رضا شکراللهی: اگر داستاننویس هستید یا شاعر یا در ادبیات غور و پژوهش میکنید یا فقط خوانندهی حرفهای ادبیات کلاسیک فارسی هستید، «شاهنامه با تصحیح انتقادی مهری بهفر و شرح یکایک ابیات» به نان شبتان میماند. کافی است چند صفحه از یکی از دفترهای آن را ورق بزنید تا ببینید که هرقدر هم سفرهی مطالعهتان پر باشد از این کتاب و آن کتاب، این یکی دقیقاً نان سفرهی ایرانیتان است که از آن غافل ماندهاید. امروز ۲۵ اردیبهشت که روز فردوسی نام گرفته، گفتوگویی با مهری بهفر را در خوابگرد منتشر کردهام که زحمتش به عهدهی علیرضا اکبری عزیز بوده و پیش از این (هنگام انتشار دفتر سوم) در مجلهی اندیشهی پویا منتشر شده بود. تا امروز پنج دفتر از شاهنامهی مهری بهفر را نشر نو منتشر کرده و در این گفتوگو خواهید خواند که او تألیف این مجموعه را از بیست سال پیش شروع کرده و در سالهای آینده باید منتظر دفترهای دیگر این شاهنامه باشیم.
۱۲ سال پیش، محمدحسن شهسواری هم دربارهی این شاهنامهی شاهکار چنین نوشت: سالها پیش که خواندن شاهنامه را شروع کرده بودم در هنگام مطالعه، حداقل چهار کتاب در کنارم بود: لغتنامهی دهخدا، فرهنگ انصافپور، فرهنگ کوچک تازی به فارسی اثر «ذ. بهروز» و فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، اثر دکتر محمد جعفر یاحقی. اما وقتی «شاهنامهی فردوسی» اثر سترگ محقق ارجمند خانم مهری بهفر را دیدم، افسوس خوردم بر آن سالها و وقتی که برای پیدا کردن دقایق و ظرایف و معانی شاهنامه صرف کرده بودم. زیرا همین یک کتاب اگر بود، به تمامی (بلکه گاه افزونتر) از آن مراجعات متعدد به منابع متکثر بینیازم میکرد.
گفتوگو با مهری بهفر دربارهی تصحیح جدیدش از شاهنامه
علیرضا اکبری: متون کلاسیک در گذر زمان بر اثر حوادث تاریخی، گرایشهای حاکمان و کاتبان و علل دیگر دستخوش تغییر و تحولات متعددی میشوند. پیگیری این تحولات و مقایسهی نسخههای متعدد بهجا مانده از متون کلاسیک و ارائهی متنی تا حد ممکن اصیل دغدغهی اصلی کسانیست که تصحیح متون کلاسیک را بهعنوان فعالیتی ادبی پیشهی خود میکنند. مهری بهفر بیش از یک دهه است که کار خود را معطوف به تصحیح شاهنامه کرده است. پروژهی تصحیح او با شرح یکایک ابیات، مقایسهی درونمایهی داستانها و شخصیتهای شاهنامه با مابهازاهای اساطیریشان در ادبیات اسطورهای و حماسی جهان و ضمائمی دیگر همراه شده است که مجموع آن به تخمین خودش مشتمل بر بیست جلد خواهد شد. تا به حال سه دفتر از این مجموعه منتشر شده است. انتشار دفتر سوم بهانهای شد تا پای صحبت مهری بهفر بنشینیم تا از چند و چون تألیف و انتشار این مجموعه برایمان بگوید
۱- خانم بهفر لطفا در ابتدا برای مخاطبِ ناآشنا به مقولهی تصحیح متون ادبی کلاسیک، به طور خلاصه توضیح دهید که اساسا کار تصحیح متون ادبی چه مراحلی دارد و چه ضرورتی تصحیح متون کلاسیک را ایجاب میکند؟
– وقتی ما شاهنامه میخوانیم با آنکه میدانیم، از عمر مکتوب شدنش بیش از هزار سال میگذرد، دلمان میخواهد آنچه میخوانیم کمترین خدشه و آسیب را از گذر ایام دیده باشد. به عبارت سادهتر دلمان میخواهد متن اصیل باشد، همان سروردهی فردوسی توسی. خواه من و شما خوانندهای عادی باشیم خواه محقق، باید بتوانیم به متن اعتماد کنیم. وقتی متنی را میخوانیم طبعا به اندیشهی مولف یا مصنف آن میاندیشیم می-خواهیم از دیدگاه فردوسی دربارهی بسیاری موقعیتها سر دربیاوریم یا در مورد آنها تحقیق کنیم، ما به قهرمانان اثر میاندیشیم و حتا قضاوتشان میکنیم. حال اگر همهی اینها از متنی مخدوش برآمده باشد، تکلیفِ برداشتِ ما از دیدگاههای فردوسی که به واقع متعلق به او نیست چه خواهد بود و تکلیف تحقیقمان چه؟ آنچه به عنوان تحقیق از این متن تصحیحنشده و نامعتبر به دست میآوریم چه ارزش و اعتباری دارد؟
پس وقتی با متونی سر و کار داریم که پیش از عصر چاپ پدید آمدهاند و نسخهی مورد تایید مولف یا نسخهی دستخط مولف آن وجود ندارد، چه خوانندهی عادی باشیم چه محقق حتما لازم است متنی را در دست داشته باشیم که تصحیح انتقادی، یعنی تصحیح علمی و غیر ذوقی و غیر دلبخواهی شده باشد و همچنین ضبطهای دیگر نسخهها را نیز در اختیار بگذارد.
متنها در طی زمان و در سیر نسخهبرداری و کتابت، دستخوش تغییرات عمدی و سهوی گوناگونی شدهاند. این تغییرات از افزودن و کم کردن بخشهایی از متن تا تغییراتی در سطحِ ضبطِ واژگان را دربرمیگیرد که گاه معنای متن را عوض میکند، گاه معنای متن را کدر و خنثا میکند، گاه وجهی از وجوهِ معنایی متن را حذف میکند، گاه معنای پیچیده و چند پهلوی آن را ساده میکند، گاه متن را بیمعنا میکند و گاه معنای متن را به درست ضد آنچه میخواسته بگوید تبدیل میکند.
وقتی دستنویسهای مختلف یک اثر کلاسیک- مثلا شاهنامه- را با هم مقایسه می-کنیم میبینم، این دستنویسها در ضبط واژگان یا شمار ابیات با هم تفاوت دارند. بدبختانه ضبطهای قدیمترین نسخه در همهجا قابل اعتماد و معتبر نیست و گاه قدیم-ترین نسخه ناقص است و بخش عمدهای از آن از بین رفته- چنان که نسخهی شاهنامهی کتابخانهی فلورانس که قدیمترین نسخهی شاهنامه است- و نسخهای که بتوان تا درصد بسیار بالایی به آن اتکا کرد و در همهجا ضبطهایش را معتبر و در نتیجه آن را نسخهی اساس شمرد و در رفع پیچیدگیها و گرفتاریهای متن به آن رجوع کرد در اغلب موارد وجود ندارد.
در تصحیح انتقادی متون، و نه تصحیح ذوقی و دلبخواهی، مصحح با توجه به مجموعه معیارهای اصالت و صحت با دیدی تاریخی به دستنویسها که هر کدام بازمانده از دورهای هستند، میکوشد با توجه به سبکشناسی و قواعد و اقتضائات و قوانینِ نوعِ ادبی که متنِ موردِ تصحیح متعلق به آن است، با توجه به قواعد بلاغی، وزن و قافیه -در صورتی که متن مثل شاهنامه منظوم باشد- با توجه به دستور زبان خاص متن یا کاربرد صرفی و نحوی ویژهی متن، همچنین با توجه به فرامتن و زیرمتنِ اثر- در مورد شاهنامه کهنالگوها، اسطورهها، و باورها و آیینهای دینیِ ایرانِ پیش از اسلام- ضبطی را که نزدیکتر به نسخهی اصلی دانسته در متن، و ضبطهای دیگر را نیز در پانویس ارائه دهد.
به این ترتیب کل فرایند تصحیح انتقادی متون، کوششی است در حد امکان و توان و با اتکا به معیارهای علمی و غیر شخصی، برای ترمیمِ خدشهای که گذرِ زمان و دستکاریهای ذوقی و عقیدتی و… بر متن وارد کرده، برای حصول به این نتیجه: پدید آوردنِ نسخهای هرچه نزدیکتر به اصل.
۲- تصحیح شاهنامه بهطور خاص چه تمایز و مشکلات منحصربهفردی نسبت به تصحیح سایر متون کلاسیک دارد؟
شاهنامه اثری است در رابطهی بینامتنی با جهان اسطورهشناختی ایرانی و با متون دین و آیین ایران باستان. و نخست با متنهایی در پیوند است که به زبانهایی جز فارسیاند: اوستایی و پهلوی و سانسکریت. همچنین داستانهای شاهنامه پیش از مکتوب شدنش در میان مردم رایج بود. بعد از مکتوب شدنش به شکلهای مختلفِ نظم و نثر و به تدوینِ نویسندگان و شاعرانِ مختلف، هرمی ساخت از ادبیاتِ شاهنامه که در راسِ این هرم شاهنامهی فردوسی قرارگرفت. پیش و پس از عصرِ شاهنامهسرایان تا نزدیک به همین دوران ما، نقالی دوشادوش شاهنامه از دل آن و در دلِ آن متنی دیگر پدید آورد. با این وصف این متن بسیار خوانده شده و به اشکالِ گوناگون تغییرِ شکل و رسانه داده و از نظر زبانی در روندِ استنساخ دائما بهروز شده و بیش از دیگر متون دستخوش انواع تغییر سهوی و عمدی و تحریف قرار گرفته است. تغییرات و تصرفات در شاهنامه در سه محور عمده صورت گرفته . تصرفات ناشی از دور شدنِ روزافزون از باورهای ایران پیش از اسلام، از باورهای اساطیری و دینی- بندهشنیِ ایرانی و در دنبالهی همین گونه از تغییر، بهروز شدنِ دائمیِ شاهنامه به عنوان متنی که مدام به شکلهای گوناگون در تماس با مردم بوده. تصرفات ایدئولوژیک و نیز تصرفات عاطفی که از همذاتپنداری با سرایندهی این متن یعنی فردوسی یا یکی قهرمانان این اثر ناشی شده است. بخش عمدهی هجونامهی سلطان محمود از این گونه تصرف است.
در مقدمهی دفتر یکم تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات شاهنامه، برای توصیف وضعیت خاصی که تصحیح متن شاهنامه دارد اشاره کردم که دو خطر همواره در کمین درک و دریافت و دقتِ مصححِ این متن نشسته است: سادهنمایی- و نه ساده بودنِ- شاهنامه و درستنماییِ ضبطی که با باورهای رایج بعد از اسلامی ایران وفق یافته است.
۳- شما در مقدمهی جلد یکم از تصحیحتان میگویید که با اکثر تصحیحات قبلی شاهنامه از جمله شاهنامهی چاپ مسکو «زاویه» دارید. احتمالا همین زاویه انگیزهی تألیف تصحیح شما بوده است. چه نقدی به تصحیحات قبلی شاهنامه ـ مثلا تصحیح جلال خالقی مطلق ـ داشتید که دست به کارِ تألیف این تصحیح جدید شدید؟
– سال ۱۳۷۳ من برای نوشتن شرح یکایک ابیات شاهنامه، مشتمل بر آگاهیهای اسطوره-شناختی، فیلولوژیک، ریشهشناختی و تاریخی- تذکرهای کارم را بر روی شاهنامهی چاپ مسکو شروع کردم. نتیجهی آن در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. چاپ خالقی مطلق- که درآن زمان دفتر اولش منتشر شده بود- تا این اندازه مورد توجه و ملاحظهی من بود که در ضبطهای متفاوت آن در گزارش نسخهبدلهای هر بیت آورده شد. لطفا توجه کنید من در جای منتقدی که متنِ مصحَّحِ دانشمندانِ خاورشناسی آکادمی علوم روسیه و متنِ مصحَّحِ دکتر خالقی مطلق را به نقد و بررسی و ارزیابی نشسته است این دو متن و نسخههای مورد استفادهشان را نگاه نکردم، بلکه به هدفِ شرحِ یکایک ابیاتِ شاهنامه این دو متن و دستنویسهای ذیلِ آنها را زیر و رو کردم. یا شاید دقیقتر باشد بگویم برای شرح در محور طولی و عرضی ِشاهنامه مجبور بودم موتور هر دو تصحیح، چاپ مسکو و چاپ خالقی مطلق، را پیاده و سوار کنم. اجزاء و قطعاتش را برای سنجش کارکرد آن در پیوند با نقشمایه و درونمایههای متن، جدا و سر هم کنم و کارکرد هر جزء را با کل بسنجم. این شکل از کار کردن بر متنِ مصحَّحِ دانشمندان خاورشناس آکادمی علوم روسیه و تصحیحِ دکتر خالقی مطلق، این مطلب را برای من روشن کرد که نوشتن شرح بر متنی که روایاتِ اصیلِ کهن را حذف کرده و در ضبطِ نویسشهای فراوان با برداشت من متفاوت است، منجر میشود به این که یا من از متنِ مصحَّحی که انتخاب کردهام کاملا تبعیت کنم که ممکن نیست یا گاه به گاه از آن عدول کنم و در حاشیه دلایلم را برای این کار ارائه دهم که این راه نیز به دلایل گوناگون از جمله طولانی شدنِ شرح، مستحسن نبود. این بود که من از پروژهی شرح یکایک ابیات شاهنامه بر پایهی چاپ مسکو یا تصحیح دکتر خالقی به پروژهی تصحیح و شرح رسیدم.
۴- در این تصحیح شما بهجز نسخههای معمول از دو نسخهی جدید هم در کارتان بهره بردهاید؛ یکی نسخهی حمدالله مستوفی، و دیگری نسخهای نویافته که در بیروت کشف شده. این دو نسخه آیا کمک خاصی در ارائهی تصحیحی جامعتر از شاهنامه به شما کردند؟
– ابتدا در مورد تصحیح حمدلله مستوفی لازم به ذکر میدانم که اگرچه تصحیح او به دوران پیش از تئوریهای تصحیح متن برمیگردد و اگرچه خود او شاعر هم بوده است و در بحر متقارب تاریخ پس از اسلام تا قرن هشتم را سروده اما از کار بر نقطه به نقطهی تصحیح او، چنین برمیآید که او تصحیح ذوقی نکرده و کاملا بنا بر نسخههایی که در اختیار داشته – به گفتهی خودش ۵۰ نسخه- ضبطی را که درست میدانسته انتخاب کرده است. ضبطهایی که حمدالله مستوفی جغرافیدان و مورخ و نویسنده و شاعر ِجریانسازِ قرن هشتم در حاشیهی ظفرنامهاش آورده، همواره با ضبط نسخهای دیگر از دستنویسهای در اختیار من همراه میشود و این نشان میدهد که او تصحیح ذوقی نکرده و به نسخههای در دسترسش متکی بوده. و اما نسخهی بیروت -که در کتاب من به دلیل آنکه اصل نسخه را دانشگاه سن ژوزف خریداری کرده با علامت اختصاری س نشان داده شده است- انجامه یا ترقیمه ندارد که بتوان سال دقیق کتابت آن را دانست اما بنا به برخی مختصات نسخهشناختی این دستنویس متعلق به قرن هفتم یا اوایل هشتم است. این دستنویس در چند مسیر به تصحیح متن کمک میکند، مهمترینش این که در نویسشهای خاص این نسخه سبک و زبان آرکائیک اثر محفوظ و از گشتگیهای آسانساز بعدی مصون مانده است.
۵- یکی از ویژگیهای برجسته و ارزشمند تصحیح شما مقایسهی درونمایهی داستانها و شخصیتهای شاهنامه با مابهازاهای اساطیریشان در ادبیات اسطورهای و حماسی جهان است که به گمانم یک کار پژوهشی مجزا و پردامنه در موازات تصحیح و شرح ابیات شاهنامه را میطلبد. چطور شد که بهفکر اضافه کردن این بخش به تصحیح خودتان افتادید و در این بخش از کارتان بر اساس چه دستورکار و منابعی پیش میروید؟
– درک شاهنامه وقتی آن را تنها میخوانید بدون ارتباطهای بینامتنیاش یک چیز است و خواندنِ آن با ردگیریِ روابطِ پیچیده و گستردهیِ بینامتنیاش از اوستا و بندهشن و متون پهلوی در یکسو تا ریگودا و مهابهارات هندی در سوی دیگر و متون پس از اسلامی و حتا پساشاهنامه چیز دیگر. وجود این بخش لازمهی شرح است. اگر مثنوی با قران و حدیث رابطهای بینامتنی دارد، شاهنامه با متونی که نام بردم و برای درک بهتر آن، آنگونه که وظیفهی شرح است، نمیتوان به این متون نپرداخت.
۶- فکر نمیکنید پس از چاپ تصحیح بشود این بخش مقایسهای را به صورت اثری مجزا منتشر کرد که به کار مخاطبان بیشتری بیاید؟
– فکر میکنم بهترین شکلِ تاثیر بخشیِ این قسمت در همراهِ متنِ شاهنامه خوانده شدنش باشد. البته من نمیدانم منظور از کار مخاطبان چه هست. که میگویید این بخش به کار مخاطبان بیشتری میآید. ولی کل دانستههایی که این بخش به خواننده میدهد فرع است بر اصلِ خواندنِ یک اثرِ اصیلِ کلاسیک. یعنی هر سودمندی که این بخشِ مجزا بتواند داشته باشد، فرع است. البته این بخش که بخش مهمی از شرح من است میتواند کمکی باشد به درک بهتر و دقیقتر ِ متن ولی اصل نیست. هدف نیست وسیله است. اگرچه وقتی متن را میخوانیم آنقدر نمیتوانیم دربارهی آن دادِ سخن بدهیم تا وقتی این قسمتها را میخوانیم. این نوع اطلاعات شاید ما را فرهیخته کند اما شاهنامه بافرهنگ-مان میکند یعنی بهنوعی تربیت فرهنگی ما کمک میکند و به دریافت و فهم عمقیِ فرهنگ خودمان. شاید خواندن شاهنامه برای اظهار فضل چیزی از جنسِ این اطلاعات دستمان ندهد اما به فهم ادبی ما عمق میدهد و به فرهنگمان وسعت.
۷- منظورم اینست که برای مخاطبانی که صرفا به مطالعهی تطبیقی بر روی شاهنامه علاقهمندند هم از لحاظ انسجام مطلب و هم از لحاظ مادی شاید بهصرفهتر باشد که بخش تطبیقی را در یک جلدِ مجزا در اختیار داشته باشند. از این گذشته بهجز مواردی که ذکر شد تصحیح مهری بهفر نقطهی تمایز و قوت دیگری هم نسبت به تصحیحات پیشین دارد؟
– در تصحیح من علاوه بر صحت و اصالت سخن، اصالت روایت نیز مورد توجه بوده است، اما در تصحیحهای دیگر بنا به عمل یا گفته مصحح چنین چیزی مورد توجه نبوده است. هم چاپ مسکو و هم چاپ خالقی مطلق اصالت روایت را مورد توجه قرار ندادهاند. دکتر خالقی مطلق در کتاب از دستنوشته تا متن، صفحات ۲۸۴ تا ۲۸۵ همین نکته را به صراحت به عنوان مشی و شیوهی تصحیح خود برمیشمارد. برای مثال در چاپ مسکو بخش مهمی از داستان ضحاک، آنجا که فریدون با دیدار موجودی غیرزمینی فرستادهای ایزدی، به دانایی و بصیرت دست مییابد حذف شده است؛ بخشی که برای ساخت این شخصیت و خویشکاریاش به عنوان قهرمان اژدرکش بسیار مهم است و در داستان بعدی نیز این وجه از شخصیت فریدون کارکرد مهمی دارد و نیز در تصویری که از فریدون و خویشکاریاش در اوستا و متون پهلوی میبینیم. یا در شاهنامه دکتر خالقی بخشهایی چون کشف آتش در دوران هوشنگ و روایت جشن سده, روایتِ زینآوند شدنِ رستم یعنی بخشی که زال گرزِ یکزخمِ سام نریمان را به رستم میدهد و … در متن نیامده است اگرچه به گفتهی خود ایشان این روایات اصیل و کهناند.
در تصحیح من سنجشِ اصالتِ ابیات و بخشهایی از متن که در اغلب دستنویس-ها نیامده، بنا به “تئوری مطابقت صدق” ) The Coherence Theory) صورت گرفته است. به این ترتیب برای تشخیص افزوده و الحاقی بودنِ ابیات به صدق یا هماهنگی در معنایِ ضرورتِ درونیِ آن توجه شده است. و ابیات و بخشهایی را که در اغلب دستنویسها و در ترجمهی بنداری نیامده اما بنا بر همین نظریه و ضرورتِ درونیِ متن جزءِ بافتِ روایت و جزئی تکمیلکننده از خویشکاریِ شخصیت یا روایت است در متن آوردهام. به این ترتیب متن مصحَّح من برای حذف ابیات و به زیرنویس فرستادنش فقط اصالت سخن را در نظر ندارد که به همان اندازه اصالت روایت را نیز مهم دانسته است و از این نظر بدون آنکه ابیات غیر اصیل را آورده باشد کاملترین متن تصحیح شده است.
۸- بازخورد اهلفن و مخاطبان نسبت به این سه جلدی که از تصحیح شما از شاهنامه تا کنون منتشر شده تا چد مطابق انتظار و برای شما رضایتبخش بوده؟
– تا دفترهای دیگر این مجموعه منتشر نشود زود است به برآوردی از این مطلب برسم. اما اگر منظورتان این باشد که من نظر کسانی از اهل فن را جویا شدهام که باید بگویم هم پیش و هم پس از چاپ، بله چنین بوده است.
مهری بهفر: این کار را نزدیک بیست سال پیش شروع کردم و همهی هزینههای مربوط به تحقیق و منابع آن و حتا تا این اواخر- سال۱۳۸۹- هزینهی حروفچینی و نمونهخوانی آن را شخصاً عهدهدار بودم.
۹- آیا برای این طرح بزرگ چند جلدی که در دست دارید به هیچ سازمان یا نهادی برای حمایت مادی از پروژه مراجعه کردید و اگر جواب مثبت است چه پاسخی گرفتید؟
– این کار را نزدیک بیست سال پیش شروع کردم. و همهی هزینههای مربوط به تحقیق و منابع آن و حتا تا این اواخر- سال۱۳۸۹- هزینهی حروفچینی و نمونهخوانی آن را شخصا عهدهدار بودم. ناشرِ نمونهیِ اولیهی این کتاب -که فقط شرح بود بر چاپ مسکو و فقط یک جلد آن در سال ۸۰ منتشر شد- یعنی نشر هیرمند را آقای مهاجرانی وزیر ارشاد وقت به شکل خرید نسخههایی برای کتابخانهها مورد حمایت قرار داد. بعد از تغییر یافتن پروژهی من تا سال ۸۹ این کتاب حتا ناشری نداشت که بخواهد هزینه-های حروفچینی و نمونهخوانی را پوشش بدهد، چه رسد به هزینههای تحقیق. اما از سال ۸۹ که انتشار این کتاب را به نشرنو سپردم ناشر هزینههای حروفچینی و نمونهخوانی را که زیر نظر خود من صورت میگیرد میپردازد. ولی حالا که پرسیدید به نظرم رسید شاید بد نباشد گاهی با بخشی از بودجههایی که برای امور فرهنگی تعیین شده، ناشرِ مجموعههایی از این قبیل نیز از طریق پیش یا پسخرید مورد حمایت قرار گیرند. این دیگر کار روزنامهنگارهای بخش فرهنگ است که جستجو کنند بیشترین بودجههایی که به حمایت کتاب، فرهنگ مکتوب، تعلق میگیرد با چه نوع سیاستگذاریای توزیع شده و میشود و نتیجهی این تحقیق را انتشار دهند تا ما هم بدانیم کلاً قرار است کدام بخش از فرهنگ با دریافت یارانه فربه و فربهتر شود و کدام بخش باید با ریاضت اقتصادی سر کند و به حال خود رها شود که هر بلایی میخواهد سرش بیاید.
۱۰- در پایان گفتوگو کمی هم راجع به کتاب مجموعه یادداشتهای مسکوب در مورد شاهنامه که ظاهرا یادداشتهای پیری و جوانی او را در بر میگیرد و اخیرا به ویرایش شما منتشر شد توضیح دهید. کلا در مورد مجموعه آثار مسکوب در دربارهی شاهنامه چه نظری دارید؟
– یادداشتهای شاهرخ مسکوب بر شاهنامه در دو دورهی زمانی و بر دو چاپ شاهنامه، در کتابی به نام شاهنامه در دوبازخوانی در اردیبهشت ۹۳ به ویرایش من منتشر شد. این کتاب را دکتر حسن کامشاد بنا به نظر دکتر شفیعی کدکنی برای ویرایش و تنظیم به من سپردند. بخش اول این کتاب شامل یادداشتهایی است که او از سالها ۱۳۳۷ در ایران بر حاشیهی شاهنامهی چاپ بروخیم نوشته است و بخش دوم یادداشتهایی که او از سال ۵۸ به بعد در پاریس بر حاشیهی چاپ مسکو نوشته است. این یادداشتها از واکنشهای لحظهای مسکوب به متن، برداشتهای شخصی تا پرسشهای لغوی و نسخهشناختی و معنایی که برایش به هنگام خواندن متن مطرح شده بود و … را دربردارد. شاید بتوان این یادداشتها را پشت صحنهی آثار مسکوب دربارهی شاهنامه دانست: مقدمهای بر رستم واسفندیار، سوگ سیاوش و ارمغان مور و مقالات متعددی که در این زمینه نوشته است.
من در مقدمهی کتاب شاهنامه در دوبازخوانی کوشیدهام به جایگاه آثار مسکوب را در زمینهی مطالعات شاهنامه بپردازم.که طبعا علاقهمندان را به آن مقدمه ارجاع میدهم. ولی در اینجا بهاختصار میگویم که خواندهها و تجربههای مسکوب در ادبیات و زندگی و سیاست، آثار او را در جایگاه و وضعیت متفاوتی نسبت به تحقیقات این زمینه قرار میدهد. مسکوب با نوعی نقد تاثرگرایانه(امپرسیونیستی) و اسطورهشناختی به شاهنامه نگاه کرده و کوشیده است در نقدهایش تصویری امروزی از فردوسی و شاهنامه و تصویری کهنالگویی از ما و مسائلمان ارائه کند. مسکوب مدرس یا محققی نبوده که برای پایه گرفتن یا افزودن بر کارنامهی مقالات علمی پژوهشیاش دست به قلم و تحقیق ببرد. همچنین او به تحقیق و نقد برای تحقیق و نقد( نظیرهای بر هنر برای هنر) باوری نداشتِ. او به هرچه- از جمله و بخصوص به شاهنامه- که میپرداخت به سبب نوعی درگیری با آن متن، نوعی کلنجار هستیشناختی، درونی و خودشناسی جمعی بود.
۳ نظر
ممنونم عالی بود توضیحاتتون
از آنجایی که این دفاتر نه یکباره که یکی پس از دیگری منتشر میشود امیدوارم در چاپ و شکل ظاهری و روش هماهنگی وجود داشته باشد تا کسانی این مجموعه را طی سالیان تهیه میکنند پس از اتمام کار یک مجموعه منسجم در اختیار داشته باشند خدا را شکر تاکنون که اینطور بوده.
[…] خوانش شاهنامه مشکل دارند من پیشنهاد میکنم که نسخهی شاهنامه با تصحیح «مهری بهفر» را […]