ایران درودی با نوشتن از کارزار زندگیاش این امکان را به ما داده تا، با کلماتی واقعی و خودی، همسفر او شویم. کلمات او قرار بود در «فاصلهی بین دو نقطه» تصویرگرِ داستانِ آمدن و رفتنِ یک انسان باشند، اما فراتر از نقطهی پایان…
پاسخ رمانِ قصهگو و بیبدیلِ ایرانشهر به اینکه «آیا گذشتهی ما ایرانیان واقعاً گذشته است؟»
رمان مفصل و چندجلدی ایرانشهر نوشتهی محمدحسن شهسواری اثری نیست که بتوان بهسادگی دربارهاش حرف زد و نوشت. قصهی این رمان از قرن دوازدهم خورشیدی شروع میشود و با پیگیری چندین شخصیت و خانواده، به شروع جنگ و خرمشهر میرسد. اما آرمان ریاحی در…
کیت شوپن در عمر نسبتاً کوتاهش به کنشگری اجتماعی و سیاسی نپرداخت، اما به دلیل کامیابی ادبیاش در به تصویر کشیدن زنانی که در جامعهی زیر سلطه و یکهتازی مردها تابوهای جنسیتی را میشکنند و به جستوجوی هویت انسانی مستقل خود برمیآیند، نامش با…
اوایل دههی هفتاد اجازهی کار به بهرام بیضایی نمیدادند و فیلمنامههایش را یکییکی رد میکردند و پروانهی ورود به صحنهی نمایش -وطن اصلیاش- را هم از او گرفته بودند. این بود که این هنرمند برجسته برای گذران زندگی مجبور شد تدریس خصوصی کند. تصور…
یک «آیشمن در اورشلیم» و اینهمه جنجال بر سر روایتِ هانا آرنت از «ابتذال شر»
گزارش آرنت از دادگاه آیشمن، حدود ۶۰ سال پس از انتشار، همچنان سندی مهم در تکوین و توسعه مبحث مسئولیت فردی، چگونگی تقویت و بروز قوهی داوری در فرد، و قادر ساختن او به نه گفتن در برابر شرارتها و جنایات است. این کتاب…
هفتاد و پنج سال پیش در چنین روزی، یکی از تأثیرگذارترین و ماندگارترین رمانهای سیاسی جهان در بریتانیا منتشر شد: «مزرعهی حیوانات» که در ایران «قلعهی حیوانات» هم ترجمه شده است. رمان سیاسی شاید تا آن زمان هویت چندان مستقلی نداشت، اما اورول با نوشتن این…
رضا شکراللهی: از میان شاهانِ قاجار، میپنداریم ناصرالدین شاه را بیشتر از اسلاف و اخلافش میشناسیم ـ و ظاهراً هم چنین است. دوامِ سلطنتش بیشتر از دیگران بود و کارنامهاش آکنده از «اولین»ها. اما آن شاهِ «قرتی» که در کنار شاهی کردن، به عکاسی…
سپیده گرگانی: بیست سال پیش در چنین روزی، ۱۶ خرداد ۱۳۷۹، هوشنگ گلشیری در بیمارستان «ایرانمهر» تهران در ۶۳ سالگی درگذشت. دو سال پیش از آن، در پاییز ۷۷ که ناچار شد پیکر دو تن از دوستانش را که در قتلهای زنجیرهای کشته شده…
رضا شکراللهی: اگر حدود صد سال پیش که نجف دریابندری هنوز به دنیا نیامده بود، پدر بوشهریاش در بصره پیشنهاد انگلیسیها برای گرفتن تابعیت عراق را میپذیرفت و همانجا میماند به کار راهنمایی کشتیهایی خارجی و به آبادان نمیرفت، شاید اینروزها خبر درگذشت پسرِ…
جستاری بهقلم سحر سخایی: چندتا خمیر بازی میدادند دستمان و میگفتند یک چیزی درست کنیم. اسم مسئول کلاس ما در آن مهدکودکِ کسالتبار را یادم نیست، اما یادم هست که مجبور بودیم خاله فلانی صدایش کنیم. همه آنجا خاله بودند. تمام آن دخترانِ جوان…