داستانهایی از پشت دیوار برلین
کتابی که به ۱۳ زبان و در ۷۰ کشور منتشر شده است.
سرزمین مأمورهای مخفی (Stasiland) داستانهایی است از زندگی مردم در پشت دیوار برلین؛ زندگی در سایهی حکومتی که به ارتش اشتازی، پلیس مخفی مخوف جمهوری دمکراتیک آلمان شرقی، اتکا داشت. اشتازی ارتشی داخلی بود که تحت نظر دولت کار میکرد. وظیفهاش دانستن همهچیز بود دربارهی همهکس و با استفاده از هر ابزاری که میخواست. میدانست مهمانانتان کیستاند، میدانست به چه کسی تلفن میکنید و میدانست آیا سر و گوش همسرتان میجنبد یا نه. بوروکراسیای بود که در تمام جامعهی آلمان شرقی پخش شده بود. آشکارا یا مخفیانه، یک نفر در هر مدرسه، هر کارخانه، هر بار و هر ساختمان مسکونی بود که گزارش همکاران و دوستان خود را به اشتازی میداد. اشتازی چنان به جزئیات وسواس پیدا کرده بود که از پیشبینی پایان کمونیسم و، در پی آن، پایان کشور غافل مانده بود.
در این کتاب، داستان کسانی بازگو میشود که یا عضو اشتازی بودهاند یا زندگیهایشان تحت تأثیر اشتازی و مأمورانش زیرورو شده است. مأموران رسمی اشتازی یا یکی از مردم عادی که به دلیلی، گاه از روی منفعت، گاه از ترس و البته بسیاری که به خاطر اعتقاد به آرمانهای کمونیستی و حزب از روی میل و علاقه با اشتازی همکاری میکردند و وظیفه داشتند هرجا بودند برای حزب و اشتازی خبرچینی کنند و مراقب خطاهای همسایگان، دوستان و خانوادهشان و تخطی آنان از قوانین حزب باشند.
سرزمین مأمورهای مخفی (اشتازیلند) داستان عشقهای نافرجام، روایت زندگیهای ازهمگسیخته، ماجراهای تلاشها برای فرار و گریختن از دیوار و سرگذشت هنرمندان و نویسندگانی است که هنر و آثارشان در حکومت کمونیستی آلمان شرقی به نابودی کشیده شد، و از سوی دیگر داستان مأموران مخفی یا همکاران اشتازی که با ایمان به حکومت کمونیستی آن دوران و در پشت حصارهای دیوار برلین به گسترش ایدئولوژی کمونیستی کمک کردهاند.
داستان با فروپاشی دیوار برلین آغاز میشوند و نویسنده به سراغ آدمها میرود تا قصهی زندگیشان در آنسوی دیوار برلین روایت کند؛ آدمهایی از پشت دیوار برلین.
«آنا فاندر» نویسندهی کتاب، که اصالتاً استرالیایی است، به خاطر علاقه به زبان آلمانی، در آلمان متحد بعد از فروپاشی دیوار برلین در یک ایستگاه رادیو تلویزیونی مشغول به کار بوده و در این زمان داستانهایی از مردم رژیم سابق کمونیستی آلمان شرقی را پیگیری و ثبت کرده است. او در این کتاب هم روایتگر داستان مردم عادی زخمخورده از حکومت کمونیستی است و هم داستانهایی از مأموران مخفیِ همکار با اشتازی را بازگو میکند. کسانی که یا همچنان به آرمانهای کمونیستی ایمان دارند یا از گذشتهی خود شرمسارند.
فاندر برای انعکاس واقعیت عینی در کتاب تحسین شدهاش به پایگاههای اشتازی میرود و خبرچینهای اکنون پیرشده را مییابد، با کمونیستهای سرسخت به گفتوگو مینشیند و مردمانی را پیدا میکند که سالها نقشهی فرار از دیوار برلین را در سر داشتهاند یا برای فرار اقدام کردهاند. کتاب او را میتوان یک مستندنگاری مخوف نامید؛ روایتی سنگین و اندوهناک از آن سوی دیوار برلین و خط مقدم دنیای شرق در برابر غرب.
پس از فروپاشی جمهوری دمکراتیک آلمان شرقی، مردم توانستند به پروندههای خود در ادارهی مرکزی اشتازی دست پیدا کنند. در آنجا توانستند همهچیز را در مورد زندگی خصوصی خودشان بخوانند؛ چیزهایی که یک نفر از نزدیکانشان به اشتازی اطلاع داده بود.
«پشت یک پنجره اتاقی را میبینم که در آن چند مرد و یک زن هر یک پشت میز کوچک خود نشستهاند. به پوشههای صورتی و قهوهای خودشان نگاه میکنند و یادداشت برمیدارند. چه رازهایی دارد افشا میشود؟ چرا نتوانستند به دانشگاه بروند، چرا نمیتوانستند شغلی بیابند یا کدام دوست در مورد وجود کتابهای ممنوعِ سولژنیتسین در کتابخانهشان به آنها خبر داد؟ اسم افراد دیگری که در پروندهها ذکر شده با ماژیک کلفت سیاهی خط خورده تا اسرار بقیه برملا نشود؛ رازهایی مانند این که عمو فرانک به زنش خیانت میکرده یا یکی از همسایهها الکلی بوده است. اما حق دارید نام افسران اشتازی یا خبرچینانی ر اکه جاسوسیتان را کردهاند بدانید. دستکم در لحظاتی که من آنجا هستم، کسی اشک نمیریزد یا به دیوار مشت نمیزند.»
حالا، بعد از گذشت سالها از فروپاشی دیوار برلین و انحلال اشتازی و حکومت کمونیستی، مردم احساس دوگانهای به آن دوران دارند. برخی با تنفر از آن سالها یاد میکنند و هستند عدهای که با ستایش و دلتنگی برای آن دوران هنوز منتظر بازگشت آن روزها هستند.
کتاب سرزمین مأمورهای مخفی کتاب تحسینشدهای است که با نثری زیبا و شیوا تصویری از زندگی در جامعهی آلمان شرقی پیش از فروپاشی دیوار برلین در سایهی رژیم دیکتاتوری به خواننده میدهد. این کتاب به ۱۳ زبان و در ۷۰ کشور منتشر شده و برندهی جوایز و عناوین مختلفی شده است، از جایزهی گاردین تا جایزهی کتاب سال آلمان و جایزهی ساموئل جانسون. کتاب سرزمین مأمورهای مخفی را نرگس حسنلی به فارسی برگردانده است. از این مترجم، پیش از این، کتابهای «سرقت تاریخ»، «فرهنگ و سیاست» و «جنبشهای اجتماعی» در نشر امیرکبیر و کتاب «گفتمان» در نشر نشانه منتشر شده است.
برشهایی از متن کتاب
در برلین شرقی، صاحب رستوران خیابان روبهرو را نشانم داد و به من گفت پدر مادرها به اینجا میآیند و پنهانی کودکانشان را به سمت دیگر دیوار بالا میگیرند. آنها که از آنسو این کار را میکنند معمولاً کودک را در معرض دید پدربزرگ و مادربزرگش قرار میدهند؛ پیرزن و پیرمردهاییکه این طرف دیوار جا ماندهاند. در این سو اما به جز این موارد، مواقعی هم هست که پدر و مادرها کودک را بالا میگیرند بیآنکه کسی آن سوی دیوار باشد. من این صحنه را بارها از این بالا دیدهام؛ کسی آن سوی دیوار نیست. انگار پدر و مادرها در آخرین تقلایشان برای غلبه بر یأس و برای تجربهی دنیایی که در حسرتش ماندهاند، میخواهند خودشان را اینطور آرام کنند. آنها میخواهند اطمینان پیدا کنند دنیایی که در آن چشم کودکانشان به دیوار سیمانی گره نمیخورد، چیز ممکنی است. حتم دارم در آن لحظه به خودشان میگویند: «این چشمها شاید روزی دنیای آن سوی دیوار را ببیند؛ دنیایی بدون اشتازی، دنیایی بدون مردان بارانیپوش و مرموز.» اینها را که میگفت، لحنش به شدت احساسی شده بود. نگاه متعجب مرا که دید، گفت: «اصلاً چرا من این صحنهها را قضاوت کنم؟ بچه را میگیرند، به سمت دنیای بدون دیوار، به سمت افقی که هیچ دیواری مانع دیدنش نشود.»
***
«خبرچینها از این کار چی عایدشون میشد؟» دوست دارم بدانم دستمزشان چقدر بوده است.
بوک تصدیق میکند: «واقعاً کم بود. اصلاً به ندرت دستمزد میگرفتن. هر هفته باید با مربیشون ملاقات میکردن و واسهی این کار پولی نمیگرفتن. گهگاهی به عنوان جایزهی اطلاعات خاصی یه پولی بهشون میدادن. گاهی وقتام هدیهی تولد میگرفتن.»
– پس برای چی این کارو میکردن؟
میگوید: «خب، بعضیاشون متقاعد شده بودن به خاطر هدف بزرگیه. اما فکر میکنم بیشتر به این خاطر بود که خبرچینا احساس میکردن با این کار واسه خودشون کسی شدهن. میدونید؛ یکی بود که چند ساعت در هفته به حرفاشون گوش بده و یادداشت برداره. احساس میکردن در مقایسه با بقیه دست بالا رو دارن.»
سرزمین مأمورهای مخفی نوشتهی آنا فاندر، ترجمهی نرگس حسنلی، انتشارات مهرگان خرد، ۱۳۹۶، ۳۴۵ صفحه
خرید اینترنتی این کتاب
برای معرفی کتاب خود در خوابگرد به این لینک مراجعه کنید.
۲ نظر
من این متن از کتاب رو خیلی دوست داشتم:
قوانین عشق مثل قانون جاذبه همه جاى دنیا یکسان است.
از این مدل کتابها که هم مستند هست و هم تاریخ شفاهی رو بازگو میکنه و هم شکل رمان به خودش داره، خوشم میاد