد از سایت بود. اما هر وقت تأییدت کردم نظراتم تا مدتها همچنان به جای خودش بود. قبول کن که حتی تحمل انتقادات دوستان خودت را هم نداری. من و تو در یک مملکت جهان سومی زندگی می کنیم. میگی نه، به عملکرد خودت و سانسوری که در همین سایت میکنی نگاهی بینداز. آخر با این وضع دیگه چرا به ارشاد ایراد می گیری؟

رفیق صاحب اون سایت: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۸:۱۰ ]
یک وقت فکر نکنید ترسیدم و خود را معرفی نمی‌کنم و یا به سبک و سیاق جماعتی بی‌هویت، عناوین هم‌چون «بی‌نام»ها و «رفیق صاحب این سایت »ها را برگزیده و خودم را«رفیق صاحب اون سایت» معرفی کردم!
خیر!
حقیر،دارای یک سجل ممهور به ثبت احوال «طهران» قدیم داشته و دارم و خواهم داشت که در صفحه‌ی اول‌اش چنین نوشته است:
نام: رفیق باز.
شهرت: از این سایت تا اون سایت راهی نیست.
اسم مستعار:«بی مایه فطیره» ملقب به «رفیق صاحب این سایت »… ببخشید! اشتباه شد«رفیق صاحب اون سایت » و…
متولد:جنوبی‌ترین قسمت کره‌ی زمین، جنب سروهای سبز.
یک سوال کوچولو از مخاطبان این سایت (ونه اون سایتی‌ها): شما بفرمایید:«بی‌نام‌»ها و«رفیق صاحب این سایت »بی‌هویت‌اند یا مراجعه کنندگان از آن سایت؟
ایام مستدام

محمد قوانلو: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ – ۱۹:۳۷ ]
جناب آقای کاشیگر!
به نظر من حق با منتقدهاست. من در این چند روز کنجکاو شدم تا نادیا، ترجمه ی آقای میرعباسی، را بخوانم. چند صفحه بیشتر نتوانستم ادامه دهم ! و از این چند صفحه هم واقعآ هیچ چیز نفهمیدم. یک نفر به من بگوید جمله ها و عبارتهای زیر، که همگی هم از همان دو صفحه ی اول کتاب انتخاب شده است، یعنی چه؟
۱. «تمایل توام با خرسندی»
۲. «رابطه ی روز به روز ، و در حد امکان غیر شخصی، رویدادهای جزیی»
۳. «روانکاوی عصبی»
۴. «سند برگرفته از واقعیت عینی»
۵. «فرجام اختیاری چنین نوشتاری، با به عقب راندن نقطه ی گریزش به فراسوی محدوده های عادی، بی تردید در تجدید مخاطبانش تآثیر داشته است»
۶. «کتابهای شهوانی بی املا»
و به موارد فوق اضافه کنید:
«رابطه ی علل و معلولها » (که اولی با نحو عربی جمع بسته شده و دومی با نحو فارسی)
«لابد حسابی زنجار گرفته» (مگر زنگار چه عیبش است که مترجم آن را نپسندیده و صورت عربی یا معرب آن را به کار برده است؟)
و همین طور جمله ی اول را که در کامنت شماره ی ۲ هم آمده است:
«اگر در سرتاسر این کتاب، عمل نوشتن، و از آن بیشتر انتشار هر نوع کتاب فخرفروشی انگاشته شده است، پس چه بگوییم از تمایل توام با خرسندی نویسنده، به این که، بعد از این همه سال، اثرش را کمی از نظر شکل بهبود بخشد!»
می بینید که در همین دو صفحه حدود ده مورد مشکل جدی در ترجمه هست. لابد مواردی هم هست که با مقابله ی آنها با متن اصلی مشکلشان مشخص خواهد شد! در هر حال، همین ده مورد هم مشکل کمی نیست! آن هم فقط در دو صفحه! یعنی واقعآ در بین همان عده ی قلیلی از مترجمان که در آن مسابقه شرکت کرده بودند، مترجمی نبود که بهتر از مترجم این جمله ها و عبارتها ترجمه کرده باشد؟

دو تن از مترجمانی که کتابشان بدون علت رد شده است: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۸ – ۱۰:۳۱ ]
فرستادن چند سطر e-mail به سفرارت فرانسه و ژان-پیر رمی و انتشارات گالیمار هیچ کاری ندارد. جناب کاشیگر و سیدحسینی و نجفی و سرکار خانم گلستان باید به خاطر خودشان هم که شده جواب قانع کننده ای به جامعه ی فرهنگی بدهند.

بعدالتحریر
از جناب رضا شکراللهی واقعآ سپاسگزاریم که در این وانفسای بی مسئولیتیها و بی شرافتیها هنوز به مفهاهیم از یادرفته ی شرافت و مسئولیت احترام می گذارد.

احترام می گذارد.

حمید رضا مجابی: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۸ – ۱۶:۱۶ ]
نفرت سوررئالیستها از تکلف و زبان ادبی (آن هم از نوع مهجور آن») شهره ی خاص و عام است. اما در ترجمه ی نادیا عبارتها و جمله های زیادی هست که هم تکلف در خود دارند و هم اصلآ در فارسی مصطلح نیستند و غلطند:
«پیوندهایی متمایزتر» (صفحه ۱۶)
«به نحوی غالبآ متمایزدارنده» (صفحه ۱۹)
«انسانی خداناباور» (پاورقی صفحه ۱۸، که به جای انسانی ملحد آورده است)
«می توانم باور بیاورم» (صفحه ۱۷، که بارها تکرار هم شده)
«ظریف اندیش» (صفحه ۲۰)
«به اسنادی کم ارزشتر بسنده می دارم» (صفحه ۲۰)
باز آفرینی عالم شخصی اش» (صفحه ۲۱)
«پیوند تنگاتنگ» (صفحه ۲۱)
«یادداشتهای غیر هنری» (پاورقی صفحه ی ۲۱)
«ملال التهاب آور» (صفحه ۲۲)
ملال و التهاب؟
«پیوندهایی التهاب آورتر» (صفحه ۱۶)
«معناگزاری» (پاورقی صفحه ۲۱، که به جای تآویل یا تفسیر آورده است)
«خلاف اختیارم» (در صفحه ۲۵ و در جمله ی گه گاه خلاف خواست و اختیارم عمل می کند )
«اتفاق های غیر منتظره ی میخکوب کننده » (صفحه ۲۵)
«هماهنگی های موزون» (صفحه ۲۵)
لابد هماهنگی ها بر دودسته اند، موزون یا هماهنگ، و ناموزون یا ناهماهنگ!
«مجموعه گزاره های تشکیل دهنده ی عبارت» (صفحه ۲۶)
عبارتی که از مجموعه ای از گزاره ها تشکیل شده است؟!

وقتی که داور محترم آن مسابقه نوشتن «آنچه که» یا «بی تفاوت» را غلط می داند، چرا از کنار این جور چیزها خیلی راحت گذشته است؟

علی: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۹ – ۰۱:۱۴ ]
دوست بی نام آن جمله ی اغازین به زبان فرانسه چنین است:
No faltará quien hubiera preferido que el personaje de Nadja no existiera, que formara parte de la ficción literaria, entendiendo que si su entidad hubiera sido pu¬ramente imaginaria la obra hubiera demostrado el talen¬to excepcional de su creador
همان طور که ملاحظه می فرمایید ترکیب مورد نظر شما در زبان فرانسه ترکیبی ساختگی است که می تواند آن طور که میرعباسی ترجمه کرده نیز ترجمه بشود. همین.

فرهاد: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۹ – ۱۸:۱۳ ]
جمله ی لاتینی که علی نوشته فرانسه نیست و جمله ی اول نادیا هم نیست، یعنی «اگر در سراسر این کتاب، عمل نوشتن…»، بلکه یک جمله ی اسپانیایی است درباره ی پرسوناژ نادیا. آیا منظور علی این وده که نادیای فارسی اصلآ از فرانسه ترجمه نشده؟ یا به کمک مترجم اسپانیایی ترجمه شده؟ و آن وقت در مسابقه ی ترجمه از فرانسه به فارسی هم شرکت کرده و برنده شده؟
در هر حال، جمله ی آغhزین نادیا به فرانسه این است:
Si deja, au ucors de ce livre, l’act d’ecrire, plus encore de publier toute espece de livre est mis au rang des vanites, que penser de la complaisance de son auteur a vouloire, tout d’annees apres, l’ameliorer un tant soit peu dans sa form!
اگر هم vanite در فرانسه خودستایی معنی می دهد در این جمله آن معنی را نمی دهد. میرعباسی غلط ترجمه کرده است. ویرایش کردن کتاب را مگر می شود خودستایی یا فخرفروشی انگاشت؟!

کیانوش: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۲۹ – ۱۸:۲۱ ]
متاسفانه نمی شود در این محیط به فرانسه تایپ کرد، و شاید برای همین است که منتقدها هم نقدهاشان را بذون متن فرانسه ارسال کرده اند. بعضی از کلمات فرانسه ی کامنت فرهاد هم مشخص است که به هم ریخته است. مثلا آپوستروف را کامپیوتر به مجموعه ای از apos& و نقطه ویرگول تبدیل کرد.

رضا: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۰۱:۵۰ ]
اگر بحث بر سر ونیته است تا ابد به جایی نخواهید رسید .این کلمه را نجف دریا بندری در عنوان یک کتاب یاوه بازار و منوچهر بدیعی بازار خودفروشی(خود ستایی)ترجمه کرده است.البته این کلمه هر دو معنی را در خود دارد.

مترجم فرانسه: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۰۹:۳۷ ]
vanity of vanities
ما نمی توانیم جمله ی فوق را، به اعتبار این که ونیته فخرفروشی هم معنی می دهد ، «فخرفروشی فخرفروشی » معنی کنیم. اگر بکنیم ترجمه ی صدرصدر غلطی کرده ایم. ترجمه ی درست جمله ی فوق «بیهوده ی بیهوده» یا «باطل اباطیل» است. (باطل هم یعنی بیهوده). جمله ی اول نادیا هم همین حالت را دارد و ونیته ی آن باید بیهوده ترجمه شود نه فخرفروشی. برتون می خواهد بگوید منی که با نوشتن این کتاب، و در سراسر آن، خواسته بودم نشان دهم عمل نوشتن و بدتر از آن چاپ کتاب کتر بیهوده ای است، حالا باید چه بگویم که خودم را راضی کرده ام همان کتاب را ویرایش کنم.
سوررئالیستها عمل نوشتن و کتاب و کلمه را مبتذل و بیهوده می دانستند. و درواقع از روی ناچاری بود که شعرها و آثار خود را به صورت کتاب چاپ می کردند. کسی که با تاریخ سوررئالیسم آشنا باشد این مسئله را به راحتی درک می کند.

مترجم فرانسه: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۰۹:۵۲ ]
با عرض معذرت دوتا غلط تایپی در کامنت فوق رخ داد که آنها را تصحیح می کنم:
صدرصدر و کتر باید صد در صد و کار خوانده شود.
جالب است بدانید که در چاپ اول نادیا هم فقط حدود ۱۷۰ غلط تایپی بود که برتون ۳۵ سال نخواست آنها را اصلاح کند و کتاب به همان صورت اول خود تجدید چاپ می شد. اما او بعدآ مثل بقیه ی سوررئالیستها در عقاید خود تجدید نظر کرد و راضی شد که نادیا را هم ویرایش کند.
آقای میرعباسی بیش از بیست و پنج درصد جمله های نادیا را غلط ترجمه کرده. متاسفانه در سایت شما نمی شود به فرانسه تایپ کرد وگرنه نشان می دادم که بسیاری از جمله های همان مقدمه غلط ترجمه شده. یعنی مترجم منظور نویسنده را درک نکرده است.

فرهاد: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۰:۳۶ ]
سلام جناب شکراللهی،
خدمت شما عرض کنم، باز هم ممنون ام از این که به وبلاگ کوچک من لینک دادید.
فقط یک مطلب می خواهم بگم، یکی از دوستان هستند که دستی به قلم دارد، با دیدی بسیار جامع و متنوع.
قبلاً در چندین روزنامه تهران هم می نوشتند، ولی الان افتاده گوشه یک خانه، فقط یک وبلاگ دارد، نمیدونم چرا، ولی فکر می کنم حیفشه که فقط در یک وبلاگ بنویسد.
آدرس وبلاگ رو میگذارم، یه سر بهش بزنید، نظرتون درباره این شخص چیه؟
میشود کاری برایش کرد؟
http://www.ketabe3.persianblog.com

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۱:۲۳ ]
نمی دانم چرا وقتی که حجم کامنت زیاد است ارسال نمی شود. لذا مجبورم که کامنتم را تکه تکه ارسال کنم. این کامنت بررسی جمله هایی از آن چند صفحه از ترجمه ی نادیاست که سیدحسینی هم آن را ترجمه کرده و در تبهای ادبی چاپ شده است. لطفآ منتظر باشید.

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۱:۲۵ ]
نمی دانم چرا وقتی که حجم کامنت زیاد است ارسال نمی شود. لذا مجبورم که کامنتم را تکه تکه ارسال کنم. این کامنت بررسی جمله هایی از آن چند صفحه از ترجمه ی نادیاست که سیدحسینی هم آن را ترجمه کرده و در تبهای ادبی چاپ شده است. لطفآ منتظر باشید.

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۱:۳۲ ]
میرعباسی: «نادیا را چندین دفعه ی دیگر دیدم، افکارش برایم وضوح بیشتری یافتند، سخنانش سبکتر بر ذهنم نشستند، و شیوه ی بیان اندیشه هایش در نظرم بدیعتر و عمیقتر مد.»
سیدحسینی: «نادیا را باز هم بارها دیدم. اندیشه اش روشنتر شده و بیانش ظرافت و تازگی و عمق بیشتری پیدا کرد.»
مگر بیان یا بیان اندیشه ها هم عمق دارد!
«سخنانش سبکتر بر ذهنم نشستند» یعنی چه؟ این جمله را اصلآ میرعباسی از خودش به متن افزوده است!

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۲:۱۴ ]
میرعباسی: «بارها سعی کرد پرتره ام را بکشد، با موهای سیخ شده، در اثر بادهای عالم بالا، طوری که مانند شعله هایی سرکش باشند.»
سیدحسینی: «بارها کوشش کرد که تصویر مرا به موهای سیخ سیخی که گویی هواکش بزرگی انها را رو به بالا بکشد بسازد.»
هر دو ترجمه سست و نازل است. ترجمه ی میرعباسی غلط هم هست:
۱- بادهای عالم بالا یعنی بادهای ان دنیا و مخصوصآ بادهای بهشت. مگر بادهای آن دنیا به طور قائم و از زمین به آن دنیا می وزند؟ حالا بگذریم از اینکه بادهای عالم بالا فورا بادهای عالم پایین را به ذهن خواننده تداعی خواهد کرد.
۲- ابولحسن نجفی در کتاب غلط ننویسیم، یا درواقع «غلط ننویسید»، ترکیب «در اثر» را کاملآ غلط می دانند. پس چرا ایشان این را از میرعباسی غلط نگرفته اند؟ نظیر این غلط در نادیا خیلی هست.

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۲:۱۹ ]
میرعباسی: «کنایه ی نابه جایم درباره ی یکی از آخرین نقاشیهایش – و بی شک بهترینشان -…
سیدحسینی: «تذکر نابه هنگامی که درباره ی یکی از آخرین طرحها، و بی شک بهترین آنها داده بودم…»
هر دو ترجمه غلط است. برتون گفته «اظهار نظر بیجا»:
remarque inopportune

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۲:۲۸ ]
میرعباسی: «برشی شتاب زده است ملهم از پنداره ای رویاگونه»
سیدحسینی: نوعی دکوپاژ عجولانه، پس از تجسم صحنه ای در پیش چشمش»
پنداره لغت خودساخته ای است که نمی شود معنی مشخصی از آن فهمید. مخصوصآ نوع رویاگونه ی آن هم مورد نظر «سازنده»ی آن است! برتون فقط گفته است «ظهور» !
apparition
یعنی ظاهرشدن یک موجود سوررئالیسیتی در عالم واقع دیوانه ها زیاد با این پدیده مواجه می شوند. نادیای بدبخت دیوانه هم بود آخر!

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۲:۴۶ ]
میرعباسی: «افراد آگاه فورآ می کوشیدند نقش اندیشه های هذیان آلود پیشینم را در رابطه با آنچه از نادیا روایت کرده ام مشخص سازند»
سیدحسینی: «و آگاهترینشان می کوشیدند که ریشه ی آن را در آنچه من قبلآ از نادیا نقل کرده ام و در اندیشه های هذیان لود او جستجو کنند»
برتون:
Les plus avertis s’empresseront de rechercher la part qu’il convient de faire, dans ce que j’a rapporte de Nadja, aux idees deja delirantes et peut-etre attribueront-ils a mon intrvation dans sa vie.
اولآ زمان فعلهای جمله مستقبل است که اقایان هردو، و بدون هیچ توجیهی، تغییر داده اند! ثانیآ اگر در سیاق مطلب و ساختار جمله ی فرانسه دقت شود برتون صحبت از افکار هدیان آلود نادیا می کند نه خودش!
ضمنآ از اینکه نتوانستم اصوات اکساندار را با اکسانشان تایپ کنم عذر می خواهم.

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۳:۰۴ ]
متاسفانه موقع ارسال علامت اپوسترروف به مجموعه ای از حرفها و علامتهای دیگر تبدیل شده است. از آقای شکراللهی خواهش می کنم اگر می توانند مجموعه ی « & و apos و ; » را به یک اپوستروف تبدیل کنند.

میرعباسی: «فقط کسانی که قدم به تیمارستان نگذاشته اند از این نکته غافلند که آنجا مردم را دیوانه می کنند، درست عین دارالتادیبها که دزد می پرورند.»
سیدحسینی: «برای اینکه بدانیم که در تیمارستانها دیوانه می سازند، همان طور که در دارالتادیبها تبهکار می سازند، احتیاجی نیست که در تیمارستانها زندگی کنیم.»
این را استثنائآ فقط میرعباسی غلط ترجمه کرده. «لازم نیست در تیمارستان زندگی کنیم تا بدانیم» کجا و «فقط کسانی که قدم به تیمارستان نگذاشته اند از این نکته غافلند» کجا؟!

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۱۳:۳۲ ]
میرعباسی: «کسانی غیر از من، به نحوی بی حاصل، روایت را با این واقعه پایان می دادند، که لابد به خیالشان می تواند سرانجامی محتوم باشد برای تمام آنچه گفته شد.»
سیدحسینی: «اگر کسان دیگری به جای من بودند، مسلمآ درباره ی این ماجرا داد سخن بیهوده می دادند و آن را نتیجه ی طبیعی اعمال و رفتار گذشته ی او می دانستند.»
ترجمه ی میرعباسی کاملآ غلط است. چیزی را که او ترجمه کرده است «روایت را با این واقعه پایان می دادند»، برتون گفته:
epilogueront
( از فعل epiloguer)
که انگلیسی اش می شود :
to go on and on
یا به عبارت دیگر قضیه را همین جور ادامه می دادند و درباره ی آن مزخرفبافی می کردند!

در این چند صفحه، که همان طور که گفتم سیدحسینی هم آنها را ترجمه کرده، چندین برابر نمونه های فوق در ترجمه ی میرعباسی غلط هست. با توجه به اینکه خود سیدحسینی هم این قسمت را ترجمه کرده بود، حتمآ ترجمه ی میرعباسی از این صفحه ها را دیده و بررسی کرده است. لذا دو حالت وجود دارد، که خود خوانندگان عزیز عاقلتر از آن هستند که من آنها را برایشان توضیح دهم!

یکی از مترجمان زبان فرانسه، و دوستدار برتون : [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۲۰:۱۳ ]
چند نمونه از غلطهای صفحه های ۱۶ و ۱۷ نادیا، یعنی دو صفحه ی اول روایت، به ترجمه ی آقای میرعباسی:

میرعباسی: «پیوندهایی متمایزتر»
متن اصلی: rapport plus singulier
معنی مورد نطر برتون: روابط خیلی خاص یا روابطی بسیار غیرعادی

میرعباسی: «پیوندهایی التهاب آورتر»
متن اصلی: plus troublants
معنی مورد نظر برتون: بسیار آرامش به هم زن

میرعباسی: ا«گر این معنا را اندکی تحریف کنم»
متن اصلی: pris dune maniere a peine abusive
معنی مورد نظر برتون: بی آنکه از معنی آن منحرف شوم

میرعباسی: «تجلیاتی کم و بیش عامدانه»
متن اصلی: plus ou moins deliberees
معنی مورد نظر برتون: کم و بیش از روی حساب، یا کم و بیش هدفمندانه
(برتون می خواهد بگوید که این تجلیلت تصادفی نیستند و حساب و کتاب یا قوانین خاص خودشان را دارند. و این یکی از مباحث بسیار مهم سوررئالیستها بود.)

میرعباسی: «برخی الزامات»
متن اصلی: certaines contingences
معنی مورد نظر برتون: برخی احتمالات
contingence یعنی امکان، یعنی ممکن الوقوع بودن چیزی، که در متنهای غیر فلسفی به «احتمال» هم ترجمه می شود. الزام یعنی وضع یا کیفیت لازم بودن چیزی، که این مفهوم به هیچ وجه در contingence نیست.

میرعباسی: «به گونه ای اختیاری»
متن اصلی: arbitrairement
معنای مورد نظر برتون: مستبدانه

البته اشکالات ترجمه ی همین دو صفحه هم بسیار بیش از اینهاست. اینها فقط محض نمونه آورده شد.

من هم از اینکه نتوانستم حروف آکساندار را با آکسان آنها تایپ کنم عذر می خواهم.

رضا: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۰ – ۲۲:۳۴ ]
۱- حرف من این بود که ونیته هر دو معنی را می دهد.گاه فقط یکی از این دو معنی و گاه هر دو معنی با هم.
۲-تاکید دوستان گرامی بر این که سورالیست ها انتشار کتاب را عملی بیهوده می دانستند به گمان من چندان درست نمی نماید.حجم آثار تولید شده سورالیستی در دوره های مختلف بین دو جنگ جهانی نقیضه ای است بر این ادعا.
۳-شاید منظور برتون از ونیته این باشد که ویرایش برای نگارش خودکار و نگارش شهودی رفتاری مغرورانه و دلبخواهی با متن به حساب می آید.در تقویت این برداشت خودم تیمارستان را در مثال بالا شاهد می آورم. برتون هر گونه در بند کردن را نوعی عمل دلبخواهی می داند و می گوید در تیمارستان دیوانه بار می آورند.و نباید جلوی هذیانات و تخیلات را گرفت.
۴-این نظر من بود در مورد یک کلمه از کتاب و این که به گمانم می شود آن را به گونه های مختلف تفسیر یا ترجمه کرد. اما ای کاش بحث در مورد آثار همیشه در مجله ها و محافل ادبی برقرار باشد و نه به محض آن که اثری جایزه گرفت. آنگاه شاید برخی شائبه ها از میان برخیزد.
یا علی

مهرداد: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۱ – ۰۰:۳۵ ]
اینکه آقا رضا می گویند حجم آثار سوررئالیستی تولید شده در بین دو جنگ این حرف را که سوررئالیستها انتشار کتاب را عملی بیهوده می دانستند نقض می کند، به نظر من زیاد موجه نیست. مهم این است که آنها اهمیتی به اصول نشر و انتشار کتاب نمی دادند. و برای همین هم هست که خواندن آثار سوررئالیستی بسیار سخت است. یا لااقل اکثر آنها ین طور است. گذشته از این، خود سوررئالیستها معترف بودند که سوررئالیسم در حد یک ایدال باقی ماند و ما ننتوانستیم به هیچ کدام از خواسته های خود به طور کامل جامه ی عمل بپوشانیم.
منظور برتون از ونیته نمی تواند این باشد که ویرایش متن خودکار و شهودی رفتار مغرورانه ای است. اتفاقا عکس این صادق است. ویرایش کردن و بازنویسی کردن و اصلاح کردن غلطها درواقع نشانه ی تواضع نویسنده است نه غرور.
بسیاری از کلمات معنیهای متعددی دارند. اما در اکثر موارد فقط با یکی از این معنیها در جمله یا عبارت ظاهر می شوند. سیاق مطلب است که درواقع مشخص می کند هر کلمه با کدام یک از معنی هایش در یک عبارت یا جمله ی خاص به کار رفته.
اتفاقا همین نقدها نشان داد که جریان نقد و معرفی کتاب و فعالیتهای حاشیه ای چه قدر در کشور ما از حالت سالم خود فاصله گرفته است. به اعتبار برتون مطالب زیادی درباره ی این کتاب در نشریه هامان به چاپ رسید. اما هیچ وقت دیدید که حتی یک نفر بگوید که ترجمه ی آن بد است، و حتی بسیاری از پاراگرافها و صفحه هایش نامفهوم است؟ آن ای کاش شما آرزوی قلبی همه ی ما هم هست.

هومن حمیدیفر(دانشجوی زبان و ادبیات فرانسه): [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۱ – ۱۰:۲۳ ]
در ترجمه ی آقای میرعباسی از نادیا، کمی بیشتر از نودتا پاورقی هست. از این میان حدود ده تا مال خود نویسنده یعنی آندره برتون است. دو یا سه تای دیگر را هم ظاهرآ خود آقای میرعباسی نوشته است. مثلآ پاورقی دو م صفحه ی ۸۵ که یک سطر و یک کلمه است. پلاوه بر این دو سه تا از یادداشتهای دیگر هم فقط نصف هر کدام مال آقای میرعباسی است.مثلآ پاورقی دوم صفحه ی ۲۲ که دو جمله ی آخرش مال خود آقای میرعباسی است. بقیه ی یادداشتها که حدود هشتاد عدد است درواقع ترجمه ای است از یادداشتهای میشل میه که در ضمیمه ی چاپ فولیو پلوس نادیا در انتشارات گالیمار است. همه ی این یادداشتها طوری در کتاب آقای میرعباسی چاپ شده است که خواننده ی فارسی خیال خواهد کرد آنها را خود ایشان، یعنی میرعباسی نوشته است. با توجه به این که ممکن است میشل میه هم در بعضی از این یادداشتها مرتکب اشتباهاتی شده باشد، به نظر من بهتر بود که آقای میرعباسی مشخص می کرد که اینها را میشل میه نوشته و نه ایشان تا اشتباهات احتمالی میشل میه هم به گردن ایشان نمی افتاد.

مهناز: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۱ – ۱۰:۵۱ ]
آقای شکراللهی. مدت ها پیش از شما مطلبی درباره فیلم خانه جهنم خواندم. این فیلم برای دیدن در دسترس است؟ از کجا می توان این فیلم را پیدا کرد و دید؟ ممنونم اگر مرا راهنمایی کنید.
(این کامنت را قبلا هم گذاشته بودم که بی پاسخ ماند)

رضا: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۲/۳۱ – ۲۱:۱۹ ]
۱- از نظر مهرداد عزیز ویرایش کردن و بازنویسی کردن واصلاح کردن نشانه تواضع نویسنده است و نه غرور او.اما در نظر سوررالیست ها و از جمله برتون چنین نیست. او در اسرار هنر جادویی سوررالیستی می نویسد: پس از مستقر شدن در نقطه ای مناسب و ممکن برای تمرکز ذهن تان در خویشتن بگویید که برایتان وسایل نوشتن بیاورند. در انفعالی ترین یا تاثیر پذیرترین حالتی که می توانید قرار بگیرید. به سرعت و بدون موضوع پیش بینی شده بنویسید-با چنان سرعتی که وقت به خاطر سپردن یا بازخوانی نوشته تان را نداشته باشید… هر چه قدر که دلتان می خواهد ادامه بدهید.(مکتب های ادبی ص۸۲۸)
۲- بیهوده انگاری ونیهیلیسم را شاید بتوان به جنبش دادا نسبت داد اما سوررالیسم به رهبری برتون در اعتراض به همین امر از جنبش دادا جدا شد. رجوع می دهم به همه کتاب های تاریخ ادبیات.
فاتبرو یا اولوابصائر.

فرزاد: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۱ – ۰۰:۴۷ ]
قسمتی از بیانیه ی سوررئالیسم در باب «بیهودگی» رمان، به نقل از مکتبهای ادبی، صفحه ی ۹۱۶:
… باید تاکید کرد که بلندپروازی( ambition) رمان نویسها چندان فراتر نمی رود (آن قدرها نمی تواند بلند پروازی باشد). کیفیت حاشیه پردازانه و به طور «بیهوده»ای شخصی… و اما تحلیلها! هیچ چیزی با «بیهودگی» آنها قابل قیاس نیست… می خواهد (یعنی رمان نویس می خواهد) که من درباره ی این «مبتذلات» (یعنی بیهودگیها) با او موافق باشم…
این بیهودگی ها را برتون سوررئالیست، و در مورد رمان، ردیف می کند، نه برتون دادائیست!
من نمی دانم این آقا رضا چه چیزی را می خواهد اثبات کند! آنهایی که غلطهای آشکار و مسخره شان را اصلاح نمی کنند از روی تواضع است؟ فاعتبرو یا اولوالابصار!

مترجم: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۱ – ۱۱:۴۰ ]
۱- آقای کاشیگر در یادداشت خود به روشنی نشان داده اند که هر کدام از کتابهایی که ظاهرآ به عنوان برترین های ترجمه ی ادبی از فرانسه به فارسی، در پنج سال اخیر، انتخاب شده اند، فقط رآی یک داور از چهار داور را آورده اند. به عبارت دیگر سه داور به هر یک این انتخابها رای منفی داده اند. درست می گویم یانه؟
۲- آقای کاشیگر از یک طرف گفته اند که دو نفر از داورها به علاوه ی خود ایشان یعنی سه نفر با ایرادهایی که ضمن کامنتها به ترجمه ی میرعباسی وترد شده است موافقند و از طرف دیگر بحث نسبتآ طویلی را در باب تآویل پیش کشیده اند و درواقع خواسته اند بلکه یک جوری از انتخاب نادیا دفاع هم کرده باشند. دوست داشتم بدانم که به نظر ایشان چه تاویلی می شود برای ترجمه ی میرعباسی از نادیا و نحوه ی معلدل گزینی های ایشان ارائه داد؟ مثلا درباره همان جمله ی اول.
۳- فرموده اند اگر ما داوران دیگری انتخاب می کردیم باز همین آش بود و همین کاسه. خوب گر واقعآ همین طور است که شما می گویید یعنی این که مشخص کردن ترجمه هایی که بهترین هستند امر کاملآ ناممکنی است. چرا اصرار دارید که دست به کاری بزنید که درواقع ناشدنی است و چنین فضای ناشایستی ایجاد بکنید؟ دروغ می گویم؟

خداحافظ آقای کاشیگر! ممنون آقای شکراللهی. خداحافظ!

بهمن: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۱ – ۱۷:۰۸ ]
شکراللهی عزیز۱
کاش فقط آن قسمت از کامنت اینجانب را حذف می کردی که مغایر با سیاست سایتت بود و نه همه ی آن را. در هرحال این کامنت را می نویسم تا از کاشیگر عزیز تشکری هم بکنم.
حقیقت این است که من احساس می کنم کاشیگر هم با بسیاری از چیزهایی که ما مطرح کردیم موافق است. همین خودش خیلی است! نمی خواهم وارد جزئیات شوم. چون می ترسم باز هم چیزهایی بگویم که نباید گفته شود! در هر حال، امیدوارم که کاشیگر هر دو جایزه را در سالهای آینده هم برگزار کند. و من هم قول شرف می دهم که اگر ایشان و هیئتهای داوری ایشان درست عمل کردند، اولین کسی باشم که اولین مقاله ی ستایش آمیز را درباره ی او همکارانش خواهم نوشت. از جناب شکراللهی هم عذر می خواهم که این روزها خیلی اذیتش کردیم.
یاهو- تا بعد

ا. ح. حلاج: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۱ – ۱۷:۴۳ ]
شکراللهی عزیز! رضا جان!
از فردا غاز بچران تو سایتت.
(شوخی می کنم. ما هستیم خدمتتان. و خدمت همه ی دوستان.)
chau

رضا: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۱ – ۲۳:۲۹ ]
من از همه دوستانی که مخالفت کورکورانه چشم شان را نبسته است خواهش می کنم این فرازی را که فرزاد به آن ارجاع داده است بخوانند تا آنگاه به عینه بینند که این اشاره به بیهودگی همه به رمان رئالیستی برمی گردد و مشخصا رمان جنایت و مکافات داستایوسکی. برتون درست در ادامه نقل قولی از جنایت و مکافات می گوید:من برای لحظات پوچ زندگی ام ارزش واعتبار قایل نمی شوم. و از جانب هر شخصی متبلور کردن لحظاتی که چنین به نظر می رسند کار ناشایستی است.(مکتب های ادبی از ص۹۱۵ تا۹۱۷)حذف های فرزاد موضوع را به کلی قلب کرده است.
باز خدا پدر سیدحسینی عزیز را بیامرزاد که نیم قرن پیش مکتب های ادبی را به ما داد تا اساتید محترم چیزی برای تدریس در دانشگاه ها داشته باشند. و اکنون همین دانشگاهیان چه خوب مزد او را کف دستش گذاشتند. .

فرزاد: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۲ – ۰۰:۳۷ ]
آقا رضای عزیز!
۱- همان سیدحسینی عزیز چند روز پیش در مصاحبه با روزنامه ی اعتماد ملی گفته بودند که «سوررئالیستها مخالف رمان بودند و این نادیا هم فقط یک مشت خاطرات است.»
۲- همان سیدحسینی عزیز در صفحه ی ۱۰۵۹ مکتبهای ادبی درباره ی رمان می گوید سوررئالیستها گمان می کردند که آن را در گور گذاشته اند.
۳- در زمان سوررئالیستها هنوز رمان همان رمان رئالیستی بود.
۴- هیچ کدام از سوررئالیستها تا زمانی که از سوررئالیسم برنگشته بود رمان در معنی واقعی کلمه ننوشت.
۵- اگر از من قبول نمی کنی زنگ بزن از همان سیدحسینی عزیز بپرس! ببین چه جوابی بهت می دهد.
۶- من هم از همه ی کسانی که هنوز لجاجت کورکورانه چشمشان را نبسته است خواهش می کنم کل آن دو پارگراف را که حدود یک صفحه است بخوانند و ببینند آیا حذفهای من موضوع را بکلی قلب کرده است؟
۷- والا به خدا، به پیغمبر، به پیر… من دانشگاهی نیستم. مخالف سیدحسینی هم نیستم. فقط می گویم که سوررئالیسم مخالف رمان بود! و از قضا اسیدحسینی هم همین را می گوید.

فریبرز غلامی: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۲ – ۰۸:۴۲ ]
بحث اصلی دیگر تمام شده است و آقای کاشیگر صادقانه موضوع را فیصله داده، که بی گمان نظر استادسید حسینی و استاد نجفی هم هست.
در مورد سوررئالیستها هم چه فرق می کند که حتی فقط رمان رئالیستی را بیهوده بدانند. سوررئالیستها هم رئالیسم را بیهوده می دانستند هم عقل و منطق را. همه ی اینها در همان مکتبهای ادبی سیدحسینی هم آمده است.

مینا غفارزاده: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۳ – ۱۶:۰۳ ]
حرفهای کاشیگر که به صورت یادداشت و در جواب منتقدین و توضیح نحوه ی داوری در این سایت هست چندان قانع کننده نیست. هر چند که تلویحآ پذیرفته اند که انتخاب نادیا (به ترجمه ی میرعباسی) انتخاب صحیحی برای آن مسابقه نبوده است. مخصوصآ که در مقام دفاع از میرعباسی و داورها هم حرفهایی گفته اند که بیشتر به تعارف و دلجویی می ماند. جالب است که قبلآ میرعباسی و سحابی را به طور مشترک برنده ی آن مسابقه اعلام کرده بودند و حالا سحابی را برنده ی اول و میرعباسی را برنده ی دوم اعلام می کنند! آیا با این کارها می شود همه چیز را فیصله داد؟ راه درست این است که این مسابقه از نو برگزار شود و لااقل کتابهایی از کسانی هم که جزء شرکت کنندگان نبوده اند در مسابقه شرکت داده شود! بله، آقای کاشیگر! خودتان هم می دانید که میرعباسی حقش نیست که در این مسابقه حتی نفر سوم و چهارم هم بشود. این مسائل را سرسری نگیرید!

بهزاد: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۳ – ۲۳:۰۸ ]
ممنون از نظر لطفتان !

لات شماره ی دو اینترنتی: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۴ – ۱۰:۳۳ ]
با عرض ارادت به استادمُ لات اینترنتی شماره ی یک!
راستیاتش وقتی عنوان بحثتان (لطفآ اینجا را به گند نکشید) را دیدم ناغافل یاد آن جمله ی مشهور افتادم که روی دیوارهای بعضی از مکانها می نویسند:
بر پدر و مادر آن کس لعنت که در این مکان…
باشد شکراللهی عزیز! تو اگر فحشمان هم بدهی بهتر از «ادبیات» بی بو و خاصیت خیلی از اربابان و متولیان است. تو لااقل شرافت و جدان داری.

سهراب نیساری: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۴ – ۱۳:۳۵ ]
پیشنهاد می شود که اگر آقای کاشیگر خواستند برگزاری آن مسابقه را ادامه دهند، در همین سایت یا در یک رسانه ی دیگر یک نظرخواهی هم از مترجمان بکنند.

حمید: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۴ – ۱۴:۳۶ ]
سلام آقای شکراللهی . دو بار برای هفتان ایمیل زدم و گفتم که رمز ورودم را فراموش کرده ام . صفحه مربوط به فراموش کردن رمز ورود هم که کار نمی کنه . ولی جوابی نگرفتم . لطف کنید و راهنمایی کنید . کد کاربری من در هفتان :
fantaoolity

لات شماره ۳ اینترنتی: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۵ – ۰۸:۳۲ ]
با «عرض» اجازه از محضر سرورانم، لاتهای شماره ۱ و ۲ !
حکایت ین آقا کاوه هم عینهو به حکایت آن گروهبان یکی می ماند که امروز یک درجه تشویقی بهش میدن و گروهبان یک می شه، و فردا یک دفعه درجه اش را می گیرند و گروهبان دویش می کنند! اگر بد میگم بزن تو این سرم! د بزن لاکردار!
آ خه به تو هم میگن رفیق، کاشی جون! اون از عبدالله که اون جوری کشوندی دادیش دست حلاج تا زندگیش را پنبه کرد! این هم از کاوه جون!

مینو مرزبان: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۵ – ۱۸:۵۹ ]
ای بابابا! کو کامنت ما؟ بیت:
من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف
تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد

ستاره فروغی: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۹ – ۰۹:۴۵ ]
۱. یادداشت کاشیگر به خوبی نشان می دهد که داورها بر سر هیچ کدام از این ۳ اثری که به عنوان برنده ی مسابقه اعلام شده اند، اتفاق نظر نداشته اند. با این حال آیا کاشیگر انتظار دارد که نتیجه ی داوریهای این مسابقه جامعه ی ادبی را قانع کند؟ مخصوصآ مترجمان فرانسه را؟
۲. نظر کاشیگر در مورد پاورقیهای نادیا چیست؟ و همین طور نظر داورهای دیگر؟
۳. کاشیگر چرا اسامی شرکت کنندگان آن مسابقه را اعلام نمی کند؟ لااقل اسامی شرکت نکنندگان را اعلام کند!
ضمنآ در این هفته حرکت یکی از رسانه های حقیقی هم ، «طبق معمول»،‌ خیلی «جالب ناک» بود.

یکی از شرکت کندگان آن مسابقه: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۳/۰۹ – ۱۱:۳۲ ]
از آقای کاشیگر تشکر می کنم که لااقل آن حقایق را در یادداشتشان گفتند و از همه ی منتقدان هم سپاسگزارم! مخصوصآ از آنانی که با امضاهای «بی نام»، «بهمن»، «مترجم زبان فرانسه و دوستدار برتون»، «مهرداد»… نقدهای دقیق و جانانه ای نوشته اند و نشان داده اند که هنوز هم می توان امیدوار بود که حرکتهای زیبا و درستی در این آشفته بازار فرهنگی اتفاق بیفتد.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top