از فروغ فرخزاد، که نامه بسیار مینوشت، تا امروز بیش از هشتاد نامه منتشر شده است، اما بسیار نامههای دیگر هم از او به جا مانده که هنوز چاپ نشدهاند. «فروغ فرخزاد؛ زندگینامهی ادبی و نامههای چاپنشده» عنوان کتابی است که فرزانه میلانی، نویسنده و پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی دانشگاه ویرجینیا، خبر چاپ قریبالوقوع آن را داده و گفته است: برای تهیهی این کتاب با بیش از ۷۰ نفر از اقوام، دوستان، همکاران، همسایهها و آشنایان فروغ فرخزاد مصاحبه کردهام. در ضمن این کتاب بیش از ۳۰ نامه را دربرمیگیرد که در سالهای اخیر جمعآوری کردهام؛ نامههایی که پیش از این منتشر نشدهاند.
خانم میلانی، یکی از این ۳۰ نامه را، پیش از انتشار کتاب، برای من فرستاده است تا در خوابگرد منتشر کنم. نامهای است عاشقانه به شاهی یا همان ابراهیم گلستان. فایل پیدیافِ نامه، حاوی تصویر دستخط فروغ، را هم میتوانید از یکی از این دو لینک دانلود کنید: [دانلود از گوگل+] یا [دانلود از خوابگرد+]
فرزانه میلانی قصد دارد برای پرهیز از سانسور، این کتاب را، که حاصل بیش از ۳۰ سال پژوهش و تلاش اوست، در خارج از ایران منتشر کند، اما اعلام کرده که نسخهی اینترنتی آن را نیز برای خوانندگان داخل ایران منتشر خواهد کرد.
متن نامهی فروغ فرخزاد
یکشنبهشب ۱۷ ژوئیه
عزیزم. عزیزم. عزیزم. قربانت بروم. دوستت میدارم. دوستت میدارم. یک لحظه از مقابل چشمم دور نمیشوی. نفسم از یادت میگیرد و خونم در قلبم طغیان میکند. شاهی، دوستت دارم. دو روز است که نتوانستم برایت نامه بنوسم و وجدانم همینطور عذابم میدهد. دیروز که شنبه بود همراه گلُر و هانس و دختر کوچکشان[۱] و سیروس رفتم به راولنسبورگ[۲] تا تعطیل آخر هفته را پهلوی امیر بگذرانم. ما که چهار نفر بودیم و امیر هم با زن و بچههایش و مهرداد روی هم میشدند پنج نفر و همه با هم میشدیم نُه نفر و نُه نفر شدن و نُهنفری زندگی کردن حتی اگر برای دو روز هم باشد یکی از آن چیزهائیست که مرا خفه میکند. نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آنقدر به تنهائی خودم عادت کردهام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم. تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلاً استعدادش را ندارم. برای اینکه خودم را سرگرم کنم هی رفتم توی آشپزخانه و ظرف شستم و ظرف شکستم و هی آمدم توی اطاق و با بچهها دعوا کردم یا تلویزیون تماشا کردم. هوا هم آنقدر بد بود که حتی نمیشد پنجره را باز کرد. یا طوفان بود و خاک و صدای شکستن شاخههای درختها میآمد و یا باران بود و مه و سرمای شدید. و بالاخره هم سرما خوردم و آنچنان سرمائی خوردم که وقتی برمیگشتم پشت ماشین زیر چهار تا پتو دراز کشیدم با گلوی روغنمالیده و سردرد وحشتناک و سرفه و هزار چیز غیرقابل تحمل دیگر و حالا هم که دارم این نامه را برایت مینویسم آنقدر تب دارم که چشمم باز نمیشود. هوای اینجا خیلی بد است. منکه هیچوقت مریض نمیشدم از وقتی که از ایران آمدهام اقلاً نصف مدت را مریض بودهام.
قربانت بروم. دارم مزخرف مینویسم. دارم حرفهای بیهوده مینویسم. دیگر تمام شد. فردا که دوشنبه است میروم و بلیط هواپیمایم را میبرم برای رزرو کردن صندلی. خیال دارم برای دوشنبۀ دیگر که سوم مرداد میشود رزرو کنم. میخواستم جمعه بیایم ام بچهها نمیگذراند. هنوز هم نمیدانم که جمعه بیایم یا دوشنبه. فردا همهچیز معلوم میشود. بلافاصله برایت مینویسم. نمیدانم باید برایت تلگراف بزنم یا نه و نمیدانم اگر تلگراف بزنم به فرودگاه میآئی یا نه. اگر مینویسم ”نمیدانم“ برای این نیست که فکر میکنم اهل آمدن نیستی بلکه برای اینست که فکر میکنم شاید فرصت و امکان آمدن برایت وجود نداشته باشد. شاهی، قربانت بروم، اما من راستی راستی راستی احتیاج به دیدن تو در همان لحظۀ اول دارم. اگر سرنوشتم این باشد که ترا دوباره ببینم باید در همان لحظۀ اول ببینم. این دوروزه هم هیچ خبری از تو نداشتهام. شاید فردا نامهات برسد. اگر قرار شد جمعه بیایم فردا و پسفردا هم برایت مینویسم و دیگر نمینویسم چون اگر بنویسم بعد از خودم میرسد. اما اگر قرار شد دوشنبه بیایم تا چهارشنبه برایت مینویسم. دیگر نمیتوانم بنویسم.
از وقتی که به برگشتن فکر میکنم و میدانم که دیگر دارد خیلی خیلی نزدیک میشود نمیتوانم بنویسم. انگار نوشتن کار باطلی است. یک کار غیراصلی است. دیگر میخواهم گوشۀ اطاق بنشینم و چشمهایم را روی هم بگذارم و هرچه را که پیش خواهد آمد در ذهنم بسازم و تماشا کنم. وقتی که از راولنسبورگ برمیگشتم تمام راه را به تکرار این رؤیا گذراندم. هی دیدمت که آمدی و آمدی و آمدی تا به من رسیدی و مرا نگاه کردی و مرا گرفتی و مرا بوسیدی و مرا بوسیدی و بوسیدی و بوسیدی و من سست شدم و بیحال شدم و میان دستهای تو از خود رفتم و باز از اول دیدمت که آمدی و آمدی و آمدی…. قربانت بروم. قربانت بروم نمیدانی چه حالم بد است و همینطور دارد بدتر میشود. مثل مستها هستم و اصلاً نمیدانم دارم چه مینویسم.
راستی فراموش نکن که به زهراخانوم از آمدن من بگوئی. عادت داشت که همیشه در غیبت من اسبابهای اطاقها را جمع میکرد. و شاید حالا هم همین کار را کرده باشد. آخ، قربانت بروم. دلم با تو در اطاق خودم بودن را میخواهد. آن بعدازظهرهای گرم بیهوشکننده و آن خوابهای تابستانی و آن عریانی سراپای ترا چسبیده به عریانی سراپای خودم میخواهد. یعنی میشود میشود که دوباره ببینمت و ببوسمت، میشود؟ شاهیجانم، باید برایم دعا کنی. قربان لبهای عزیزت بروم. قربان چشمهای عزیزت بروم. قربان بند کفشهایت بروم. چه دوستت دارم، چه دوستت دارم، چه دوستت دارم.
الان یکمرتبه یاد سیروس افتادم. راستی مثل فاحشهها شده و خودش هم میداند که شده و از این قضیه درد میکشد و میداند که من هم میدانم که درد میکشد و اینست که سعی میکند بگوید نه خیلی هم از وضع خودش راضی و به این جنسیت مشکوک خودش مغرور است و همینجاست که دیگر کارهایش دردناک میشود. از آن آدمهائیست که فکرمیکنم یک روز در نهایت خونسردی باید خودش را بکشد. با وجود اینکه رفیق و همصحبت خیلی خوبیست اما واقعاً بعضیوقتها جلوی مردم حسابی خجالتم میدهد. به هرکس و همهچیز بند میکند و میخواهد همراه همۀ مردها راه بیفتد و شب را با آنها بگذراند و خیلی بد است. من بعضیوقتها فرار میکنم تا نباشم و نبینم. درست مثل فاحشهها شده و اصرار هم دارد که اینطور باشد.
شاهیجانم، چرا دنیا اینقدر پر از چیزهای وحشتناک است؟ پر از محکومیتهای وحشتناک است؟ پر از نیازهای وحشتناک است؟ پر از بیماری و جنون است؟ دیروز اینجا در مونیخ یک نفر مرد خودش را به دار کشیده و علتش این بوده که در جریان پخش مسابقۀ فوتبال آلمان و سوئیس تلویزیونش خراب میشود و چون نمیتواند بقیۀ مسابقه راتماشا کند از عصبانیت اول تلویزیون را میشکند و بعد خودکشی میکند. این خبر برای من خیلی عجیب بود. زندگی به یک چنین علاقههای کوچکی بسته شده و این علاقهها با همۀ کوچکیشان حیاتی هستند و با وجود این به دست نمیآیند. قربانت بروم. من که ترا دوست دارم. من که ترا دوست دارم. من که ترا دوست دارم.
دیگر نمینویسم چون واقعاً حالم وحشتناک بد است.
تا فردا
میبوسمت
فروغ
[۱] اشاره به گلوریا فرخزاد است و همسرش هانس گاسنر و دخترشان یودیت .
[۲] Lawrenceburg
بازنشر مطلب با ذکر منبع و لینک به خوابگرد آزاد است
کانال خوابگرد در تلگرام [+]
۱۳۷ نظر
سلام. ممنون از نشر این نامه و مطلب. فقط نسخه ی دیجیتالی این کتاب را از کجا می تونیم تهیه کنیم
هنوز منتشر نشده است. هر وقت منتشر شد، خبر میدهم.
سلام ببخشید نسخه چاپی رو چطور میشه خرید؟
در ایران منتشر نشده. در خارج از کشور از طریق آمازون.
میشه لطفا بگین سیروس که توی نامه درموردش صبت شده کیه؟
سلام، ببخشید سیروس کیه؟
جالب بود دیدن این که از خلال این نامه اختلال شخصیت مرزی (borderline) فروغ معلوم است. «تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلاً استعدادش را ندارم.»
یا «برای اینکه خودم را سرگرم کنم هی رفتم توی آشپزخانه و ظرف شستم و ظرف شکستم و هی آمدم توی اطاق و با بچهها دعوا کردم یا تلویزیون تماشا کردم.»
البته بسیاری از هنرمندها با همین اختلالها است که از بقیه متمایز میشوند و میتوانند چیزهایی را ببینند که بقیه نمیبینند و خلق میکنند.
بقیه مشخصات شخصیت مرزی این که نمیتوانند رابطه عاطفی پایداری را شکل بدهند و معمولا ازدواج موفق ندارند، زود دل میبندند و زود هم متنفر میشوند. بعض اوقات پر انرژی اند و بعض دیگر مریض احوال….
حرفتون واقعا خنده داره. سریع تجزیه و تحلیل کردین. هر کس تنها زندگی کنه همینطور میشه. دوست داری عزیزانت رو ببینی ولی وقتی می بینی آنقدر به تنهایی خو کردی که بهت سخت می گذره. به نظرم خیلی عادیه و تعجبی ندارد.
من هم با نظر شما موافقم
خودکشی
ازدواج ناموفق
عشق پنهانی
فراز و فرود های روانی و عاطفی که در این نامه و در طول زندگی فروغ مشهود هست،همه دال بر عدم تعادل روانیست.
البته که هرگز ارزش فروغ را در زمینه هنر نمیتوان انکار کرد.
فروغ شاعر بزرگی بود
احسنت
سلام
سیروس داخل نامه کیست ؟
سیروس طاهباز. نویسنده و مترجم
ایشون و همسرش از دوستان صمیمی فروغ بودند. بعضی از شعرهای فروغ مانند هدیه در مورد ایشان هست.
سلام وعرض ادب
تشکر ویژه از شما دارم بابت انتشار این نامه زیبا از فروغ که نهایت احساس ولطافت بود
ماناباشید…
سلام.ممنون بابت انتشار.
خداست این نامه.قربان عشق فروغ عزیز …
چقد عاشقانه.
بقیه چیزها فرعی اند…
این احساسات چقدر زیباست.
عاقلان را در این دایره کاری نسیت…
کاش این نامه هرگز منتشر نمی شد. نمی دانم اگر امروز فروغ بود دوست داشت نامه ی عاشقانه اش را بقیه بخوانند . آیا هنوز هم گلستان را همانطور مثل گذشته ها دوست داشت. کدام از ما عاشق بوده ایم و بعد ها نگاهی به پشت سرمان نینداخته ایم و حالمان ار انتخابمان از انچه که گفته ایم به هم نخورده است. به خودمان با خجالت نگفته ایم که یعنی ما بوده ایم که برای همچینین آدمی که در حق ما چنین کرد این کارها را کردیم. می دانید اتش به قلبم می زند این نامه امروز که فروغ را با گلستان مقایسه می کنم و می دانم که اگر امروز بود شاید قربان بند کفشهایش نمی رفت.
کاملا موافقم.
باهات موافقم . فروغ همیشه تنها بود و گلستان از تنهایی و احساسات و علایق فروغ به نفع خودش استفاده میکرد و انتشار این نامه ها ی عصر تلگراف ، توی این دوره زمانه و در حیات گلستان ، نشانه ی استفاده ی مجدد گلستان از احساسات فروغه . روح فروغ شاد .
اشکم درومد خیلی زیبا بود نظر شما
با سلام به همه سروران گرامی
من با خانوم ندا کاملا مواففم
اولا ما وفتی نامه عاشقانه ای خطاب به معشوف می نویسیم خوش نداریم کس دیگری ان را بخواند ولی تب الان فروغ۵۶ سال است که درگذشته و در ثانی ایشان بخش از تاربخ ادبی معاصر ماست و باید بخوبی شناخته شود
عمیفا معتفدم که اگر فروغ ابنقدر زود از مبان ما نرفته بود همه این عشق های پوشالی را که مخاطبش یک الدنگ به تمام معناست کنار میزد
تا چه رسد به ابنکه قربان بند کفش چنبن ادم خودخواه و بی ارزشی شود که احساسات شاعره ای پر قربحه را به بازی گرفته بود و خود چون کفتاری پیر همچنان نفس می کشد!
چقدر معمولی و چقدر ابتدایی!
این ابدا با تصویری که از یک زن فرهیخته در ذهن داشتم نمیخواند. آن همه ذوق در نمایش عشقی با شکوه و احساساتی پرطمطراق کدام گوری رفته؟
نمیتوان به حریم خصوصی فروغ و گلستان تعدی کرد. من هم اصلا با فحوای کلام این زن کاری ندارم. اما ابتذال متن این نامه برایم نا امید کننده بود.
من نامه های نویسندگان و شاعران بزرگ زیادی را خوانده بودم. هرگز اینقدر ابتدایی نبودند.
بنده کاری به متن نامه ندارم. اما با توجه به توصیفات حال ایشان در لحظه نگارش نامه (با آن حال تب و مریضی و سرفه و سرماخوردگی و در حال هذیان) واقعا انتظار یک نامه پر طمطراق رو دارید؟ خود شما تا بحال در حال مریضی و تب چیزی نوشتید؟ مسلما انتظار یک شاهکار نباید داشت از آدمی که در غربت داره در گرمای تب میسوزه و غم دلتنگی و تنهایی همونجوری که توصیف کرده، آزارش میده.
گل گفتی. این نامه ها واقعا مبتذل است و علاوه بر این باید حریم خصوصی هنرمند رعایت شود و اصلا چاپ نشود.
بگمانم شما صداقت و از خود شدگی را با ابتذال اشتباه گرفتید.
معمولی و ابتدایی یعنی چی؟ عشق برای هر انسانی یک جوره. نامه عاشقانه خصوصی نوشته. کتاب که ننوشته. ابتذال مغز فاسد شماهاست که فروغ را قضاوت میکنید و فکر میکنید که چنان اونو میشناسید که میتونید اونو آماج عقده های روانیتون قرار بدین.
درود بر شما فروغ هرگز فکرش را هم نمیکرده که حرفهای خلوتگاه و احساسات درونی و نیاز به همدیگر روزی کتاب شود این یک سو استفاده بیشرمانه ست در حالی که فروغ عزیزم با تمام وجود بی آلایش و بی پروا عشقش را به معشوقش ابراز کرده
بس که قحط مطلبه یواش یواش لیست خرید مشاهیر گذشته رو هم منتشر میکنیم مگر نظری جلب بشه
سیروس ؟؟؟؟خیلى ها پرسیدند ممنون میشم جواب بدید
ندا کاوسی فر عزیز:
من نمیدانم تجربه شما از عشق و از انتخابتان چه بوده، اصلا نمیدانم نگاهتان به عشق چیست و تا چه حد و مرتبه آن را چشیده اید!
اما باید عاشق باشی ، آن هم از نوع عشق فروغ عزیز و گلستانش!
خدایا ! وقتی میگوید قربان بند کفش هایت …
چقدر عاشق بوده فروغ…
چقدر میفهممش!
ما حق قضاوت نداریم.
حق نداریم چرا و چگونه و اما و اگر بیاوریم!
من با این نامه فروغ بیشتر عاشقش شدم.
حالا خیلی بیشتر از گذشته دوستش دارم.
آفرین به فروغ… 🙂
درودددد بر شما و نگاه زیباتون
افریننننن
من بغض کردم با این نامه
تا عاشق نباشی نمیفهمی چه سوز و گدازی تو این نامه س
سلام چون خیلی از دوستان پرسیده بودن سیروس کیه میگم، منظور فروغ سیروس دین محمدی میباشه
خدافظ
:)))))))))))
بابا تو چخوف نیستی ، علی پروینی !!
پرستو جان!
به نظر من که نامه فروغ ، حتی با حال مریضی و تب و … یه شاهکاره.
من نمیدونم دنبال چه خصوصیاتی باید باشیم که یک نامه یا متن رو شاهکار قلمداد کنیم، اما همین نامه برای امثال منی ، بخصوص برای گلستان یه شاهکاره.
العاشق یکفیه الاشاره!
پیشداوری نمیکنم، اما چون موجی راه افتاده میگویم: مدتیست این جملهی خانم میلانی را اینطرف آنطرف خواندهام که با انتشار نامههای فروغ، با روی و چهرهی دیگری از فروغ آشنا خواهید شد. و از جایی با خبر شدم نامههایی که گلستان در اختیار خانم میلانی گذاشته گزینش میشود. آیا این کار اخلاقی است؟ آیا گزینش نامهها خود یک سانسور نیست؟ آیا این فروغی که با این نامههای سانسور شده برای ما تصویر میکنند فروغی نیست که خانم میلانی برای ما تصویر خواهد کرد؟
سیروس همان پرویز شاپور نیست؟شوهرش
نه.
دقیقا. من اصلا این حق رو برای کسی قائل نیستم که به خودش اجازه بده به حریم خصوصی کسی به اسم ”تز پایان نامه” تجاوز کنه و از فروش نامه های خصوصی فروغ سود ببره. اشاره ی شما به سانسوری که از طرف خود میلانی اعمال می شه هم جالب بود!
و نیکبختی-
دردا
دردا
دردا
که آن نیز
خود
سرگردانی دیگریست
در قلمروی دیگر:
میان دو قطب حمق
و وقاحت
البته بسیار زیباست عشق، در الی که فروغ آنرا تجربه می کند، با عشق سال۲۰۱۶ منتهی به۲۰۱۷! به هیچ عنوان قابل مقایسه و قابل قیاس نیست! هیچ ربطی به عشق امروز در هیچ کجای جهان ندارد
باید تجربه کرده باشید، باید برای کسی تب کرده باشید و از ندیدنش رنج( به معنی واقعی کلمه رنج) برده باشید باید سلول به سلول تن تان درد گرفته باشد! وقتی نمی بینیدش! اینها برای امروز، عجیب است مبتذل است! یا … در حالی که نیست و این خصوصی ترین وضعیت و حالت آدم است که هیچ ربطی هم به کسی ندارد! و کسی حق قضاوتش را هم ندارد
اگر بارها بخوانیم و سیر نشویم حق داریم این یک علقه ی جانی و روحیست پیچش تار و پود یک زن است به یک عشق با تمام حرارت و شور و شیفتگی که یک زن می تواند و در توانش هست تا بروزش دهد ، ویران کننده است اگر مردی این عشق را ببیند و ببوسد و ببوید و رهایش کند چو دیگر تا آخرین لحظات زنده مانی ، نمی تواند تکرارش را ببیند! حتا اگر هزار و یک معشوقه عوض کند
این یک افسوس مرگبار است اگر از دست برود یا از دستش بدهی یا به هر دلیلی و با هر بهانه ای برود
اینها در یک کلام و یک بیان عشق است
با همه ی کوتاهی و شیرینی اش با همه ی تکرار ناپذیری اش
دنبال هیچ چیز دیگر درین بیانات و در این کلمات و این سحر مطلق نباید باشید جز معنای عشق
چیزی که شاید تا آخر عمر، نتوانید حتا یک ثانیه اش را تجربه کنید!
حقیقت تلخیست
اما امروز، آموزش می بینند، تحصیل می کنند، زحمت می کشند تا…مبادا عاشق شوند
بهمین علت سالها تربیت!! و تلاش برای عاشق نشدن! را نمی توان با یک نامه _ هر چند از فروغ باشد_ باطل کرد و اثرات اش را از بین برد
با شما موافقم
زیباترین واژه در دنیا عشق است.
عاشق کر و کور است. عاشق فقط یک دنیا احساس دارد. احساسی که هرگز نمی توان آن را قضاوت کرد. بد یا خوب، درست یا غلط؛ عشق هرگز فلسفه نمیخواند، عشق را با منطق کاری نیست.
اگر کسی یکبار فقط یکبار عشق را تجربه کرد، هرگز تجربه عشق شخص دیگر را با مقیاس های زمینی نمیسنجد
[…] قسمتی از متن نامه برگرفته از خوابگرد: […]
فکر می کنم سیروس، منظور سیروس طاهباز است از دوستان فروغ که کتابی هم راجع به او منتشر کرده است.
اوایل که با شعرو شخصیت فروغ اشنا شدم نسبت بهش حس تعصب گونه داشتم و بدلیل
علاقه شدید به این چهره ادبی، دوست نداشتم
راجع به زندگی خصوصی و حواشی کنجکاوی خاصی داشته باشم یا حتی چیزی بشنوم. اما الان انتشار این نامه از نظر من از انتشار شعراش هم مهم تره
چون اولا خود این نامه یکی از بهترین شعرهای عاشقانه است که تا بحال خوندم.
بعدشم اون نامه مال فروغه و به اندازه اثارش و بلکه بیشتر از اثارش هم واجد اهمیته و هم اثر گذار تره.
یه وقتی باید این نامه و بقیه نامه ها منتشر میشد چه بهتر در مقطع زمانی منتشر شد که فردی مثل
من زنده باشه و بتونه بخونه.
Ravensburg درسته نه Lawrenceburg
تو متن فارسی درسته ولی اسم انگلیسیش رو غلط نوشتین. Lawrenceburg در ایالت متحده است و نمیتونه فروغ از اونجا هر هفته به دیدن ابراهیم گلستان برده
یک موقعی جوان که بودم همه اینها برایم چقدر جذاب بودند، چقدر فروغ فرخزاد برایم بت بود، ولی گذر عمر به من ثابت کرد بهتر است فقط ببینیم و بشنویم و بگذریم و اگر چیزی به دلمان نشست فقط دوستش داشته باشیم و دنبال اسطوره نباشیم ـ
جایگاه فروغ شاعرغیر قابل انکار است اما انتشار این نامه فقط تشفی دهنده حس فضولی کردن ماست و بس ـ از این نامه چه جنبه ای از شاعر برایمان روشن می شود ؟ هیچ ! فقط یک زن جوان عاشق ( آنهم در لحظه، که شاید روز دیگر این چنین خودش را شیفته معشوق نبیند ) دارد وراجی می کند و قربان صدقه معشوق میرود – البته کمی آوانگادرتر از همسالان معاصر خود و با زبان شاید متفاوت تری – وگرنه متن نامه مطلقا هیچ چیز جالبی ندارد .
شنیده ام خود گلستان این نامه را به میلانی داده ، البته برای خواندن، حالا تا چه اندازه اجازه چاپ این نامه و بقیه نامه ها که قرار است چاپ شوند را داده، خدا عالم است، البته از شخصی مثل گلستان بعید نیست این اجازه را هم داده باشد . کسانی که با وی آشنا هستند می دانند آدم باسواد ولی کمی عوضی است که جز خودش کمتر کسی را قبول دارد، از او بعید نیست بعد از این همه سال در این سالهای پیری به فکر جنجال به پا کردن حتی با انتشار نامه های خصوصی معشوقه سابق باشد ، نامه هایی که اگر بقیه اش مثل این باشد ارزش ادبی ناچیزی دارند، ………شنیده ام وقتی فروغ می میرد گلستان حتی در تشیع جنازه اش هم شرکت نمی کند ، … بماند !!
مگه نامه باید ارزش ادبی داشته باشه؟! تو هم که از نوشته ات کاملا پیداست خیلی آدم فراری از خاله زنک بازی و وراجی هستی! بماند!!
آقا یا خانم “بیب” معذرت میخواهم که وراج یا خاله زنک هستم ، ولی برای نمونه میتوانی برای اینکه مفهوم ” نامه ادبی ” را برای یک بار هم که شده درک کنی به کتاب هشتاد و دو نامه صادق هدایت به حسن شهید نورایی مراجعه کنی مراجعه کنی ، شاید نظر مبارک عوض شد ، آنوقت یکی از آن نامه ها را با نامه “قربون بند کفشهات برم ” فروغ خانم کنار هم بگذار مقایسه کن تا به معنی خاله زنک وراج پی ببری
من اقای گلستان را نمیشناسم و با کارهایش اشنا نیستم ولی در مورد عشق او و فروغ بسیار عمیق و واقعی بوده
علت عدم شرکتش در مراسم تالم شدیدی بوده که داشته و خودش می گوید تا سال ها حال خود را نمیفهمیده بطوریکه به خود می امده و می دیده دو شهر دیگری است بدون این که بداند چطور رفته
کاوه گلستان گفته با مرگ فروغ پدر من هم مرد
خودش در مصاحبه گفت به قدری برایش ازار دهنده هست که حتی یک بار هم نامه ها را باز نکرده تا بخواند
فروغ همین است زنی پرشور و شاعر و عاشق که دنیا برایش نساخت
و فراموش نکنید فروغ هنگام مرگ ٣٢ سال بیشتر نداشت
آقای فرزین ! نگاهی دوباره به آنچه نوشته اید بیندازید ! نه فروغ ، نه گلستان ، نه میلانی ، هیچیک را قبول ندارید، من تعجب نکردم !
به نظرم فروغ انسان بزرگی بوده که اینقدر صادقانه و راحت به کسی که دوست می داشته ابراز عشق کرده است. ابراز عشق با این صداقت و صراحت کاری است که از عهده ی هر کسی بر نمی آید اگرچه حرفش را زیاد می زنیم. روحش شاد.
از کجا معلوم این نامه رو خانوم فروغ نوشته؟ به نظر من دروغه
خیلی با ادبیات ایشون فرق داره. حتی خطش هم فرق داره
[…]
چرا نظرم رو چاپ نکردین؟ حالا مطمئن شدم که این حرفها دروغه. در زمان زندگی فروغ هم کسانی بودند که به ایشون بدترین تهمتها رو زدن اما به قول شاعر تنها صداست که میماند.
سیروسِ توی این نامه، سیروس آتابای شاعر مقیم آلمان است که نوۀ دختری رضاشاه بود.
عشق هم جزء کلک های بشر است امروز عاشق می شود فردا متنفر . اگه لیلی و مجنون به هم می رسیدند چهار روز بعدش تا می تونستن به خواهر و مادر هم دشنام می دادن هیچ بعید نبود که لیلی می رفت و با شاگرد بقال سر کوچه دوس می شد و تا شوهرشو براش بکشه و جسدشو به آتش بکشه . البته من که اینا رو نوشتم باید بگم که فروغ رو دوس دارم خب گلستان خیلی جذاب بوده -دلداری
فروغ ،ماه بی غروب
در همان حال زار هم نشان می دهد بی حرف است
این تکرار سه تایی را در خیلی از شعر های فروغ می تواند عزیزم ها ….دوستت دارم ها
با عرض سلام
فک نکنم اینکه نامه های شخصی ادمارو بدون اجازه خودشون یا خانوداشون پخش کنیم کار درستی باشه .
زندگی شخصی هنرمندا در کنار اثارشون در حاشیه قرار می گیره . کسی چه میدونه اگه از زندگی شخصی حافظ و مولوی با خبر بشیم چه دیدی نسبت به اونا پیدا میکنیم. زندگی هر کسی به خودش مربوطه ، این آثارشونه که به ما مربوط میشه .
یه انتشاراتم میخواد تمام نامه ها در صورتی که پوران فرخزاد و پسر فروغ فرخزاد ناراضی و مخالف هستن پخش کنه . این دیگه اوج بی فرهنگیه . کاش کمی به کارامون فک کنیم
می دانید این “سیروس” که فروغ او را “فاحشه” و با “جنسیت مشکوک” می خواند و می گوید “بعضیوقتها جلوی مردم حسابی خجالتم میدهد”، کیست؟ شاعری آلمانی زبان و ایرانی تبار که در زمان حیات تنها عضو ایرانی تبار “آکادمی زبان و شعر آلمان” بود و منتقدان آلمانی معتقدند، شعرهایش به غنای زبان آلمانی افزوده است. شاعری که گوتفرید بِن، شاعر اکسپرسیونیست نامدار آلمانی شعرهای او را می ستود و الیاس کانتی با او دوستی داشت. افزون بر این ها، مترجم توانای شعرهای حافظ، مولانا، خیام و شاعر نابینای عرب، ابوالعلاء معری به زبان آلمانی بود. بیش از بیست کتاب از او بجا مانده است و چندین جایزۀ ادبی به او اعطا شد. آری، او همجنس خواه بود و نمی کوشید این گرایش جنسی خود را پنهان کند. شگفت آور آن که فروغ با آن که خود رابطۀ جنسی آزاد داشت و به معشوق اش چنان نامه ای می نویسد، گرایش و رابطۀ جنسی “سیروس” را با مردان برنمی تابید. بسیار مایلم بدانم که ابراهیم گلستان در پاسخ این نامۀ فروغ دربارۀ “سیروس” چه نوشته است.
فروغ به فاحشگی سیروس و اینکه با هر مردی میره اعتراض داشت. فرقشون اینه تو رابطه فروغ و گلستان عشق وجود داشت.
خوب که چی؟
هر کسی باشه. کسی توی نامهاش دربارهٔ روابط بیحد و اندازهٔ دوستی به معشوقش نوشته و چون خودش احتمالا موافق اون سبک زندگی نیست و به نظر میرسه توی عالم دوستیهمون دوست هم به این سبک زندگی به چشم روشی معقول نگاه نمیکنه، در نتیجه قضاوتش این طوره که طرف فاحشه ست.
ربطی هم به همجنسگرا بودنشنداره. اگر دوست دختری هم میداشت و طرف این سبک روابط داشت باز همین رو میگفت.
میشه گفت چرا فروغ روی خوشی به روابط چندگانه نشون نداده. ولی خوب که چی؟
نامه رو تا به حال نخونده بودم. سر و صدا و بلبشو رو که دیدم میلم به خوندنش کمتر شد تا حالا که کمی سر و صدا خوابیده اومدم خوندم. پوف!
زنی، برای مردی که دوستش داره نامه نوشته و توی نامه از مسائل درونی و بیرونی زندگی و جهانش گفته و عشقش رو بیان کرده و همه چیز مردش رو دوست داره.
از دوستی همجنسگرا هم حرف زده که در روابطش با دیگران زیادهروی میکنه و این از نظر این زن درست نیست. (غیرهمجنسگرا هم میتونه این زیادهروی رو بکنه و اگر کسی مثل فروغ معیارش در روابط معقول، دلبستگی به یک نفر بوده باشه باز اون فرد رو ممکنه با همین تعبیر خطاب کنه.)
این زن شاعره. شاعری مهم و خوب.
خیلیها این شاعر رو دوست دارند.
نامه خیلی سال بعد از مرگش منتشر شده.
حالا یه عده میگن همین بود؟ این نامهٔ شاعر به این بزرگیه؟ احتمالا این جماعت عوام انتظار داشتن توی نامهٔ فروغ از اون عبارات کلیشهای فهیمه رحیمیوار بخونن: در این غروب دلانگیز که در گرداب عشقت مغروق گشتهام…
عدهٔ بیچارهتری در این نامه کشف کردند که فروغ “با همهٔ ادعای مدرن بودنش” اون جور بد دربارهٔ همجنسگراها حرف میزنه. این بیچارهها رو که در عصر اینترنت به گشت ارشاد سکسیسم و هوموفوبیا و کوفت و زهرمار تبدیل شدن ارجاع میدم به حرف بهمن محصص (که خودش همجنسگرا بود) دربارهٔ ازدواج همجنسگراها. او همجنسگراهایی رو که ازدواج میکنند “کونی” خطاب کرده.
یه عده هم که به نظرم تبهکار هستند (مخصوصا اگر حرفهشون روانشناسی باشه) دنبال کشف بیماریهای روانی فروغ میگردن. چون از تشویش و اضطرابش نوشته فلان بیماری رو داره.
در کل ولی جالبه که جامعهٔ سنتی همچنان گارد داره و این گارد همون گارد زمان زنده بودن فروغه. اون زمان به خودش و زندگیش و آثارش سعی میکردن حد و لگام بزنن و حالا که دیگه “به هر حال” فروغ جزو بزرگان شده با انتشار این نامه و عریان شدن عشق تنانهٔ شاعر باز رگ آقایان و خانومها ورم کرده که فروغ اون چند تار موی زندگی شخصیش رو زیر حجاب توهمات ریاکارانهٔ این عوام کتابخوان بپوشونه.
امیدوارم در نامههای دیگر فروغ که چاپ نشده بیش از اینها و بتپردهتر حرف از خصوصیترین و درونیترین مسائلش باشه و کلی حکم و قضاوت درست و غلط دربارهٔ همه چیز تا آتش به جان این قضاوتنکنها(جاجنکنها)ی طبقهمتوسطی کتاببخر بزنه و باز براشون خوراک بحثهای شکمپری بعد از شام در باب “آقا ما هنوز مدرن نشدیم ببین شاعر مدرنمون چطور حرف میزنه” فراهم کنه.
به دلیل تحمیل نگرش فاشیستی بر جامعه ایران است که در کشورمان، آزادی بیان و بررسی آثار هنرمندان، در عمل متوقف شده. و در این شرایط سکون با تحرکات ضدعلمی، و گاه مغرضانهای روبرو میشویم که نقد و بررسی علمی آثار هنری به بررسی آنچه «شخصیت واقعی» هنرمند معرفی میکنند، تبدیل میشود. و در کنار این به اصطلاح «شخصیتشناسی»، که بر پایه پوشالی شایعه و خاطره و نقلقول استوار شده، کار به قضاوت اخلاقی در مورد هنرمند هم میکشد.
به طور مثال، بجای بررسی آثار فروغ فرخزاد، مانند خالهزنکها به قضاوت در باره مسائل زندگی خصوصی وی مینشینند و جای تعجب نیست! اگر فردی جذب نگرش حاکم بر جامعه مبتلا به طاعون فاشیسم استعماری شود، قادر نخواهد بود میان هنرمند و هنرش تفاوتی ببیند! طاعونیان، شعر فروغ فرخزاد را تابعی از زندگی خصوصی وی میانگارند و همچون خالهزنکها میخواهند از طریق بررسی جزئیات زندگی غیرحرفهای وی به «کُنه» نگرش فروغ دست یابند! فرض میکنیم پایه و اساس رابطه فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان بر عشق استوار بوده. همچنین فرض میکنیم، تحقیقات فرزانه میلانی در مورد فروغ فرخزاد، با هدف «تخریب» وی صورت نگرفته. ولی با توجه به اظهارات اخیر ابراهیم گلستان در مورد «حریم خصوصی»، و گزارشهای بیبیسی از «تحقیقات» فرزانه میلانی و … و از همه مهمتر متن عامیانه و بازاری نامههای عاشقانه منتسب به فروغ فرخزاد، به نظر میرسد که هدف اصلی از این تحقیقات و حواشیشان بیشتر ارائه تصویر خالهزنکی و روانپریش از فروغ فرخزاد، و «عادیسازی» روابط ـ تجاوز به حریم خصوصی ـ باشد. ادامه در…
http://nahidroxan.blogspot.com/
مسخره ترین متنی بود که دیدم. کاملا ساده و بیمحتوا. البته این نامه صرفا ربطی به این نداره که اون بدبخت باید الزاما تمام عمرش نویسنده میبوده. بدبختی مردم ایران اینجاست: از هر کس و ناکسی بت میسازند برای خودشون.
حالا این یکی با نامش رسوا شد وای به حال اونهایی که خدا رسواشون نکرده تا حالا –
هر کسی که ادیب باشد لزوما با ادب نیست حالا جدای از بحث چقدر آدم سالم در دنیا کم شده.
این احمقانهترین کامنتی بود که توی زندگیم دیدم. کاملا سطحی و کوتهنگرانه.
و لابد یکی از اون آدم های سالم شمایید که این نامه رو عامل رسوایی او میدونید!
لزوما کسی که اهل ادب و فرهنگ هست حرفاش رو به معشوق پر از صنایع و آرایه های ادبی نمیکنه، کسی دلنوشته اش رو در معرض خوانش و قضاوت افراد نمیگذاره، حالا از بد روزگار اگر عده ای با هر هدف و نیتی بدون اجازه نامه های عاشقانه خصوصی فروغ عزیز رو منتشر کردن، دلیل نمیشه که من و شما به قضاوت بنشینیم. این نامه ها برای چاپ یا قرار گرفتن در معرض عموم نوشته نشده که بخواهیم راجع به محتواش نظر بدیم.
به مزاق شما خوش بیاید یا نه، فروغ از نام های ماندگار ادبیات معاصر ایران است.
گر مرید راه عشقى فکر بدنامى مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار کرد. مولانا هم میگن کوزه شراب رو دوش برده براى شمس .یا وقتى گفته شاهد پسرش رو معرفى کرده گرچه شمس نه شراب خوار بوده ونه شاهد باز
از این که دل نوشته های یک عاشق منتشر میشود حس خوبی ندارم انگار یکی را برهنه دید زدن است اما در مورد خود فروغ همیشه ی زن تاثیر گذار تو زندگیم بوده عاشقانه دوستش دارم یک عاشق بی ریا دوست داشتنی و پر انرژی و پر محبت
وقتی نامه ای میخوانی از هزار توی ناگفته هایی که هست درباره پری شاهدخت شعر فارسی فروغ نازنین و به پلشتی دنیای روشنفکری ان زمان پی میبری .که همواره فروغ می نالید ازشان نامه به یه نفر که دوستش می داشت .چیزی از ارزش و احترام این بانو کم نمیکند .واقعیتی است انکار ناپذیر عشق بین خودشان هست و بود لابد به ما چه که داوری کنیم در حریم خصوصی این بزرگواران . همسان ما انسان هستند و با غرایز و احساسات که همه ما ان را دارا میباشیم .یکی کامنت میگذارد که از چشم من افتاد بزا ربیفتد از چشم شما ملالی نیست ایا از ارزش و جایگاه شعریش چیزی کم میشود هرگز این نامه نثر فروغ دارد به گلستان نزدیک می شود مقطع مقطع و اهنگین دارد خود فروغ گلستان دیگری میشد و از استاد جلو میزد اگر عمر ش کفاف میداد بت نمیخواهیم بت درست کردن عوارض دارد بیایید فروغ را انگونه که هست و بود قبول کنیم شعرهایش را میخوانی به مرور به پختگی شعرش پی میبری . این جز با همنشینی بزرگ مردی چون گلستان دست نداد دنیای فروغ با همنشینی با گلستان و دیگر شعرا و نویسندگان دوربر گلستان شکل گرفت پخته شد .با نواوری های خود فروغ و رشد که خودخواست و به قله رفیع شعر رسید .چشمها را باید شست .انگ زدن و تخریب دردی را دوا نمیکن این حق زندگی فروغ بود از زندگیش بهره و لذت ببرد سرک کشیدن در زندگی و دقیق شدن چه دردی را دوا خواهد کرد و حرف های خاله زنکی .بیائیم زندگی را انگونه که هست بخواهیم نه ان گونه که دیگرانش میخوانند .هرکسی خود مسول زندگی خویش میباشد .به ما چه که با معیار کسی بخواند یا نخواند
البته «شاهی» می تواند «شاپور» شوهرش باشد، نه گلستان!
شاهی لقب ابراهیم گلستان در عرصه ی سینمابوده
ایا نوشتن چنین نامه ای به یک مرد متاهل درست است؟
ادمی به هر درجه ای که برسد باید اول انسان باشد.
کاش حریم خصوصی او را حفظ میکردید…
[…] دیروز که شنبه بود همراه گلُر و هانس و دختر کوچکشان[۱] و سیروس رفتم به راولنسبورگ[۲] تا تعطیل آخر هفته را […]
سلام.چه قدر دلم واسه اینجا تنگ شده بود! خوشحالم که هنوز هست.
چرا ساده نوشتن، ساده ابرازکردن، ساده زیستن و ……ساده بودن چرا ایراد محسوب میشه؟!!! مگر شاعر و نقاش و بازیگرو….هرهنرمندی حق ابراز علاقه به زبان ساده را ندارد؟ چون شاعره بوده باید با رعایت نظم و نثر ادبی قربان و صدقه انسان دیگرمیرفته؟ چرا لازمه همه چیز را به قضاوت بنشینیم ؟ همین گردآورنده محترم سرکار خانم میلانی، اجازه میدهند نامه خصوصی خودشان در رویت عموم قرارگیرد؟!! چقدر بد است که به نسل های آینده آموزش هایی میدهیم که ثمری غیره سخیف کردن بزرگان بهمراه ندارد. افسوس و صد افسوس
از فضولی و کنکاش تو زندگی خصوصی افراد ک مرض خاصه جهان سومی هاس چ چیزی عاید مغز
نداشتتون میشه؟؟؟احمقی ک هنوز معنی حریم شخصی رو نمیدونی…خااااک بر سر خاله زنکت
چطور این نامه رو ادبی نمی دونید؟ به خودتون و میزان سنجشتون شک کنید نه به ادبی بودن این نامه. گرچه فروغ به قصد نوشتن شاهکار ادبی دست به قلم نبرده ولی وحشتناک به دل میشینه این نامه ، البته برای کسی که عشق رو تجربه کرده باشه نه هر خود عاقل پنداری
فروغ یه شاعر طراز اول بود و اونجور که خواست زندگی کرد در عشقش در بازگویی احساساتش آزاد و صادق بود چرا در او به دنبال جامعیتی هستیم که نداشت او شاعر بود نه روانشناس و نه چیز دیگر! دیدگاهش به سیروس دیدگاه زمانه اش بود هموسکشوال ها را بر نمی تابید گناهش چیست فرهیختگی چه ربطی با انزجار و شرمساری او دارد قربان صدقه رفتن هایش خصوصی ترین حرفهای یه دل عاشقه اصلا قرار نبود ما این رازهای سر به مهر این رازهای مگو و مکتوم را ببینیم چه برسد به قضاوت آنها! مرد یگانه ای چون ابراهیم گلستان مردی که سینمای ایران وامدار اوست خبطی کرد مجوزی به قضاوت بی رحمانه به کسی نمی دهد فروغ شاعر بود شاعر زیست در بقیه موارد یه انسان بود با فراز و فرودها و باورهای معمولی که مطمئنا خالی از اشتباه نبود.
چرا گلستان نامه های خودش به فروغ را منتشر نمی کند؟ چرا زورش فقط به او که مرده میرسد؟ چرا همه چیز یک طرفه نمایش داده شده است؟ گلستان با لبخندی فاتحانه آن بالا نشسته و با تمسخر نگاه میکند که ببینید این زن اسطوره ای و مظهر زنان مدرن ایران و فلان و فلان عاشق من بود. اینجوری جان نثار و خاکسار من بود… خودنمایی گلستان!
موافقم ، نا ، عزیز . این مردک لایق عشق فروغ نبود . تا فروغ زنده بود همه جوره از بزرگی و احساس فروغ به نفع خودش سود برد و الان هم که دستش از دنیا کوتاهه ، با پخش این نامه ها داره خودش رو مطرح میکنه . کسانی که گلستان رو از نزدیک میشناسن ، میدونن که گلستان ، هیچکاری رو انجام نمیده مگه اینکه ، سودی براش داشته باشه
کاش چیزای خصوصی کسی رو تو معرض دید عموم قرارندیم اونم کسی که دستش از دنیا کوتاهه,,,زنده بود و درقید حیاتش شعرای زیبایی سروده اگه دوس داریم بخونیم اگه هم نداریم با احترام بذاریمش کنارو تو نامه های خصوصیش به عشقش تجاوز نکنیم…ولی برای من سواله این سیروس که گفتن آیا بقول دوستمون همون شاعرابوالعلا هستن؟
متعجب و متاسفم برای این حجم از حماقتی که بین هم وطنام در جریانه. کسانی که پنجاه سال بعد از مرگ فروغ هنوز هم به اندازه ی چندین قرن از ایشون عقبن. چطور کسی میتونه این میزان از کوته فکری رو به دوش بکشه که یک نامه ی عاشقانه و البته خصوصی رو با نامه های از نوع دیگه مقایسه کنه. چطور اصلا به خودتون اجازه میدین که در مقام قضاوت ظاهر بشین یا پیش بینی کنین آینده ی کسی رو که خیلی زود ازین جامعه ی بیمار خلاص شد. درد بودنش کم نبود؟ خودتون رو مقایسه میکنین با زنی که ۵۰ سال پیش، توی دوره ای که زناش کله شون بوی قرمه سبزی میداد از آزادی زن حرف میزد؟! از برابری حق زن و مرد میگفت، همه ی وجودشو فریاد کرده بود بدبختی همین شمایی که الان دارین تخریبش میکنین یه روز به آخر برسه. بفرمایید یه نامه ی عاشقانه رو با نامه ی هنری کسینجر به استالین مقایسه کنید، می خواید توی نامه ش چی بنویسه ؟ انتظار دارید تظاهر کنه؟ مگه برا چاپ شدن نوشته که انتظار دارید نثر مسجع بخونید. برید نامه های رد و بدل شده بین ژان پل سارتر رو با سیمون بولیوار بخونید ببینید چقدر عادی ان چقدر دغدغه هاشون انسانی و عاشقانه س ، چقدر به همه ی ما آدما نزدیکن ؛ با این وجود این مقایسه هم درست نیست چون سارتر و بولیوار فیلسوفن اساسا در حالی که فروغ شاعره. فروغ مومن عشقه به عشق باور داره به ذات بی ریای عشق ایمان داره .شمایی که فکر میکنی نامه ی عاشقانه جز اینه. مگه برای کتاب فارسی متوسطه نوشته که انتظار داری صنایع ادبی ببینی . یه جفت زن و مرد عاشقن که برای هم عاشقانه نوشتن از اتفاقای روز مره شون . از حسرتاشون ، از دلتنگیاشون . مگه شما برا معشوقت اس ام اس که می فرستی می نویسی سپاس خدای را عز و جل؟!!!!! مگه مونس العشاق می خوای بنویسی. نه عزیزم شما نامه که می نویسی اونم از نوع عاشقانه ش، باور داری که فقط معشوقت اونو می خونه، واسه همین صمیمی و ساده و با محبت می نویسی. دنیارو لطفا با متر خودتون اندازه نگیرین.
و من الله توفیق
سلام
از قضاوتهای شتابان و بد دوستان شرمنده شدم
کجای نامه های عاشقانه شما که نظر میدهید فرق دارد؟ وقتی زنی میگوید قربان بند کفشهایت بروم میتوانید شدت عشقش رو بفهمید؟ تمام تنم لرزید،چقدر دوستداشتنی هستی فروغ،اما هنوز هم بعد از اینهمه سال خفتنت در ظهیرالدوله مورد حمله و قضاوت بد قرار میگیری
آیا شما خانم و آقایی که نظر میدهید ابتذال!! اگر پیامکهای عاشقانه تون منتشر شود بهتر است؟
روح فروغ شاد
تا ابد در قلبم و ذهنم زنده ای فروغ زمان
من هم با فرزین موافقم .اینها نوشته های یه عاشق دلخسته به معشوقش هست و فقط کنجکاوی ما رو نسبت به رابطه فروغ و گلستان برطرف میکنه .ارزش ادبی نداره و چه بسا اگر خود فروغ بود اجازه انتشارشو نمیداد.نمیخام رابطه ای رو قضاوت کنم حتی خود فروغ هم بارها پی برده که برای گلستان خیلی هم مهم نیست ولی چون عاشقه نمیتونه بپذیره این حس گلستان رو.اگر گلستان حسن نیت داره یکی از نامه های خودش رو به فروغ رو به دست این خانوم منتشر میکرد.
درود الما جان ، موافقم
بعد از مقایسه احوال گلستان در مصاحبه با بی بی سی و شعور فروغ در این نامه دلم بحال فروغ سوخت……اگه گلستان در زمان نگارش نامه احوالی مانند احوال در مصاحبه داشت وای بحال فروغ…..فروغ جان عشقت نباید فقط در قلم باشد……
درمصاحبه با بی بی سی بنظرم گلستان یک ادم بینهایت خودخواه اومد هردوزن رادوست داشته میگفت مثل اینکه ادم چند تابچه اش رادوستداشته باشه بیچاره فروغ
با مطالعه نامه و اندک تفکر در اندیشه های فروغ و مصاحبه گلستان در bbc به این نتیجه رسیدم که گلستان به هیچ وجه در شان و منزلت فروغ نبود
به شدت موافقم سهراب جان
من مصاحبه ابراهیم گلستان را در بی بی سی دیدم شاید برای خیلی از ما عجیب باشد این همه عشق بانویی که از مفاخر ادبیات ماست نسبت به یک آدم که به نظر خیلی از ما معمولی تر از اینهاست که قربان بند کفشش بروی! اما این نظر ماست همین آدم به نظر معمولی به نظرم منبع الهام بهترین و فاخر ترین شهرهای فروغ بوده به هر حال این هم از عجایب عشق است عشق معمایی که اگر رازش را بدانیم شاید دیگر چیزی برای لذت بردن از زندگی باقی نماند
پس کی نسخه دیجیتالی کتاب که خانم میلانی قول داده بودند در دسترس ایرانیان داخل کشور قرار بگیره منتشر میش؟ خسته شدم از این همه انتظار….
من هم مثل شما بیخبرم و منتظر.
سلام
مگه اینکه فروغ از قبر بلند شه و رو به جماعت سحر شده بگوزه تا دستک کم اندکی از تقدسش کم بشه.ریشه این سحرشدگی رو در درون خودتون بیابیدنه در فروغ و اتفاقات معمولی زندگیش.
درود
ما نفهمیدیم. متاسفم. هر عمل ارزشمندی به وسعت عشق و شعوری که در جاری هست رو داره و تمام. یک عمل سترگ حتما نباید مملو از پیچیدگی و سنگینی باشه. برای من طغیان و شهامت که برآمده از روحی شجاع و پرسشگر در فروغ عزیز بوده، علت اصلی علاقه من رو تشکیل میده. حالا شما ممکن این روح بزرگ رو در بسیاری از انسان ها پیدا کنی که به هیچ وجه نه بلدن و نه میخوان پیچیده عمل کنن یا حرف بزنن. ما در صورت گم شدیم و غافل از جوهر در گذر از دوران پوسته ها و گنداب های سطحی هر حرف ساده رو به صلیب می کشیم. مورد دیگه این که بزرگترین و مهمترین نماد انسانیت اراده و خواست به آزادیست. من میپرستم کلامی رو که آزادانه بگه دوستت دارم بدون محاسبه ی دودوتا چارتاهای امروزی. گوشم کر شد از این همه تاجر. درود به فروغ که با نهایت شهامت و شجاعت و شعور که زمانی که عاشق شد. عشق رو زندگی کرد. فقط افسوس افسوس افسوس، من در تمام قامت گلستان چیزی جز جسارت ندیدم که زاییده ی نخوتش بود و نه شجاعتش و همین خال بود که فروغ عزیز رو در برخورد با خودش مبهوت کرد. کاوه از حیرانی پدرش پس از مرگ فروغ گفته. شکی نیست که گلستان هم در برخورد با اون دریای احساسات توان ایستادگی رو نداشت و دل باخته بود. اما هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش. وقتی شنیدم که گلستان گفت من برای چه باید میرفتم مراسم خاکسپاری قلبم تهی شد تهی. غصه خوردم برای فروغ. که چقدر تنها بود چقدر سردش بود. این عزیز بزرگوار برای گرم شدن همراهی میخواست به بزرگی خورشید و نه جل پاره ای از آتی که شاید از شومینه ی خرده بورژوازی اون زمان فریب آتش داشت. در مورد اظهار نظر فروغ عزیز هم باید بگم. ما هنوز کوچکیم که تصورمون از بزرگی در حقیقت اسطوره خواهی و قهرمان پروری هست. خصوصا موضوع قدرت و جسارت و شجاعت در فروغ مورد حساس و ظریفی بود و همچنین بدن در نظر این عزیز هیچ نیست جز تجسم بخشیدن به فکر و احساس و از اینرو وقتی در برخوردی که صورتی احساسی داره (س ک س) چنانچه از جوهر که همان عشق و احساس و شعور باشه خیری نباشه منم باهاش مشکل دارم و به واقع فاحشگی ست، گرچه عشق بین دو هم حتی اگر هم جنس ستودنیست چرا که از جوهر تهی نیست. حسرت که فروغ عزیز دل به ایشون سپرده بود و از نظر من با توجه به شواهد ذیل فروغ از این عشق سرخورده شده بود.
“پنجره”
…..
من از دیار عروسک ها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
…
از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنهاتر از تو نیست ؟
…
همیشه خواب ها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند
…
“پرنده مردنی ست”
….
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخاهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
“کسی که مثل هیچ کس نیست”
…
را من اینهمه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم
چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
و در خیابانها گم نمیشود
کاری نمیکند که آنکسی که بخواب من آمده است ، روز
آمدنش را جلو بیندازد
(چرا پدر مظهر تحقق خواست فروغ شده چرا خبر از معشوق نیست؟؟؟ اصلا مگر این انتظار با ورود گلستان به پایان نرسید؟؟؟)
…
“دلم برای باغچه میسوزد”
…
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
…
(در طول این شعر تمام افراد که توسط فروغ مورد خطاب قرار میگیرند اعضای خانواده او بوده و هیچ خبری از معشوق یا نور عشق نیست)
“بعد از تو”
…
ای هفت سالگی
ای لحظه های شگفت عزیمت
بعد از تو هرچه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت
…
“ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد”
و این منم
زنی ****تنها*****
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
….
در پایان باید بگم من شیفته ی حقیقت هستم به صرف حقیقی بودنش و از هر نوع دروغ بدم میاد. اشتباه از اونجایی آغاز میشه که ما فکر میکنیم فرهیخته آمده تا تصورات ما رو از فرهیختگی تجسم ببخشه اونم وقتی تصورات ما در حد کودکی هست که تصورش از پدری مهربان، سوپرمن هست.
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم
و همچنان که قلب هامان
در جیب هایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم .
اقای گلستان انتشار یافتن نامه خصوصی معشوقه شان را صحیح دانسته و انرا در اختیار ناشر قرار داده اند .
ولی افشای نامه های خودشان به فروغ را نه!!
تجاوز به حریم خصوصی او ، برای من که از علاقمندان به شعر فروغ هستم رنج اور است .
از طرفی هم وقتی میبینم که فروغ پس از انهمه ابراز عشق و سوز و گداز در همین نامه، به ملاقات با _گلستان_ در فرودگاه اطمینانی ندارد ، بیشتر ناراحت میشوم چرا که او را در گرداب عشقی ( اسیدی ) اسیر میبینم .
عشقی که مثل اسید روان وی را ، میفرسود .
عشقی که نتوانست حال فروغ را بهتر کند و حداقل مانع خودکشی کردن وی در دوران ۸ ساله آشنایی ش با اقای گلستان شود .
عشقی که شادی مقطعی داشت ولی از تعهد و ارامش بی بهره!
والبته متاهل بودن معشوق فروغ درجهت ایجاد صدمه احساسی به هر دو خانم درگیر در رابطه نقش موثری داشته است .
حالا هم می بینیم که اقای گلستان بدون توجه به احساسات همسر کنونی شان ، نامه های بایگانی شده این عشق قدیمی را در معرض انتشار قرار داده اند.
اقای ابراهیم گلستان حال شما خوب است ؟
مینا جان ، دقیقا” با شما هم عقیده ام ، ابراهیم گلستان ، حرفهای روانشاد کاوه گلستان ،
در باره ی بی احترامی گلستان به مادر کاوه رو فراموش کرده . خودخواهی و زیاده خواهی گلستان ، هردو زن رو نابود کرد
کسانی که به فرغ خورده میگیرن بدانند فروغ کوه درد بود فشار روحی که روی فروغ بود روی هرکدام ما بود خودکشی میکردیم به ضن اونا فروغ مبتذل بود به قول خود فروغ “تن های هرزه را سنگسار میکنند غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است و کس نمیداند که مغزهای هرزه ویرانگرترند تا تن های هرزه” دوست عزیز فروغ هرزه نبود به آرامش احتیاج داشت حالا این آرامش رو در شاهی دیده بود یک انسان هرزه هیچوقت فروغ نخواهد شد. به وجدانت رجوع کن بعد ایراد نظر کن
سلام فقط می توانم بگویم متاسفم…
برای ابراهیم گلستان…
که نامه خصوصی عاشقانه معشوقه اش را آن هم به انتخاب خود! در معرض دید مردمان می گذارد…
دلم برای فروغ گرفت…
چقدر تنها و غریب…
اما این نامه ها و صحبت چیزی از آن شکوه فروغ کم نخواهد نکرد
آثار فروغ همیشه در قلب تاریخ خواهد ماند!
و در آسمان شعر و ادبیات جهان خواهد درخشید
همان طور که خود فروغ سروده است :
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است!
گویی فروغ از این نامهربانی ها و نامردمی ها خبر داشت و آینده را از رقص ستارگان پیش بینی کرد!
خسته
از بیم و امید عشق رنجورم
آرامش جاودانه می خواهم
بر حسرت دل دگر نیفزایم
آسایش بیکرانه می خواهم
پا بر سر دل نهاده می گویم
بگذشتن از آن ستیزه جو خوشتر
یک بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه آتشین او خوشتر
پنداشت اگر شبی به سرمستی
در بستر عشق او سحر کردم
شبهای دگر که رفته از عمرم
در دامن دیگران به سر کردم
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
آنکس که مرا نشاط و مستی داد
آنکس که مرا امید و شادی داد
هرجا که نشست بی تامل گفت:
(او یک زن ساده لوح عادی بود)
می سوزم از این دوروئی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه می خواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
یک بوسه جاودانه می خواهم
رو، پیش زنی ببر غرورت را
کو عشق ترا به هیچ نشمارد
آن پیکر داغ و دردمندت را
با مهر به روی سینه نفشارد
عشقی که ترا نثاره ره کردم
در سینه دیگری نخواهی یافت
زان بوسه که بر لبانت افشاندم
شورنده تر آذری نخواهی یافت
در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی تابم
اندیشه آن دو چشم رویائی
هرگز نبرد ز دیگان خوابم
دیگر به هوای لحظه ای دیدار
دنبال تو در بدر نمی گردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمی گردم
در ظلمت آن اطاقک خاموش
بیچاره و منتظر نمی مانم
هر لحظه نظر به در نمی دوزم
وان آه نهان به لب نمی رانم
ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو، مجو، هرگز
او معنی عشق را نمی داند
راز دل خود به او مگو هرگز
فروغ فرخزاد
#اسیر
من فکر می کنم قضاوت ما گاهی درست نیست. فکر می کنم فیلم مصاحبه آقای گلستان را دوباره ببینیم. به نظر من آقای گلستان اصلا انسان بی احساسی نیست ولی احساسات خودش را بروز نمیده و محافظه کار هست. در مصاحبه هم گفته…در صحبتهای خانم لیلی گلستان و مرحوم کاوه هم هست. به نظر من وقتی بعد از چندین سال من و شما تحت تاثیر سخنان، شعرها و صدای این بانو قرار می گیریم، چطور ممکن است آقای گلستان تحت تاثیر قرار نگیرد. فیلد خود من علوم طبیعی هست ولی بانو فروغ با بروز چنین اشعار احساسی تلنگری به روح من وارد کرده که شدیدا مراقب رفتارم در برخورد با روح زنانه و حساس خانمها باشم.
آخه چه جوری میشه این کتاب رو در ایران پیدا کرد؟ من که اینترنت رو این چند ماهه زیر و رو کردم اما نتونستم کتاب رو پیدا کنم و بخرمش…. خانم میلانی باید کتاب رو در داخل ایران چاپ میکردند. هرچند میدونم که شاید به ایشون اجازه این کار رو نمیدادند. اما مخاطبای ایرانی داخل کشور کجا و چنتا ایرانی غربت نشین پراکنده کجا…. نویسندگان ایرانی می بایست اول مردم ساکن ایران رو در الویت قرار دهند. ایشون حتی مانند برادرشون دکتر میلانی اونقد خوش قول نبودن که به وعدشون برای انتشار رایگان و آزاد کتاب برای ایرانیهای داخل کشور عمل کنند. حتی خانم پوران فرخزاد هم در یکی از مصاحبه هایشان گفتند ترجیح میدن کتابهایشان در داخل ایران منتشر بشه تا خارج از ایران چون معتقد بودند حس و حال و مخاطبای داخل ایران یه چیز دیگست.
سلام به همه.مطمئنن همه ازدوستداران فروغ نازنینن و نظراتشون تحت تاثیر علاقه بیان میشه.جدااز درست یاغلط یودن انتشارنامه فقط باید خودمون رو جای فروغ بزاریم.هرکسی میتونه عاشق هر ادمی بشه.تواطرافمون هم میبینیم کسایی که عاشق میشن فقط خوبی معشوقشون رو میبینن.فارغ از اینکه گلستان خوبه یابد با احساسه یا منفعل همینکه فروغ دوسش داشته کافیه.من فقط حیرونم از سرنوشت فرخزادها.فریدون عزیز هم روزگار بهش نساخت.خواهش من از همه اینه که هیچ قضاوتی نکنیم و فقط حواسمون به بزرگا و مفاخرمون باشه.اونا هم انسانن و ممکنه تصمیماتی بگیرن که به نظر ما درست نباشه.بی شک خاطرات و اثار و مقالات خوب امثال فروغ خیلی بیشتراز رفتارهای به ظاهر نادرستشونه.فروغ عاشق بود و شیدا.اینکه طرف کی بود و چجور ادمی بود چیزی رو تغییر نمیده.توروزایی که ابراز عشق کردن کمیابه این نامه میتونه نماد عشق باشه.ازش یادبگیریم و قضاوت نکنیم.ببخشید چشای خوشگلتون رو خسته کردم
اخه اصلا چ ارزشی داره درباره ی کسی ک هفتاد کفن پوسونده انقدر نظر بدیم اونم ادم بی بند و باری مثل فروغ؟!
بهتره کسی که ابتدایی ترین چیزها رو نمی دونه ساکت و خاموش باشه
من تا به حال کمتر از فروغ شعر میخوندم اما با خواندن این نامه شیفته ش شدم و بیشتر پیگیرسروده هاش خوام شد . چه گوهر های کمیابی هستن همچین زنهایی! چه بخت بلندی داشته ابراهیم گلستان که دلدار و معشوق زنی همچون فروغ بوده … دریغ و هزاردریغ بر ادبیان پارسی که این گوهر گرانمایه رو بسی زود از دست داد. این نامه ارج فروغ رو برای من بسیار افزایش داد . چشم براه بیست و نه نامه ی دیگه هستم. ( بسی شگفت که آب و خاک ایرانشهر/ چه گهرها و چند کیمیا پرورد ….؛ هوتن) (پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی / که این سبزه ز خاک لاله رویی رسته است…؛خیام والا سخن)
من یه سوالی داشتم از مدیر این سایت، آیا کسی تونسته در داخل ایران این کتاب رو از جایی دانلود کنه؟ شما که با خانم فرزانه میلانی در ارتباط هستید میتونید از ایشون بپرسید که چه زمانی این کتاب رو برای دانلود در اختیار مخاطبانشون قرار میدن؟ ما که نمیتونیم بریم خارج از کشور و این کتاب رو بخریم، امکان دانلودش رو هم که نویسنده قولش رو داده بود اصلا خبری ازش نیست،پس ما چوری میتونیم این کتاب رو بخونیم. یکی از دوستانم به خانم میلانی ایمیل داده بود و همین سوالاتو ازش پرسیده بود ولی ایشون هیچ پاسخی نداده بودند. خواهش میکنم لا اقل شما یک پاسخ قانع کننده ای به ما بدید.
ما هم مثل شما منتظریم ببینیم خانم میلانی برای رساندن کتاب به ایران چه تصمیم و برنامهای دارند.
بنظرم باید این نکته را مورد توجه قرار داد که فروغ فرخزاد شاعری بسیار تواناست که با نگاهی مختص خود، زمانه و روزگار را بقلم کشیده است. بدون شک این شخص، با آثار گرانبهای خود طرفداران بیشماری دارد و لاجرم نیز مخالفانی. از دید طرفداران ایشان، که طرز فکرشان را درک کرده و میپسندند، با توجه به اینکه زندگی خصوصی و احساسات شخصی بیگمان در طرز فکر و اشعارشان موثر بوده است، بنابراین، انتشار اینگونه نامه های شخصی نه تنها لطمه ای به برداشت طرفداران ایشان نمیزند، عمق و وسعت احساسات شاعر را بیشتر نمایان کرده و اشعار را پر رنگتر و معنادار تر جلوه میدهد.
در مورد خانواده محترم فروغ و جناب ابراهیم گلستان نیز بگمانم باید این را در نظر گرفت که این دو فرد در زمره مشاهیر ایرانند و اثار ارزنده خود را به مردم اهدا کرده اند بنابراین هیچگونه خدشه و یا اهانتی به این دو خانواده محترم وارد نیست. مطمئنا افراد بر اساس فکر و شعور و فرهنگ و انصاف خود مسایل را دیده و ارزیابی میکنند.
روح فروغ عزیز شاد و عمر جناب ابراهیم گلستان مستدام
کسایی ک میگن نامه مبتذله و فروغ شخصیت ابتدایی داشته یا انسان خوبی نبوده خودشون ریاکار هستن و تاب تحمل یک رویی و صداقت محض رو ندارن
دوستان این نامه ترجمه انگلیسی هم داره ؟
هنوز نه.
سلام…. اگر من شاعر باشم تمام حرفهایم نوشته هایم وخلاصه همه چیز من شاعرانه باشد . عجب!!! متوجه شدین اول نامه چی گفت .. وچه حالی داشت .. شماهایی که ایراد میگیرین شده تو حال مریضی تب سردرد اون لحظاتی که ادم ارزوی مرگ میکنه … بتونین و یا بخواین چیزی بنویسید؟؟ حالا جالبتر اینه که خرده میگیرن چرا متن ادبی نیست … خوب دانشمندها اون زن از کجا میدونست نوشتهای در حال زار که خودش هم میگفت “:” نمیدونم چی دارم مینویسم ” قراره برای من فضول چاپ بشه؟؟ منم انگار حالم داره بد میشه … ولی چون قدرت فروغ رو ندارم حرفام تموم میکنم.. تا بعد …راستی یه خواهش …هیچکس قضاوت نکنیم
من با آثار فروغ تا به حال آشنایی نداشتم ولی با خواندن این نامه علاقمند به خواندن آثارش شدم. متن بسیار تاثیرگذار و زیبا بود، آتش عشقی که به راحتی خواننده میتواند آن را احساس کند. او هنرمند بزرگی بوده ولی انسان واقعی نبوده. انسان واقعی به خاطر دستیابی به آرزوهایش بقیه را پلکان خود نمیکند. با مرد زن دار همبستر شدن و ابراز عشق کردن، در شان یک هنرمند باوقار نیست. کاش خود را یک لحظه جای همسر گلستان قرار میداد
اگه عکسهای فروغ و گلستان را دیده باشید، به فروغ حق میدهید که چنین عاشق باشه آخه فروغ خیلی زشت بوده
تعجب میکنم از دیدن بعضی نظرات دوستان…عشق اونقدرا هم سخت نیست و نیازی به گفتن کلمات سخت و بیان ادبی آنچنانی نداره…فروغ در اون حالت مریضی سخت به بیانی کاملا صادقانه و در عین سادگی کلام از دوست داشتنش و از عشقش حرف زده…گاهی آسون بیان کردن احساساتت میشه شاهکار برانگیزترین اثر هنریت…
متنی که برای شخص خاصی نوشته میشه ومهمتر اینکه روحیات شخص را بشناسه قطعا متفاوت خواهد بود
فروغ برای کسی مینویسه که ضمن احساسات عاطفی عاشقانه او را خوب میشناسد و هرگز فکر اون را نمیکرد که روزی این نامه منتشر شود گر چه شاید برایش تفاوتی هم نداشت
همه ما خارج از دنیای عاشقی و خارچ از تفاوت جنسی بعضی ها را واقعا دوست داریم و شاید این دوست داشتنها یک طرفه هم باشه در حالیکه رابطه فروغ با گلستان کاملا دو طرفه بوده با این تفاوت که فروغ مطلقه محرد بود و گلستان متاهل و دارای زن و بچه،
سلام
فکر کنم اگر اینقدر در زندگی خصوصی هر کسی دقیق بشیم اونوقت دیگه هیچ کس اسطوره نیست. مگر او حق نداشته عاشق بشه، ببوسه، لخت کنار معشوقش بخوابه و خودش رو برای معشوقش لوس کنه؟؟ مگر انسانهای دیگر از این رفتارها ندارن؟؟
من با خواندن نامه فروغ عزیز، تنها حسی که دارم حس احترام به این شیر زن پاکدامن هست. فروغ ها مایه افتخار کشور ما هستند.
منظور از سیروس …. شخص سیروس طاهباز است
جماعت بیسواد … ملت خاله زنک
فقط دنبال روابط خصوصی آدما باشین
بشینین فکر کنین ساعتها که گلستان خیانت کرد و فروغ رابطه غیر افلاطونی داشت
حالا از همینها بپرس یه مستند از گلستان اسم ببر یا یه شعر فروغ رو بخون…. عین خر لنگ توی گل گیر میکنن جماعت الدنگ … البته توهین بدوستان فرهیخته نباشه … با آرزوی بازگشت عقل وخرد به حضرات آکبند که مطمئنا بسیاری از همین حضرات تهی مغز کتاب رو به قصد خیالپردازیهای شبانه خریدن
فروغ رو دوست دارم همونجوری که هست مسلما با من تفاوت داره و انتظار ندارم طبق ایده آل من باشه آدمها متفاوتن بخصوص شاعران و همین تفاوت اونها رو دوست داشتنی و خاص میکنه.
سلام ببخشید سوالم اینکه که پرویز و گلستان یکی هستن یا فرق دارن
اگه ۲ نفرن میخواستم بگم که نامه هایی که به پرویز نوشتع دقیقا مثل همونیه که به گلستان نوشته؟
اون اقایی ک گفتن فروغ شخصیت مرزی داشته و اختلال دوقطبی نظرشون درسته . خود پسرش کامیار شاپور میگه من این اختلالو دارم تاحدودی. و نامه های مختلف مادرمو ک خودندم و حالاتشو ک ازدیگران شنیدم متوجه شدم ازمادرم به ارث بردم. دراین نامه هم موج میزنه . تمام نامه های فروع به همسرش رو سرچ کنید قبل ازدواج بعد ازدواج بعد جدایی و ارتباطات جنسی متعددش باوجود تاهل و انتشار شعر گناه ک تمام شعرای س دفتر اول بخشیش اصلا منظور فروغ ب همسرش نبود شعر گناهش ک تماما درمورد رابطه جنسی پرگناه هست منتسب به ناصر خدایار هست بازم سرچ کنید مطالبش میاد. با نادرپور بود و نادرپور ترکش کرد گفته فروغ حالات خاصی داشت دریک مهمانی طوری رفتار میکرد ک اتگار همه میخانش و عجیب غریب بود کاراش همونجا ترکش کردم بعدا چند نفر رابطه داشت تا با گلستان اشنا میشه که بازم ازاین اختلال رنج میبره خودشو حبس میکنه توو خونه دوره افسردگی طولانی داشت یه هفته از خونه بیرون نمی اومد هیجکسو راه نمیداد حتی گلستانو توو خونه. و…. خودش میگه من نمیتونم باهیچی شاد شم ن با شوهر نه بچه نه لباس نو ن جمع خانوادگی گرم و عاطفی ن رقص ن سعر نه هیچی . روحم عاصیو سرگردانه هیچ کجای دنیا اروم نمیگیرم تا بمیرم ارامش روحم درخاکه. کلا نمیتونس مردیو نگهداره چون گاهی احساس عشق شدید دارن مث وابستگی شدیدو نیاز به حمایت گاهی ازهمون نفر متنفرن گاهی شادن اغلب افسرده اونم سدید حس پوچی روح سرگردان نا ارام باهیچی اروم نمیشن. چرا همسر گلستان راه اومد وقتی فهمید چون فروع بیمار روانی بود اختلال داشت. حتی توو مطالب به نقل از اخوان ثالث ونادرپور خوندم فروغ مدت زیادی توو بیمارستان روانی بستری بود ….. طولانیه خودتون بخونید. اوناییکه علاقمندن میتونن مبسوط بخونن چون من دنبالش رفتم کامل از زندگیشون بدونم. علت اونطو شعر گفتنای شاعر که اولش بیشتر عشقو لذتو سکسه ( که مربوط به روابط متعددش بوده نه همسرشو یا یک نفر) بعدش شعراش تنفرو انزجار پوچی افسردگی تنهایی مرگ. همه ریشه در این اختلالات و روحیات خاصش داره.
و فروغ وقتی میگه ارزوی من ازادی زنان و تساوی حقوق زن و مرده هی افتخار میکنید یه تحقیق بکنید ببینید منظورش چیه. توو خونه پدریش محدود بود شدید با ازدواج با پرویز شاپور خودشو ازاد میکنه و بعد کلی رابطه ازاد درپیش میگیره ک پرویز ازش جدا میشه میگه من زنم اینا بده ! چرا مردا انجام میدن. پدر خودش بایکی درحین ازدواج رابطه داشته و….. توو نامخ هاش ب پدرش به صراحت اعلام میکنه من الان ازادم وقتی این کارا رو کرده. کلا فروغو ک باکلی تحقیق شناختم ازش بیزار شدم چون یه زن عقده ای در بند بیسواده. ک طبق دیوونگیاش و عقده هاش و کمبودها و مساعل روانیش شعر میگه و ازهمه مهمتر سطحی نگره. ب ارزوشم رسیده الان کلی زن متاهل مث اقایون بی بندوبارن جامعه هم پذیرفته و جامعه مرد سالار. اخه این چه خواسته اییه ادم انقد احمقو سطحی. البته یجایی توو نامشم مینویسه به شوهر یابقش و ب پدرس ک اگر شما در بچگی راهنماییم میکردین و مادر مراقبم بود انقد بیراهه نمیرفتم . همه ارتبازاتشم با کلی مرد بود تموم میشد متعهد نبود اخرشم رف با ی مرد متاهل ک باهمونم هی بحثو جدل میکرد اخر ماشینشو گرف زد بیرون ک مرد. اخه ب این ادم میگن فرهیخته اقایون سزحی نگر ک هیمیگید به به چه عاشق. فروغ ازاین نامه ها و سعرها به چندین مرد نوسته ب سوهرش ب ناصر خدایار . ب نادر نادرپور ب شمش …. به …. و اخر گلستان. یه ادم لا شخصیت مرزی با شعرای اول بی اساس و ی دفتر اخرک ک باز اشعار افسرده و داغون ک ازون روح بقول خودش سرگردان اومد با بیماری شخصیت مرزی و کلی شوک مستقیم ک دربیمارستان روانی رضایی در تهران بهش وارد کردن کچون باز سعرای اخرجنسی و سطحی نیی باز بهتره و برای جامعه افسرده ما جوابگوست فعلا. برید مطالعه کنید کامل درموردش. من فقط مطالعه کردم طبق متنای ک اینجا خوندم و مشکوک شدم والان مطمعن نظرمو نوشتم
شما که این همه غلط املایی داری با این نوشته بی سر و ته و بی سند الان باسواد و صاحب نظری؟بعضی وقتا بهتره که سکوت کنیم تا اینکه با نظر مسخره و بی اساس مضحکه دیگران بشیم
آخرین نامه ی فروغ به فریدون را بخوانید تا برایتان یادآور شود این مردم چه زخمهایی به روح هنرمندان میزنند،به حدی این زن رو قضاوت کردند که تحمل جامعه برای فروغ دشوار شده بود،جالبه بعد از گذشتن نیم قرن از پرکشیدن او،هنوز هم شاهد نظرات عوام گونه ی این جماعتیم.
با خواندن نامه به دو چیز باور بیشتری پیدا کردم!
اول اینکه انسان دارای شخصیتی است با جنبه های متضاد و متناقص که هر لحظه با لحظه قبل از آن می تواند متفاوت باشد که یا تحت تاثیر بیرون و یا درون است.
دوم اینکه از هیچ آدم معقول و سالمی نمی توان خلق اثری هنری و مهمی را انتظار داشت. بیشترین تاثیرات مهمی که بر جامعه انسانی گذاشته شده محصول آدم های باهوش و شناگران برخلاف جریان آب بوده و نه آدم های عاقل…
چرا که خلق شگفتی نیاز به سرک کشیدن به ورای خطوط قرمز ترسیم شده، تابو شکنی و قدرت ریسک پذیری بالایی دارد که انجام این امور از آدم های عاقل هیچ گاه سر نخواهد زد.
آدم عاقل می گوید: ۲ ضرب در ۲ می شود ۴
آدم باهوش می گوید: چرا نمی شود ۵؟
انسان میوه نیست که بشود فقط رسیده های آن را سوا کرد…
در ادامه…
ما باید رفتار جمعی و تاثیر گذار هر کسی را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم و نه جنبه های فردی او را به من هیچ ربطی ندارد که اول پای چپ را بدرون توالت می گذارد و یا پای راست را! و یا از چه رنگی بیشتر استفاده می کند!
اما به من مربوط می شود که تبلیغ رنگ قرمز می کند و همه را به استفاده از رنگ قرمز تشویق و فرا می خواند در حالی که خود تا حالا از رنگ قرمز استفاده نکرده است.
منظور سیروس طاهباز از دوستان فروغ و گلستان بودن ایشون هم شاعر بودن معروف به شاعر روستا
کاملا موافقم. ناگفته پیداست که اثر را از زندگی شخصی شاعر کاملا جدا می کنیم اما این به به و چه چه کردن ها از عشق فروغ به گلستان برای من هم بی معناست… دلیل نمی شود چون فروغ شاعر بزرگی بوده چشممان را بر جنبه های روانی و شخصیتی او ببندیم. برخی مایلند تا ابد در توهم عشق باقی بمانند بی آنکه حتی به ساحت واقعی عشق پی برده باشند. و دیگرانی هم هستند که برای متوهمان کف میزنند
افرادی سرسختانه و متعصبانه بدنبال حذف بدیهیات هستند. در اینکه فروغ شاعر بزرگیست شکی نیست. مردم همیشه در حال قضاوت یکدیگر و نیز هنرمندان هستند. هر کس که فروغ را به لحاظ شخصیتی و روانی تحلیل کند عوام گونه سخن گفته و خاله زنک است؟!!!
بیوگرافی هیچ شاعر یا نویسنده ای چندان موضوع مهمی نبوده و نیست و آنچه مهم است اثر است. اما زمانیکه نظرات در فضای مجازی نشر داده می شود و برخی چنان با تب و تاب عشق ممنوع فروغ را تحسین میکنند، دیگر موضوع تنها شعر فروغ نیست و پای یک موضوع و مساله ی انسانی_اجتماعی “در میان است. چنین تعریف و تمجیدهایی از این دست عشق ها که پایه و اساس عقلی و انسانی ندارند عادی سازی یک مساله ی کاملا غیر عادیست.سعدی و حافظ اگر در قید حیات بودند و می دیدند که این دو واژه ی عاقل و دیوانه چگونه دست مایه ی کج فهمی و توجیهات بی اساس عده ای شده،بی شک در صدد توضیح برمی آمدند. من هم موافقم که بیشتر از شکوه شعر فروغ بگوییم.
به عنوان یک فروغ شناس بگم: این چرت و پرتا اصلن همونی نیس که فروغ می نوشت، هر کس کتاب “اولین تپش های عاشقانه قلبم” رو خونده باشه و باهوش باشه و مقایسه کنه، متوجه می شه در این جا(به گلستان) فقط ادای فروغ رو درآورده و اصلن همونی نیست که در اون کتاب به تکرار اومده؛ آقای گلستان بهتره زیر سایه شهرت خودت باشی و کم از راه دوستات مدعی باش که تو فروغ رو این فروغ کردی و یا بهت از این نامه های دروغین عاشقانه داده!!!؛ نسل ما، مثل نسل شما نیس هر چی رو راحت باور کنه؛ ایشون حتا به فکر بعد مرگشم بودن و کنار فروغ گور خریده؛ شگفتا فکر همه جا رو کرده و می خواد بعد مرگ هم خودشو ثبت کنه!!!؛ شوربختانه خانواده فروغ هم چندتایی گلستان رو تایید کردن! و خبر ندارن با این کار، دارن به فروغ خیانت می کنن؛ این فروغ بود استودیو فیلم گلستان رو با فیلماش معروف تر کرد؛ خداوندا چه قد آدم آویزون شهرت فروغ شدن از گلستان بگیر تا مسعود کیمیایی و …؛ لطفن به شهرت خودتون بسنده کنین و اون قد طمع شهرت زیادی نکنین!؛ دست روی فروغی گذاشتن که بین ملت محبوبیت داره و چه قد زرنگن اینا…
معلومه کاملا بی فکر نظر داده شده. چه بی ادبی در متن این نامه مشهود بود؟؟و اینکه این یکی رسوا شد یعنی چی؟؟!!!
اشکم در اومد از زمانی که شعرهای فروغ فروخ زادا خوندم شب و روز ندارم
حیف فروغ حیف فروغ که دلش گیر یک گرگ شده بود ای بمیرم برای دله عاشقت بانو و خدا لعنت کنه ابراهیم گلستانا
دقیقآ همینطوره که میفرمایید، یه گرگ بالان دیده بود این گلستان به یه دختر جوان هم رحم نمیکرده و فروغ بیچاره ساده دل
درود بر شما
آخ که چقدر زیبا و ساده و لطیف و عاشقانه
مرسی فروغ
امروز این سرکار خانم که مدّعی دانش و سواد و تحصیلات است چه کرده؟ خصوصی ترین پیامها و نامه های فروغ را تحت عنوان شناخت بیشتر از فروغ و در واقع با هدف کسب شهرت و منافع مالی و خدا میداند دیگر چه ، منتشر کرده! که چی ؟ فروغ را بهتر بشناسید!! عجب حرف احمقانه ای که فقط از یک ذهن و روان بیمار برمیاد . برای شناخت ابعاد فکری و روحی فروغ همان اشعارش کافی بود البته اگر بفهمید. شرم آور و تهوع انگیزه. و اگر این اختیار و حق قانونی رو داشتم ، قطعا بعنوان یک انسان از شما برای نقض حریم خصوصی فروغ شکایت میکردم و البته یک سیلی هم بشما میزدم و مجبورت میکردم تمام حرفها و لحظات عاشقانه و خصوصیت با معشوقت رو در ملاء عام بزبون بیاری و بعد بنشینی و قضاوت دیگران رو تحمل کنی. این کاریه که تو با زنی کردی که برای دفاع از خودش در برابر ذهن بیمار تو در این دنیا نیست. کاش اونقدر انسان بودی که دستکم یکبار از خودت میپرسیدی اگر فروغ زنده بود چقدر موافق انتشار نامه های خصوصی اش توسط انسانِ بیماری مثل تو بود و چقدر احتمال داشت به مردم بگه: آهای مردم: برای شناخت بیشتر از من لطفا این نامه های خصوصیم رو بیایید بخونید! لعنت به هر چه که انسان رو از درجه ی انسانیت تا حد شما سرکار خانم تنزل میده.
گرمی هوا در زمستان
خبر از مرگ زمین میدهد
و زمینی که رفتن مرا صدا میزند
چکونه باور کنم فصل سرد را
با این همه گرمی هوا
زمین چطور میخواهد بمیرد
آیا ماه آیا خورشید میدانند
مرگ هرگز در نمیزند
اما اینبار در زده است
باید بروم
باید برویم
به هیچستانی که نمیدانم
به برزخی که نمیخواهیم
و این سرنوشت نیاکان من وتو بوده است
آمدن به هیچ و رفتن به هیچ
دقیقآ همینطوره که میفرمایید، یه گرگ بالان دیده بود این گلستان به یه دختر جوان هم رحم نمیکرده و فروغ بیچاره ساده دل