کتاب‌گرد معرفی و مرور

بهترین کتاب‌های سال ۱۴۰۲ در حوزه‌ی ادبیات جهان و فهرستی از داستان‌های خوب ایرانی

۲۸ اسفند ۱۴۰۲

مهرداد اصیل، از میان آثار حوزه‌ی ادبیات جهان که سال ۱۴۰۲ به فارسی ترجمه و منتشر شده، ۱۰ کتاب را به‌عنوان «کتاب‌های برتر سال» انتخاب و معرفی کرده که در ادامه می‌خوانید.*

مهرداد برایم نوشته که سال ۱۴۰۲ سالِ کم‌کتابی نبود و ناشرها هم خیلی فعال بودند، اما کمتر عنوانی منتشر شد که فضای فرهنگی را تکان بدهد. فهرست کتاب‌های برتر به سیاق هر سال از اواخر بهمن نهایی شد و طبعاً کتاب‌های اسفند جا ماند، حال این‌که ناشرها معمولاً برای نوروز عنوان‌های خوبی منتشر می‌کنند. فکر کردم بد نیست دست‌کم این‌جا نام چند عنوان خوب اخیر را هم اضافه کنم که شاید به بعضی کتاب‌های فهرست ۱۰ تایی ارجح باشند. من در گشت‌وگذاری مختصر به اسم این کتاب‌ها رسیدم و طبعاً ممکن است باز هم چیزی از دستم در رفته باشد.

ـ مردی که می‌خندد، ویکتور هوگو، محمدرضا پارسایار، نشر هرمس
ـ دکتر ژیواگو، باریس پاسترناک، پروانه فخام‌زاده، نشر نو
ـ دری در کار نیست، تامس ولف، امین مدی، نشر گمان
ـ رئالیست‌ها، سی. پی. اسنو، اکرم رضایی بایندر، نشر نو
ـ دنیای شگفت‌انگیز نو، آلدوس هاکسلی، فرید دبیرمقدم، نشر مد

علاوه‌بر آثار بالا و فهرست پایین، با توجه به قیدوبندهای سانسور در ایران، خود من هم یک کتابِ غیرداستانی به انتهای این فهرست اضافه می‌کنم که گرچه رمان نیست، از جذابیت روایی آن در کنار اهمیت وقایع‌نگاری‌اش نمی‌توان به‌سادگی گذشت: فارسی بدون سانسورِ کتابِ «خانه‌ی خیابان گاریبالدی».

در انتهای این مطلب نیز فهرستی منتخب از آثار ادبیات داستانی ایران در دو سه سال اخیر را می‌آورم که حسین سناپور انتخاب و پیشنهاد کرده، با توضیحی که خودش در کانال تلگرامی‌اش نوشته است.

 

مرز باریک واقعیت و خیال

 

۱ـ مجمع‌الجزایر گولاگ (سه جلد)، الکساندر سولژنیتسین، احسان سنایی اردکانی، نشر مرکز

مجمع‌الجزایر گولاک الکساندر سولژنیتسین

اردوگاه کار اجباری در دوران سولژنیتسین  پدیده‌ی تازه‌ای نبود. از میان نویسندگان، پیشتر گذرِ داستایفسکی هم به چنین جایی افتاده بود؛ جایی که او، به تعبیر ادوارد هَلِت کار، «نخستین‌بار نطفه‌ی اندیشه‌ی آرمانی‌کردن “خلق” را پرورد که بخش بسیار مهمی از کیش سیاسی و مذهبی بعدی او را به وجود آورد» و منجر به خلق شاهکارهای بعدی‌اش شد. اما این اردوگاه‌ها در شوروی قرن بیستم یکسره چیز دیگری بود: گولاگ. مجمع‌الجزایر گولاگ به زمانه‌ای تعلق دارد که واقعیت چنان غرابتی یافته بود که هر تخیلی را از اعتبار می‌انداخت.

مجمع‌الجزایر گولاگ درواقع تاریخ روسیه‌ی شوروی است؛ تاریخ چهره‌ای از امپراتوری کمونیستی که تا سال‌ها از دید جهان پنهانش کرده بودند. سولژنیتسین  در این کتاب سازوکار شکل‌گیری اردوگاه کار اجباری را بین سال‌های ۱۰۱۸ تا ۱۹۵۶ روایت کرده است. گولاگ بلافاصله پس از انقلاب اکتبر شکل گرفته بود. ولادیمیر لنین شخصاً دستور ساخت اردوگاه‌هایی را صادر کرده بود که در آن‌ها زندانیان سیاسی و جرائم دیگر به کار اجباری گرفته می‌شدند. با این ‌حال، استالین این ساختار را به اوج خوفناکش رسانده بود.

پس از تصفیه‌های استالینی و دادگاه‌های نمایشی در دهه‌ی ۱۹۳۰، گولاگ بیش از پیش وسعت گرفت (اصلاً کتاب «مجمع‌الجزایر گولاگ» نام گرفته بود چون این مراکز به شکل جزیره‌های پرتعدادی در سرتاسر روسیه وجود داشتند و ساختاری یکپارچه را شکل می‌دادند). رونق گولاگ تا مرگ استالین ادامه داشت. روایت سولژنیتسین  تا سخنرانی مشهور خروشچف، «درباره‌ی کیش شخصیت و تبعات آن»، به پایان می‌رسد.

سولژنیتسین مانند بسیاری از روس‌ها در ابتدا با انقلاب هم‌داستان بود و در دوران جنگ جهانی دوم هم در ارتش سرخ خدمت می‌کرد. او در فوریه‌ی ۱۹۴۵، حین خدمت در پروس شرقی، بازداشت شد. علت بازداشت او این بود که در نامه‌های شخصی خود به دوستش، نیکلای ویتکویچ، از سیاست استالین در رهبری جنگ حرف‌های انتقادآمیزی نوشته بود. او را بلافاصله به جرم مبلغ ضدشوروی دستگیر کردند و به زندان لوبیانکا در مسکو فرستادند. هشت سال، تا ۱۹۵۳، در گولاگ به سر برد. در تمام این دوران مشغول یادداشت‌برداری از وضعیت بود و خاطرات دیگران را نیز ثبت می‌کرد. تمام این سال‌ها را گویی به امید روایت خاطراتش گذرانده بود؛ خاطراتی که به کسانی تقدیمش کرد که «آن‌قدر زنده نماندند تا این حکایت‌ها را بازگویند».

او در فصل پایانی کتاب می‌نویسد: «هیچ‌وقت امیدمان از دست نرفت به این‌که روزی قصه‌ی ما را خواهند گفت: هرچه در تاریخ رخ داده، روزی حقیقتش گفته خواهد شد. اما در تصور ما این روز در آینده‌ای خیلی دور واقع بود – بعد از آن‌که اکثرمان مردیم. و وقتی که اوضاع کاملاً فرق کرد. خودم را به چشم وقایع‌نگار گولاگ می‌دیدم و دائماً می‌نوشتم؛ اما من هم امید کمی داشتم به این‌که انتشار این کتاب را در طول عمر خودم شاهد باشم».

اما به‌راستی که تاریخ سرشار از غرایب شگفت‌انگیز است. سولژنیتسین  بلافاصله پس از آزادی مشغول نوشتن گولاگ شد و بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۸ آن را در سه جلد تکمیل کرد. طبعاً چنین روایتی هرگز اجازه‌ی انتشار در خاک شوروی را نمی‌یافت، هرچند به‌صورت زیرزمینی و در قالب سامیزدات عرضه شده بود. انتشار اولیه‌ی آن در سال ۱۹۷۳ در پاریس اتفاق افتاد و بلافاصله به فرانسوی و انگلیسی هم ترجمه شد. روایت این دوزخ روی زمین به قلم الکساندر سولژنیتسین  جهان را مبهوت کرد. انتشار این کتاب تقریباً با انتشار کتاب مشهور میشل فوکو، «انضباط و مجازات»، همزمان شده بود و تنها یک سال بین این دو فاصله بود.

مارک لیلا، مورخ تاریخ اندیشه، درباره‌ی این هم‌زمانی می‌نویسد: «یک سال پیش از انتشار کتاب فوکو، کتابی بسیار تأثیرگذارتر درباره‌ی زندان‌های جدید منتشر شده بود: مجمع‌الجزایر گولاگ سولژنیتسین. تقابل میان این دو کتاب از این بیشتر امکان نداشت و هر تأثیری را که فوکو فکر می‌کرد کتابش شاید بعدها در فرانسه بگذارد، در نطفه خفه کرد. در برابر این گزارش تکان‌دهنده از شکنجه‌های جسمی و روحی که مسبب و مجری آن حکومتی بود که بسیاری در فرانسه هنوز آن را طلایه‌دار پیشرفت اجتماعی می‌دانستند، اعتقاد به این‌که کلاس‌های درس غربی زندان هستند و با این‌حال حرف خود را معقول پنداشتن دشوار بود.».

حالا پس از نیم قرن از انتشار این کتاب در جهان، امسال برای اولین بار نسخه‌ی کامل آن به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

 

۲ـ سال‌ها، آنی ارنو، فرزاد مراد، نشر بیدگل

قرن بیستم قرن رونق روایت‌های غیرداستانی است. راهی که سولژنیتسین  و همگنانش به‌سبب غرایبی که به چشم دیده بودند آغاز کردند، در دهه‌های بعد رهروان بسیاری پیدا کرد که نوشته‌هایشان به جایزه‌ی نوبل هم راه یافت. آنی ارنو، برنده‌ی نوبل ۲۰۲۲، البته داستان‌نویس است، اما در یکی از آثار برجسته‌ی خود روایتی غیرداستانی از جامعه‌ی فرانسه به دست می‌دهد.

همان جمله‌ی آغازین سال‌ها لزومِ روایت‌های واقعی را انعکاس می‌دهد: «تمام تصاویر از بین می‌روند» و «ناگهان هزار کلمه که از آن‌ها برای نام بردن از چیزها، چهره‌ها، اعمال و احساسات استفاده کرده‌ایم، که به دنیا سامان داده‌اند، قلب را به تپش انداخته‌اند و تحریک‌مان کرده‌اند، از بین خواهند رفت». بله، «همه‌چیز در چشم‌برهم‌زدنی از بین خواهد رفت»، مگر آن‌که راویانی به روایت آن بپردازند.

«سال‌ها» یکی از همین روایت‌هاست. هنر ارنو در این کتاب پیوند دادن خاطرات شخصی خود با خاطره‌ی جمعی مردم فرانسه از ۱۹۴۱ (سال تولد نویسنده) تا ۲۰۰۶ است؛ وقایعی مثل جنگ و ویرانی‌های پس از آن، نبرد الجزایر، وقایع مه ۱۹۶۸، خطر جنگ هسته‌ای، مصرف‌گرایی قرن بیستم، بیکاری، مهاجرت و پیشرفت تکنولوژی. در لابه‌لای این وقایع جمعی، خاطرات شخصی هم به چشم می‌خورد: بالیدن در خانواده‌ای از طبقه‌ی کارگر در نورماندی، تدریس ادبیات فرانسه، زندگی در حومه‌ی پاریس، بزرگ‌کردن دو فرزند پسر و البته طلاق و پایان زندگی مشترک.

این کتاب راوی همان چیزهایی است که هرگز در کتب تاریخی نمی‌خوانید؛ تلاشی برای حفظ کردن تصاویر و کلمات و صدالبته احساسات یک نسل.

 

۳ـ خصم، امانوئل کارر، ابوالفضل الله‌دادی، نشر مد

خصم هم رمانی غیرداستانی است، اما برخلاف سال‌ها که به روایت تجربه‌ای همگانی می‌پردازد، کارر در این کتاب پدیده‌ای استثنایی را روایت می‌کند؛ روایت حلول شیطان در کالبد انسان به‌ظاهر معمولی.

«خصم» تفحصی است در کنه وجود یک انسان برای یافتن علت اعمال توضیح‌ناپذیر این فرد: ژان ‌کلود رومان، شهروند محترم فرانسه، روز یکشنبه نهم ژانویه‌ی ۱۹۹۳، تمام اعضای خانواده‌اش را به قتل رساند، نه ‌فقط همسر و دو فرزندش، که پدر و مادر سالخورده‌اش. سپس دست به انتحار زد اما درنهایت جان به در برد و بدین ترتیب رازهایی از پرده برون افتاد که بیش از پیش دوستانش را به حیرت انداخت. رومان که سال‌ها در لباس پزشکی حاذق فرو رفته و خود را محقق سازمان جهانی بهداشت معرفی کرده بود، معلوم شد که نه‌ تنها سمتی در این سازمان ندارد، که اصلاً دانشکده‌ی پزشکی را به اتمام نرسانده بوده. او تمام این سال‌ها پس‌انداز اطرافیانش را به بهانه‌ی سرمایه‌گذاری می‌گرفته و از این طریق معاش پرخرجش را تأمین می‌کرده است.

بله، می‌شد کل ماجرا را به یک کلاهبرداری تقلیل داد؛ کاری که بسیاری از دوستان رومان کردند. اما امانوئل کارر چیزی درونی‌تر را جست‌وجو می‌کرد. او می‌گوید شرح ماوقع «چیزی نیست که علاقه‌ام را برانگیزد» و نامه‌ای به رومان نوشت.

کاپوتی که رمان غیرداستانی را به اوج خود رسانده بود، اعتقاد داشت در این ژانر همه‌چیز باید مبتنی بر واقعیت باشد، حتی کوچک‌ترین جزئیات. «خصم» هم چیزی خلاف واقعیت ندارد، اما کارر چیزی ورای رخدادهای عینی به دست داده است. او پیامدهای زندگی دوگانه را نشان می‌دهد. رومان در خانواده‌ای رشد کرده بود که در آن دروغ مصلحت‌آمیز رسمی رایج بود. او که کودکی منزوی بود، این رسم را به سرحد غایی‌اش رساند، تا سرانجام دروغ او را در خود فروکشید و بلعید: «وقتی نمی‌خواهی هیچ‌کس را نومید کنی، وقتی به چنین مخمصه‌ای می‌افتی، اولین دروغ به دروغ بعدی می‌انجامد و سرانجام به کل زندگی‌ات بدل می‌شود.»

«خصم» نمونه‌ای است برجسته از روایت ماجرایی واقعی با استفاده از تکنیک‌های داستان‌نویسی.

 

۴ـ کتاب زندگی‌های من، الکساندر همُن، نیّره دوستی، نشر گمان

بیشتر آدم‌ها فقط یک بار زندگی می‌کنند، بقیه هم بالطبع از نظر بیولوژیک یک زندگی بیشتر ندارند؛ اما آن‌چه از سر می‌گذرانند، عملاً تجربیات متراکم چند زندگی است. الکساندر همن از این دست است (یا دست‌کم خودش این‌طور فکر می‌کند).

او متولد پاره‌ای از یوگسلاوی است که امروزه با نام بوسنی آن را می‌شناسیم. بعد، در بحبوحه‌ی جنگ، با خانواده‌اش به کانادا و سپس به آمریکا مهاجرت کرد و شد نویسنده‌ای بوسنیایی-آمریکایی. شروع کرد به نوشتن به زبان انگلیسی و مثل بی‌شمار نویسنده‌ی دوزبانه‌ی دیگر با کنراد و نابوکوف مقایسه‌اش کردند. در بوسنی هم که بود، می‌نوشت، اما هنوز نویسنده‌ی تماماً نویسنده‌ای نبود.

از این گذشته، نویسنده‌ی شوخ‌طبعی مثل او اوضاع خوبی در یوگسلاوی دهه‌های هشتاد و نود نداشت. مثلاً یک بار که داستان‌های خیالی و طنزآمیزش را در رادیو خوانده بود، همه ماجرا را جدی گرفته بودند و داشت برایش دردسر می‌شد. این شوخ‌طبعی مشکلات حادتری هم پدید آورده بدو و یک بار کارش را به پلیس امنیت و بازداشت کشانده بود.

کتاب زندگی‌های من اولین مجموعه‌ی غیرداستانی اوست و حالا در حدود ۵۰ سالگی (کتاب در ۲۰۱۳ منتشر شده) روایت همه‌ی این‌ها را در آن شرح داده است. این خاطرات از جهاتی به نوشته‌های اسلاونکا دراکولیچ شبیه‌اند، اما اگر دراکولیچ از خلال خاطرات دیگران به روایت زندگی جمعی می‌پردازد، همن صرفاً خاطرات شخصی‌اش را بازگو می‌کند، اما از خلال همین خاطرات وضعیت جامعه‌ای را نشان می‌دهد که چندی بعد به آتش جنگ داخلی دهشتناکی گرفتار می‌شود.

 در میان سطور این جستارها می‌بینم که از میان ‌رفتن حس شوخ‌طبعیِ جمعی درواقع نشانه‌ای است از تغییراتی ناخوشایند. همه‌ی جستارها به بوسنی مربوط نیست؛ این‌جا چیزهایی هم درباره‌ی شیکاگو می‌خوانیم یا دقیق‌تر: چیزهایی درباره‌ی مهاجران و مهاجرت که «هستی آدم را دچار بحران می‌کند، چون شما را مجبور می‌کند هویت خود را با شرایطی که همواره متغیرند، سازگار کنید».

جستار آخر کتاب هم شرح بیماری و درگذشت فرزند ۱۰ماهه‌ی همن است؛ روایتی تلخ که برخلاف باقی روایت‌ها نشانی از طنز در آن نیست.

 

۵ـ استاد، یاسوناری کاواباتا، مانی پارسا، نشر نو

رمان «استاد» هم درواقع نوشته‌ای است مبتنی بر واقعیت؛ ماجرای مسابقه‌ی دو استادِ گو در سال ۱۹۳۸. گو یک بازی سنتی است که احتمالاً کهن‌ترین بازی تخته‌ای جهان باشد. اصول بازی بسیار ساده است. دو بازیکن، یکی با مهره‌ی سیاه و دیگری با مهره‌ی سفید، می‌کوشند مهره‌های حریف را محاصره کنند و قلمرو بیشتری از صفحه را به خود اختصاص دهند. با این‌ حال، امکان‌های استراتژیک بازی بی‌پایان است.

مسابقه‌ی اصلی بین استادی کهنه‌کار به نام شوسای است و رقیبی جوان از عصر مدرن به نام کیتانی مینورا (نویسنده همه‌ی نام‌ها را تغییر داده، مگر نام استاد را). کاواباتا در اصل گزارشگر این بازی بود برای نشریه‌ی ماینیچی. بخش‌های رمان هم گاه نسخه‌های اصلاح‌شده‌ی همان گزارش‌هاست. بازی چهارده جلسه در طی شش ماه به طول انجامیده بود.

کاواباتا اولین نویسنده‌ی ژاپنی بود که برنده‌ی نوبل ادبیات شد (سال ۱۹۶۸)، «برای مهارت روایی‌اش که با ظرافتی فوق‌العاده عصاره‌ی ذهنیت ژاپنی را به نمایش می‌گذارد». «استاد» متفاوت‌ترین اثر اوست. در آن خبری از عناصر مألوف آثار دیگرش –اعم از گیشا و رامشگر و معشوقه‌هایی با خال‌های ناجور و…- نیست. اگرچه آکادمی نوبل حین اهدای جایزه از سه اثر دیگر نویسنده نام برده بود، کاواباتا خودش این یکی را بیش از همه دوست می‌داشت و معتقد بود کامل‌ترین کتاب اوست.

در پس این گزارش به‌ظاهر ساده، روایتی عمیق از افول ارزش‌های کهن ژاپنی و سر بر آوردن جهان‌بینی نو نهفته است؛ مضمون محوری رمان که چرخه‌ی حیات و نبرد بین نسل‌ها را به نمایش می‌گذارد. کاواباتا نشان می‌دهد که بخشی از تنش میان دو بازیگر برآمده از سنت‌های پیشین ژاپنی و عملگرایی جوانان قرن بیستمی است. اما نبرد درونی بازیکن‌ها با خودشان بیش از نبرد بیرونی آن‌ها با یکدیگر نمود دارد. انگار با گذر هر مرحله از بازی چیزی از خودشان کاسته می‌شود، مخصوصاً شوسای که مدتی پس از این آخرین بازی‌اش جان می‌سپارد.

مترجم انگلیسی داستان را نظیره‌ای بر شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم می‌داند؛ واقعه‌ای که کاواباتا هرگز با آن کنار نیامد. او سخت دلبسته‌ی سنت‌های ژاپنی بود و هنوز «آمادگی آن را نداشت که به آن‌چه در نظرش جوهر حقیقی ژاپن بود، پشت کند».

 

۶ـ تصویر دوریان گری، اسکار وایلد، سپاس ریوندی، نشر مد

اما پرداختن به واقعیت حتی به معنای مرسوم قرن نوزدهمی آن برای اسکار وایلد اعتباری نداشت. او ادیبی زیباپرست بود و عصر خود را چندان برنمی‌تافت؛ نه زندگی شخصی‌اش با عرف زمانه نسبت داشت و نه آثار داستانی‌اش در قالب هنر دوران می‌گنجید.

داستان‌های کوتاهی که از او به جا مانده، به قصه‌های پریان می‌مانند و تنها رمانی که نوشته است، از افسانه‌ی قرون وسطایی فاوست مایه می‌گیرد. او در دانشگاه آکسفورد به تحصیل در رشته‌ی فرهنگ و ادبیات کلاسیک پرداخته بود و از همان‌جا هم «هنر برای هنر» ملحق شده بود. شخصیتی سخنور و بذله‌گو داشت، به‌قدری که در عصر خودش پیش از هر چیز به سبب همین خصایص شناخته می‌شد.

عمده‌ی آثارش را در قالب نمایش‌نامه نوشت و «تصویر» دوریان گری تنها رمان او محسوب می‌شود. با این حال، این رمان عصاره‌ی افکار و سبک وایلد را در خود جمع دارد. داستان آن درباره‌ی جوان زیبارویی است که روحش را در ازای جوانی جاودانه می‌فروشد و از آن پس تصویری که یک نقاش از او کشیده، روزبه‌روز فرتوت می‌شود و گَرد سالیان بر چهره‌ی خودش نمی‌نشیند.

وقایع رمان خاطرِ زهدپرستان ریاکار را مکدر کرد. در نشریات، رمان را شرورانه و وقیح و خام و خشن خواندند، اما حقیقت امر این بود که این رمان اگرچه بسی خیال‌انگیز می‌نمود، تصویری صریح از ریاکاری زمانه به دست می‌داد. نشریه‌ای در نقد آن نوشت: «این داستانی است برآمده از ادبیات جذام‌گرفته‌ی منحط‌های فرانسوی؛ کتابی زهرآگین که فضای آن از گند عفونت اخلاقی و معنوی سنگین شده است».

وایلد در جواب این نقدها نوشت «من به‌راستی عاجزم از درک این‌که چگونه می‌توان اثر هنری را از دیدگاه اخلاق نقد کرد». باری، هیچ اثر هنری اصیلی آن‌قدر دور از زندگی نیست که به هیچ کاری نیاید، اگرچه صرفاً به‌قصد زیبایی خلق شده باشد. ادبیات مقوم وجدان اخلاقی آدمی است و برای این کار از زیبایی و لذتِ ناشی از آن کمک می‌گیرد.

به این معنا، «تصویر» دوریان گری احتمالاً از بهترین نمونه‌های ادبیات شمرده می‌شود؛ امری که امروزه بیش از پیش بر ما روشن شده است، به‌رغم گذشت صد و اندی سال از مرگ اسکار وایلد.

 

۷ـ ویلیام در گذر ایام: شکسپیر چگونه شکسپیر شد، استیون گرین‌بلت، علیرضا مهدی‌پور، نشر خوب

استیون گرین‌بلت، استاد برجسته‌ی دانشگاه هاروارد، می‌خواهد زندگی واقعی ویلیام شکسپیر را رمزگشایی کند. شکسپیر از رازآلوده‌ترین نویسندگان تاریخ است. او گویی به‌عمد زندگی درونی و بیرونی خود را پنهان نگه داشته است. دانسته‌های ما حاصل سال‌ها کندوکاوهای ریزبینانه‌ی پژوهشگران در اسناد و اشاراتی است که در کلیسا یا نوشته‌های معاصرانش تاکنون کشف شده.

شکسپیر چگونه شکسپیر شد؟ این شخصیت تاریخی که نبوغی بی‌همتا داشت و برخی از مهم‌ترین آثار ادبی غرب را آفرید، که بود؟ تحصیلاتش چه بود؟ از کجا تا به این حد با کلمات انس پیدا کرد و چه وقت به سراغ حرفه‌ی پرمخاطره‌ی نمایش رفت؟ افراد خانواده‌اش که بودند و چه تأثیری در حیات ادبی او داشتند؟

روایت گرین‌بلت از زندگی شکسپیر سرشار است از «اگر»ها و «شاید»ها و «فرض کنیم»ها و «ممکن است»های بسیار. «ویلیام در گذر ایام» نمونه‌ای است از تاریخ‌نگاری ناب با داده‌های بسیار اندک و براساس استدلال‌ها و تحلیل‌های شگفت‌انگیز. چاره‌ای هم نیست؛ برای حل معماهایی که در آثار شکسپیر وجود دارد، به‌ناچار باید معمای زندگی او حل شود، حتی شده با گمانه و گاه به کار گرفتن اندکی تخیل.

تحلیل‌های گرین‌بلت بسیار شورانگیز است و گاه به حل مسائلی می‌انجامد که دهه‌ها و قرن‌ها ذهن منتقدان و محققان را به خود مشغول کرده بود. از جمله مهم‌ترین این‌ها «معمای هملت» است؛ این‌که چرا هملت در اقدام برای انتقام‌گیری این‌قدر تعلل می‌کند و علت آشفتگی او چیست؟

درباره‌ی این معما بسیاری گمانه‌زنی کرده‌اند، از تی اس الیوت گرفته تا زیگموند فروید. الیوت «همبسته‌ی عینی»ای برای جنون هملت نمی‌یابد و بنابراین این تراژدی را شکست هنری شکسپیر می‌داند. او در پایان مقاله‌اش در این ‌باره نوشته است: «آن‌چه [برای حل معمای هملت] نیاز داریم، واقعیت‌های بسیار از زندگی‌نامه‌ی شکسپیر است».

گرین‌بلت در این کتاب به این نیاز پاسخ می‌گوید. او با زدودن غبار از زندگی شخصی شکسپیر و شرح ماجرای مرگ فرزند او، همنت، راه‌حلی تأمل‌برانگیز برای این معما ارائه می‌دهد. برخلاف الیوت، نشان می‌دهد که چرا هملت نقطه‌ی اوج هنری شکسپیر است و چگونه او شیوه‌ای را که پیشتر خام‌دستانه در آثار دیگرش آزموده بود، در این‌جا به کمال می‌رساند؛ شیوه‌ای که از طریق آن مکنونات قلبی شخصیت‌هایش را بر صحنه‌ی نمایش نشان می‌دهد.

معماهای شکسپیر و آثارش به این مورد ختم نمی‌شود. گرین‌بلت می‌کوشد به اغلب آن‌ها پاسخی درخورد بدهد. این کتاب به‌واقع نمونه‌ای خواندنی از تاریخ‌نگاری و نقد ادبی و نوشته‌ی خلاق است؛ شاهکاری درباره‌ی نبوغ.

 

۸ـ بیست و یک داستان، ارنست همینگوی، نجف دریابندری، نشر کارنامه

در این سال‌ها انتشار آثار کلاسیک به‌قدری رشد داشته که دیگر به‌ندرت ذوق خواننده را برمی‌انگیزد. اما روزگاری صِرف چنین خبری غوغایی در دل عشاق ادبیات برمی‌انگیخت. این جماعت از حدود سال ۷۶ با خبر انتشار ۸۶ داستان کوتاه همینگوی به ترجمه‌ی نجف دریابندری زندگی کردند! حالا قریب به سه دهه بعد، چندی پس از درگذشت استاد، بالأخره بیست‌ویک داستان از آن هشتادوشش تا منتشر شد. بدبختانه گویا خبری از باقی داستان‌ها نیست؛ سهراب دریابندری در مقدمه نوشته که آن اعداد سابق را فراموش کنید.

نجف دریابندری در عالم ترجمه‌ی ادبی از آن آدم‌های یکه بود. امثال او شاید زیر ۱۰ نفر بودند که الان فقط دو سه نفرشان در قید حیات‌اند. این چند سال، هر کسی از گوشه‌وکنار ادعا می‌کرد که ترجمه‌اش از پیرمرد و دریا چندان چنگی به دل نمی‌زند، که زیادی مطنطن است، که لغات بوشهری دارد و غیره و غیره. با این اوصاف، هنوز هیچ ترجمه‌ی دیگری از این کتاب لطف ترجمه‌ی او را ندارد.

این حرف‌ها شاید خواننده‌ی امروز را به اشتباه بیندازد که حالا با این چند تا داستان هم اتفاق خاصی نیفتاده، مخصوصاً که چندین ترجمه هم از آن‌ها بوده است از قبل. اما اگر قوه‌ی تشخیصی در کار باشد، با ورق زدن همان داستان اول، «برف‌های کیلیمنجارو»، یا با آن گفت‌وگوهای «آدمکش‌ها»، همه‌ی این حرف‌ها دود می‌شود.

ترجمه‌ی ادبی برای دریابندری قدر و قیمتی داشت. می‌توانست سالی چند تا کلاسیک ترجمه کند، اما می‌خواست به جای انباشتن عنوان‌های آن‌چنانی در فهرست آثارش، حق هر اثر را تمام‌وکمال ادا کند. مسئله فقط برگردان صحیح جملات انگلیسی نبود. گفته بود (یادم نیست کجا) که هر پاراگراف هکلبری فین را سه چهار بار با بیان متفاوت ترجمه کرده و سرآخر یکی را برگزیده بود.

اما داستان‌ها. تقریباً مهم‌ترین داستان‌های همینگوی در این مجموعه جمع شده‌اند: «برف‌های کیلیمنجارو»، داستان مردی در دل آفریقا که قانقاریا گرفته؛ «تپه‌هایی مثل فیل‌های سفید»، گفت‌وگوی زن و مرد جوانی در انتظار رسیدن قطار؛ «جای تمیز و روشن»، پیرمردی که هر شب به کافه‌ای همیشگی می‌رود؛ «خانه‌ی سرباز»، داستان سربازی از جنگ برگشته که هیچ‌چیز برایش مثل سابق نیست؛ «گربه‌ی زیر باران»، ماجرای زوجی در هتل که گربه‌ای را زیر باران می‌بینند؛ «اردوگاه سرخپوست‌ها»؛ «پایان یک چیز»؛ و… بله، طرح داستان‌ها همین‌قدر ساده‌اند، اما این‌ها فقط نوک کوه‌های یخ هستند.

انتشار داستان‌های کوتاهِ یکی از بزرگ‌ترین داستان‌نویسان قرن گذشته با ترجمه‌ی یکی از بزرگ‌ترین مترجمان ادبی قرن گذشته حتماً اتفاق مهمی است که غنیمتش باید شمرد.

 

۹ـ من آدم کشته‌ام، نویسندگان روس، آبتین گلکار، نشر ماهی

ادبیات قرن بیستم روسیه به‌رغم تنوع چشمگیری که در مضمون و سبک دارد، به‌نسبت ادبیات قرن نوزدهم چندان شناخته نیست. این احتمالاً بیش از هر چیز به فروافتادن پرده‌ی آهنین مربوط است. پس از انقلاب کمونیستی، نظام حاکم ادبیات را هم مثل شئون دیگر زندگی در خدمت اهداف خود می‌خواست. به همین مناسبت نظریه‌پردازان رسمی کوشیدند با ابداع رئالیسم کمونیستی ادبیاتی بیافرینند که دستاوردهای انقلاب را نشان دهد. اما نویسندگان این عصر رویکردهای متفاوتی به این موضوع داشتند.

سوای نویسندگان شوروی، نویسندگانی هم بودند که آثاری خلاف جریان می‌نوشتند، اما امکان انتشارش را نداشتند (مانند بولگاکوف و پاسترناک و…). عده‌ای هم مهاجرت کردند و آثارشان را بیرون از مرزها منتشر کردند (مانند بونین و نابوکوف). «من آدم کشته‌ام» تا حد زیادی چهره‌ی این ادبیات را نشان داده است.

این کتاب ۲۶ داستان کوتاه از ۱۸ نویسنده‌ی روس را در بر می‌گیرد. در میان نویسندگان، چهره‌های شناخته‌شده‌ای مثل زامیاتین، بولگاکوف، بونین و بربروا به چشم می‌خورد. از بین این‌ها دو داستان زامیاتین و بولگاکوف بیش از همه نماینده‌ی وضع اجتماعی شوروی است.

اما از این‌ها گذشته، داستان‌های بعضی از بهترین نویسندگان روس نیز در مجموعه به چشم می‌خورد: تینیانوف، کوپرین، کرژیژانوفسکی و زوشنکو. اما شاید وجه جالب‌تر مجموعه به داستان‌های پساشوروی مربوط باشد. مترجم از میان نویسندگان معاصر، آثاری از اولیتسکایا، تالستایا، شندرویچ، شیشکین و وادالازکین را در مجموعه گنجانده که بعضاً در یکی دو دهه‌ی اخیر نوشته شده‌اند.

 

۱۰ـ حسد، یوری آلیشا، یلدا بیدختی‌نژاد، نشر ماهی

ادبیات روسیه در سرتاسر دهه‌ی ۱۹۲۰ در خدمت انقلاب بود. در آثار این دهه، نویسندگان «شوروی» می‌کوشیدند رخدادهای انقلاب را از چشم فاتحان آن تصویر کنند. قهرمان این آثار هم درواقع موجودی است که نظریه‌پردازان کمونیست او را «انسان نوین» نام می‌دهند؛ انسانی عاری از هرگونه خودخواهی و جاه‌طلبی که می‌کوشد به «دنیای قشنگ نو» خدمت کند.

منتقدان ادبی این‌گونه آثار را با عنوان «شاهراه ادبیات» می‌ستودند و هر آن‌چه جز این را به‌کل نادیده می‌گرفتند. «حسد» یوری آلیشا از دسته‌ی اخیر بود.

آلیشا بی‌گمان از برجسته‌ترین رمان‌نویسان قرن بیستم روسیه بود. آثار او به‌رغم سانسور و سرکوب عصر شوروی، معمولاً پیام‌هایی پیشاانقلابی را در بر داشت و ضمناً از ارزش‌های زیباشناختی بالایی هم برخوردار بود. حسد، مهم‌ترین اثر او، به‌خوبی تقابل نظم قدیم و نظم جدید را بازنمایی می‌کند. قهرمان این رمان از سنخ افراد «جهان قدیم» است؛ روشنفکری جوان به نام نیکلای کاوالیروف که تحولات جامعه‌ی انقلابی را دوست ندارد.

در این دوران آثار دیگری هم با چنین قهرمانانی نوشته شده بود (از جمله کلیم سامگین گورکی)، اما همه‌ی آن‌ها انسان‌هایی شکست‌خورده بودند که به بن‌بست معنوی می‌رسیدند، اما کاوالیروف خلاف این‌هاست. او جوان بینوایی است که ارزش‌های کمونیستی را پس می‌زند و سخت به آندری بابیچِف، نمونه‌ی اعلای «انسان نوین»، حسد می‌ورزد. طرح کلی رمان نه‌ فقط همدلی خواننده را با کاوالیروف برمی‌انگیزد، بلکه به نوعی او را دلتنگ جهان قدیم و ارزش‌های آن می‌سازد.

 اسوِربیلووا، مورخ ادبیات روسیه، درباره‌ی رمان می‌نویسد: «بابیچف هدف و معنای زندگی خود را در تولید نوع جدیدی از کالباس می‌بیند (او مدیر یک کارگاه کالباس‌سازی است). ولی ما دیگر باورمان نمی‌شود که فردی با این طرز فکر ابتدایی و رشدنیافته بتواند قهرمان زمانه و الگویی برای تقلید باشد» (از تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه، نشر چشمه).

 

اضافه بر فهرست، به‌خاطر سانسور:

۱۱ـ خانه‌ی خیابان گاریبالدی، ایسر هرئل، هوشنگ جیرانی، نشر تیرا

هوشنگ جیرانی ترجمه‌ی این کتاب را آبان امسال به‌صورت زیرزمینی منتشر کرد با این توضیح: در این سال‌هایی که ترجمه کرده‌ام، بعضاً کتاب‌هایی بوده که به تیغ سانسور گرفتار آمدند ولی بعد از مدتی از محاق توقیف درآمدند، ولو با حذفیاتی. اما کتاب «خانه‌ی خیابان گاریبالدی» پس از پنج سال همچنان در توقیف مانده و اداره‌ی کتاب وزارت ارشاد هنوز آن را از ردیف آثار «غیرقابل‌چاپ» در نیاورده.

دسترسی خوانندگان به هر کتابی حق آنان است و دسترسی نداشتن آنان به آثار شاخص جهانی ظلم مضاعف. از این رو تصمیم گرفتم این کتاب با هزینه‌ی خودم و خارج از روال رسمی در نشر تیرا چاپ شود و در اختیار علاقه‌مندان قرار گیرد.

«خانه‌ی خیابان گاریبالدی» روایتِ دست‌اول و گیرای فرمانده عملیات ربودن آدولف آیشمن از آرژانتین و انتقال او به اسرائیل است برای محاکمه به‌خاطر کشتار وسیع یهودیان در دوران آلمان هیتلری. همین محاکمه بود که الهام‌بخش هانا آرنت، متفکر آلمانی، برای نوشتن کتاب «آیشمن در اورشلیم» شد.

علاقه‌مندان می‌توانند ۳۰ صفحه از این کتاب ۳۸۳ صفحه‌ای  نوشته‌ی ایسر هرئل را در کانال تلگرامی نشر «تیرا» بخوانند و در صورت تمایل، نسخه‌ی کامل و کاغذی آن را سفارش بدهند.

 

منتخبی از آثار داستانی ایرانی در دو سه سال اخیر

حسین سناپور: چندی پیش برای دوستی که از فضای داستان‌خوانی این سال‌های کشور دور بود، تعدادی رمان ایرانی معرفی کردم که اگر خواست، بخواند. آن فهرست را این‌جا هم می‌گذارم، شاید به درد کسانی دیگر هم بخورد.

گفتن شاید ندارد که رمان‌ها و مجموعه داستان‌های بیشتری در این یکی دو سال خوانده‌ام که با نگاه من قابل معرفی نبوده‌اند. کتاب‌های غیرداستانی را هم این‌جا ذکر نکرده‌ام، و همچنین داستان‌های خارجی را، چون به قدر کافی (و بیش از کافی) براشان تبلیغ می‌شود.

کتاب‌هایی که معرفی کرده‌ام، متعلق به نسل جوان‌تر داستان‌نویسی امروز ایران است. البته درست‌تر این بود که فقط کتاب‌های امسال را معرفی می‌کردم، اما فهرست خیلی کوتاه می‌شد و قبلاً هم این کتاب‌ها را معرفی نکرده بودم.

اما فهرست تعدادی از کتاب‌های خوب دو سه سال اخیر:

✔️ رد گردن‌بند بر گردن دوشیزگان (جنایی و اجتماعی)/ علیرضا شهبازین/ چشمه
✔️ اوکاشا (تریلر اجتماعی_روان‌شناسانه)/ سارا تاج‌دینی/ برج
✔️ پوست بر زنگار (جنایی و اجتماعی)/ اشکان اختیاری/ برج
✔️ جنگ خصوصی چریک‌های سال‌خورده (درام سیاسی_اجتماعی)/ سعیده امین‌زاده/ برج
✔️ خانه‌ی آفاق (درام سیاسی_اجتماعی)/ سارا نظری/ برج
✔️ رد خون بر پلک‌هایم (جنایی و سیاسی_اجتماعی)/ رها فتاحی/ برج
✔️ شکری پسر یعقوب (درام سیاسی_اجتماعی)/سیامک ایثاری/ برج
✔️ بازی‌های مردانه (درام سیاسی_اجتماعی)/ آرمان امیری/ چشمه
✔️ آواز ماهی بی‌نام (مجموعه داستان شاعرانه و اجتماعی)/ رضا جمالی حاجیانی/ نشر گمان
✔️ بازگشت ماهیان پرنده (درام اجتماعی_تاریخی)/ آتوسا افشین نوید/ نشر مروارید
✔️ هرس (درام اجتماعی_تاریخی)/ نسیم مرعشی/ چشمه
✔️ بر سنگفرش خیس شانزه‌لیزه (درام اجتماعی)/ مولود قضات/ چشمه

 


*فهرست مهرداد اصیل پیشتر در شماره‌ی نوروزی مجله‌ی «اندیشه پویا» منتشر شده است.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top