فرهاد قربانزاده: این اثر، که جامع و ناسخ آثار پیشین است، بر تمامی آثار مرتبطِ پس از خود تأثیری عمیق گذاشت. اغلب مدخلهای کتاب برگرفته از «غلط ننویسیم» (فریدون کار)، «ارکان سخن» (محمدحسین رکنزادۀ آدمیت)، مجموعهمقالههای «غلط مشهور» (عبدالرسول خیامپور)، «در مکتب استاد» (ضیاءالدین سجادی)، «در مکتب استاد» (سعید نفیسی)، «غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی» (حسن عمید) و «یادداشتهای قزوینی» (محمد قزوینی) است. برخی شاهدهای موجود در «غلط ننویسیم» برگرفته از «لغتنامۀ» دهخدا و آثار پیشگفته و برخی حاصل جستوجوهای خود نجفی در متنهای کهن بودند.
نقدهای بسیاری نیز بر کتاب نوشته شد. ازجمله، «اجازه بدهید غلط بنویسیم» (محمدرضا باطنی، مجلۀ آدینه، شمارۀ ٢۴، ١٣۶٧)، «هیاهوی بسیار بر سر هیچ» (محمدرضا باطنی، مجلۀ آدینه، شمارۀ ٢۵، ١٣۶٧)، «فارسی بیدی نیست که از این بادها بلرزد» (محمدرضا باطنی، مجلۀ آدینه، شمارۀ ٢۶، ١٣۶٧)، «نگاهی دیگر به غلط ننویسیم» (محمدجواد شریعت، مجلۀ نشر دانش، سال ٨، شمارۀ ۵، ١٣۶٧)، و «فرهنگ دشواریها» (بهاءالدین خرمشاهی، مجلۀ کیهان فرهنگی، سال ۵، شمارۀ ٢، ١٣۶٧). علیاشرف صادقی مقالۀ مهم «تحول زبان و تثبیت یا معیارسازی آن: دو جریان مخالف و ناگزیر» (مجلۀ زبانشناسی، شمارۀ ٩، ١٣۶٧) را منتشر کرد و بدون نام بردن از «غلط ننویسیم»، نگاه تجویزگرایانۀ ابوالحسن نجفی به زبان را غیرعلمی دانست.
با انتشار چاپ نخست کتاب، منتقدان نیز در رد یا تأیید مطالب کتاب شاهدهایی در مقالههای خود آوردند و برخی، مانند مسعود قاسمی و علیاشرف صادقی، شاهدهایی از کاربرد واژهها در متنهای کهن به نجفی دادند. بسیاری از این شاهدها به ویراست دوم «غلط ننویسیم» افزوده شد و آن را پربارتر کرد. ویراست دوم کتاب، با دگرگونیهایی بنیادین، در سال ١٣٧٠ منتشر شد.
گزافه نیست اگر فن ویرایش زبانیِ فارسی را به دو دورۀ پیش از «غلط ننویسیم» و پس از «غلط ننویسیم» تقسیم کنیم. اغلب ادیبانْ آن را بسیار پسندیدند و تجویزهای آن را الگوی خود در نوشتن قرار دادند. از دهۀ هفتاد به بعد، توجه روزافزون به ویرایش، نام «غلط ننویسیم» را بیشتر بر سر زبانها انداخت. تأثیر شگفتانگیز «غلط ننویسیم» بر بسیاری از ویراستاران ایرانی، نگاهی را بر آنان تحمیل کرده است که حتی تصور نگریستن به ویرایش از زاویهای دیگر نیز برایشان غیرممکن است.
از سوی دیگر، «غلط ننویسیم» و همۀ آثار مرتبطِ پیش و پس از آن با بیتوجهی یا کمتوجهی به نحو، آن را از دایرۀ دانشهای موردنیاز ویراستار کنار گذاشتند و ویرایش را به واژههای زبان محدود کردند.
هیچیک از منتقدان «غلط ننویسیم» به کاستیهای بسیار زیادِ پیکرۀ زبانی (corpus) این کتاب توجهی نداشتند و بسیاری از کاربران هرآنچه را در کتاب دربارۀ بهکار رفتن یا بهکار نرفتن واحدی واژگانی یا ساختی نحوی در متنهای کهن آمده است بیقیدوشرط درست دانستهاند. درحالیکه اصلیترین کاستی این اثر دراختیار نداشتن پیکرۀ زبانی غنی است و به دلیل وجود همین کاستیِ بهظاهر پیشپاافتاده، شاهد نظرهایی در کتاب هستیم که پیکرههای زبانی دقیقاً برخلاف آنها را ثابت میکنند.
برای مثال، در جایجای «غلط ننویسیم» آمدهاست: «این کلمه در متون معتبر فارسی بهکار نرفتهاست». گاه نیز چنین جملهای در مدخل نیامدهاست، ولی با ذکر شاهدهایی یا بیان قیدهایی مانند «اخیراً»، نشان داده شده که واژه یا معنیِ موردنظر در متنهای کهن فارسی بهکار نرفته و جدید است. این در صورتی است که اغلبِ این واژهها یا معنیها در متنهای معتبر کهن فارسی بهکار رفتهاند و گاه بسامد بالایی نیز دارند (مانند آنچهکه، استعفا دادن، استمداد طلبیدن، اسلحه، اَعراب، الاغ، انجام، دریافت کردن، سؤال پرسیدن و فکور).
ممکن است برخی متذکر شوند در دهۀ ۱٣۶۰ پیکرهای در زبان فارسی وجود نداشته است، حال آنکه در آن دوران، در «مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا»، پیکرهای بزرگ برای تألیف «لغتنامۀ فارسی» گردآوری شده بوده است. «لغتنامۀ فارسی» فرهنگ بزرگی است که پژوهشگران مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا پس از به سرانجام رساندن «لغتنامۀ» دهخدا، تدوین آن را آغاز کردند و اکنون نیز در حال تألیف آن هستند و تا سال ۱٣٩۷ نزدیک به پنجهزار صفحه از آن را منتشر کردهاند. افزونبراین، پژوهشگران دکتر علی رواقی نیز در «مؤسسۀ شهید محمد رواقی»، پیکرهای کلان گرد آورده بودهاند و هر دوِ این پیکرهها در اختیار پژوهشگری مانند ابوالحسن نجفی بوده است.
پس از انتشار ویراست دوم نیز، از دهۀ هشتاد، پیکرۀ گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و نرمافزار «دُرج» (که پیکرۀ تاریخی زبان فارسی است) در اختیار وی بوده است، اما تا جایی که نگارنده میداند، مؤلف «غلط ننویسیم»، نه خود و نه به دستیاری کسی که به مبانی رایانه آشنا باشد و بتواند در این پیکرههای رایانهای جستوجو کند، از پیکرههای در دسترس خود استفاده نکرده است. اشکال کار نه در نداشتن پیکرۀ زبانی، بلکه بیتوجهی به اهمیت پیکره در پژوهشهای زبانی بوده است.
متأسفانه، این بیتوجهی به پیکره امروز نیز در ویرایش زبانی فارسی وجود دارد. بیگمان اگر مؤلفِ «غلط ننویسیم» بهجای مراجعه به کتابهای مربوط به «درستنویسی» و آثاری مانند «لغتنامۀ» دهخدا، به این پیکرههای زبانی استناد میکرد، «غلط ننویسیم» یکسره با آنچه امروز در اختیار داریم متفاوت میشد.
دیگر کاستی مهم «غلط ننویسیم» نظرهای قاطعانهای است که مؤلف آن دربارۀ کاربرد نداشتن برخی واژهها در زبان عربی میدهد. توضیح اینکه عبدالرسول خیامپور در سالهای ۱٣٢۷ و ۱٣٢۸ چند مقاله با عنوان «غلط مشهور» در نشریۀ «دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز» منتشر کرد و در آنها، به آن دسته از واژههای عربی پرداخته بود که در فارسی با تلفظ یا معنی متفاوت بهکار میرود یا، به گمان او، در عربی کاربرد ندارد.
محمدحسین رکنزادۀ آدمیت نیز در «ارکان سخن» (١٣۴٧)، در فصل «اغلاط مشهوره» (ص ١١ـ۵٧)، مطالبی مشابه آرای عبدالرسول خیامپور بیان کرد. نجفی این آرا را در «غلط ننویسیم» وارد کرد. نتیجه آنکه در «غلط ننویسیم»، صدها واژه وجود دارد که مؤلف آن معتقد است در عربی بهکار نرفتهاند. در چاپ نخست این کتاب، نزدیک به تمامیِ این واژهها غلط دانسته شده بودند، ولی با انتقادهای بسیاری که به کتاب شد، در ویراست دوم، مؤلف «غلط ننویسیم» تا حدی از روش خود رویگردان شد و حُکم به درستی «برخی» از آنها داد.
شگفت آنکه منتقدان «غلط ننویسیم» برای بررسی درستی و نادرستیِ این دست از آرای نجفی به فرهنگهای عربی مراجعه نکردهاند تا خود شاهد کاربرد داشتن یا نداشتن این گروه از واژهها در زبان عربی باشند و تنها به کاربرد داشتن این واژهها در فارسی اشاره کردهاند. شگفتتر آنکه این آرای نجفی به دهها کتاب مربوط به ویرایش زبانی راه یافته است و مؤلفان این کتابها نیز، بی هیچ پژوهشی، به رونویسی از مندرجات «غلط ننویسیم» بسنده کردهاند. نتیجه آنکه این آرا بهگستردگی در میان ویراستاران فارسی رواج یافته است. حال آنکه بسیاری از واژههایی که خیامپور، رکنزادۀ آدمیت و نجفی و پیروان او آنها را «از ساختههای فارسیزبانان در دوران متأخر» میدانستند، هم در عربی بهکار رفته است و هم در فارسی کهن شاهدهای پرشمار دارد.
*«پیکرهی زبانی» به مجموعهای مدوّن از متون نوشتاری یا گفتاری آوانویسیشده از منابع واقعی گفته میشود که میتوان در توصیف و تحلیل زبان از آن بهره گرفت.
۱ نظر
خوب بود که نویسنده در هر بخش چند مثال عینی میآورد که خواننده معیاری برای پذیرش داشته باشد.