رضا شکراللهی: چندین ماهِ پیش یادداشتی را از کاوه لاجوردی در خوابگرد بازنشر کردم دربارهی اینکه کسره یا نشانهی اضافه را بنویسیم یا نه. آن یادداشت حاویِ نکاتی بود در موردِ استدلالی که معمولاً بر ضدِ نوشتنِ این نشانه طرح میشود. برخی مخالفتها از ناحیهی اهلِ فن است و بسیارِ آنها از جانبِ کسانی که اهلِ فن نیستند، تا آن حد که حتا متوجه نیستند کسره نشانهی اضافه است نه آنگونه که میپندارند در زمرهی «اعرابگذاری». طرفه آنکه، در برابرِ انبوهِ نگذارندگانِ عام و خاصِ نشانهی اضافه، هستند بسیار ناشران و دبیرانِ مطبوعات و حتا ویراستارانی که این نشانه را از متن حذف هم میکنند!
ِآنچه در ادامه میخوانید، مقالهای است «سنجیده و باریکبینانه*» دربارهی کسره یا نشانهیِ اضافه به قلم رحمان افشاری که حتا اگر مخالف سرسختِ استفاده از نشانهیِ اضافه در خطِ فارسی هم باشید، بعید است از مطالعهاش لذت نبرید. نظرِ داریوش آشوری دربارهی این مقاله و اشارهاش به دو موضوعِ مهمِ «سابقهیِ این بحث و پیشگامیِ خودِ او» و نیز «اهمیتِ آن در فرهنگنویسی» را هم در پای این مقاله آوردهام.
در ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه
رحمانِ افشاری
«خط برای خوانده شدن اختراع شده و کمالِ زیبایی و جمالش این است که در کمالِ آسانی خوانده شود.»
احمدِ بهمنیار
اشاره:
دربارهیِ نشانهیِ اضافه مقالههایِ بسیار نوشته شده، اما در ضرورتِ حضورِ همیشگیِ آن در خط کم گفته شده است. این مقاله میکوشد این ضرورت را نشان دهد.
تعریف
نشانهیِ اضافه، که به آن کسرهیِ اضافه نیز میگویند، مصوت یا واکهیِ /e/ است که دو کلمه را به هم پیوند میدهد و آنها را به یک گروهِ واحد یا جزئی از یک گروهِ واحد تبدیل میکند. این نشانه برای پیوند دادنِ مقولههایِ دستوریِ زیر به کار میرود:
۱ـ اسم و صفت: درختانِ سبز
۲ـ اسم و اسم: جلدِ کتاب
۳ـ صفت و صفت: آبیِ روشن
۴ـ قید و قید: فوریِ فوری
۵ـ حرفِ اضافه و اسم یا گروهِ اسمیِ پسازآن: برایِ سرگرمی، بهخاطرِ کمبودِ آب، بر رویِ میز.
اگر واژهای به واکه ختم شود، وقتی میخواهیم نشانهیِ اضافه را به آن بیفزاییم، اول صدایِ y (= ی) را به آن اضافه میکنیم، بعد نشانهیِ اضافه را میآوریم: بویِ خاک، لولهیِ بخاری، آبیِ روشن. (طباطبایی، ۵۱۸ به بعد.) [۱]
البته میتوان به این فهرست مواردی دیگر نیز افزود، مانندِ:
– اسم و ضمیر: کتابِ من، حقِ خود، توصیهیِ شما.
– ضمیر و صفت: منِ ازهمهجابیخبر، منِ پیرِ ازکارافتاده.
عدد اکنون جزو صفت به شمار میرود: کلاسِ سوم، سدهیِ بیستم، سالِ ۱۳۹۶.
نقدِ دستورِ فرهنگستان در موردِ نشانهیِ اضافه
مرسوم است که این نشانهیِ مهم در خط یا به تعبیرِ داریوشِ آشوری «زباننگاره» را ننویسند، جز در مواردی که ننوشتنِ آن ایجادِ ابهام کند. فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی در کتابِ دستورِ خطِ فارسی در فصلِ «کسرهٔ اضافه» دراینباره چنین میگوید:
«نشانهٔ کسرهٔ اضافه در خط آورده نمیشود، مگر برای رفع ابهام در کلماتی که دشواری ایجاد میکند: اسبِ سواری/ اسبْسواری
ـ کلماتی مانند رهرو، پرتو، جلو، در حالتِ مضاف، گاهی با صامت میانجی «ی» میآید، مانند «پرتوی آفتاب» و گاهی بدون آن، مانند «پرتوِ آفتاب». آوردن یا نیاوردن صامت میانجی «ی» تابع تلفّظ خواهد بود.
ـ برای کلماتِ مختوم به های غیرملفوظ، در حالتِ مضاف، از علامتِ «ء»[۲] استفاده میشود: خانهٔ من، نامهٔ او
ـ «ی»، در کلمههای عربی مختوم به «یٰ» (که «آ» تلفّظ میشود)، در اضافه به کلمهٔ بعد از خود، به «الف» تبدیل میشود: عیسای مسیح، موسای کلیم، هوای نَفْس، کُبْرای قیاس» (فرهنگستان، ۲۸)
این کتاب البته توضیح نمیدهد که چرا «کسرهٔ اضافه» را نباید همیشه آورد. دربارهیِ این دستورِ فرهنگستان ذکرِ چند نکته ضروری است:
۱ـ کتاب میگوید: «نشانهٔ کسرهٔ اضافه در خط آورده نمیشود، مگر برای رفع ابهام در کلماتی که دشواری ایجاد میکند: اسبِ سواری/ اسبْسواری». اما فرهنگستان در همین فصلِ کوتاه به قاعدهیِ خود عمل نکرده است و «کسرهٔ اضافه» را در گروههایی آورده است که نیاوردنِ آن در هیچیک از آنها ابهامی ایجاد نمیکند، مانندِ «حالتِ مضاف». اگر در کتاب بگردیم، شواهدِ فراوان میتوان یافت که فرهنگستان از این قاعدهیِ خود تخطی کرده است: «خصوصیاتِ خطّ فارسی» (ص ۹)، «تلفّظِ حروف»، «زبانِ معیارِ رایج در تهران»، «نواحی مختلفِ ایران» (ص ۱۱)، «سیاقِ عبارت» (ص ۱۳)، «مصوّتِ مرکب» (ص ۱۴)، «در پاسخ به پرسشِ منفی» (ص ۲۱). آیا جز این است که فرهنگستان این نشانهیِ اضافه را ازآنرو آورده تا خواننده جمله را بهتر بخواند؟ و اگر چنین است، در این صورت آیا آن قاعده اعتبارِ خود را از دست نمیدهد و نمیباید قاعدهای دیگر برای نشانهیِ اضافه نوشت؟
۲ـ وقتی فرهنگستان مینویسد «برای کلماتِ مختوم به های غیرملفوظ، در حالتِ مضاف، از علامتِ «ء» استفاده میشود: خانهٔ من، نامهٔ او»، این احتمال وجود دارد که خواننده سهواً علامتِ «ء» را نیز نشانهیِ اضافه تصور کند و بپرسد: چرا فرهنگستان در این فصل و نیز در کلِ کتاب بدونِ استثنا این نشانه را در مواردی که هیچ ابهامی وجود ندارد، آورده است؟ مانندِ: خانهٔ من، نامهٔ او، حفظ چهرهٔ خطّ فارسی، نشانهٔ جمع، نشانهٔ همزه، مجموعهٔ اصول، کلّیهٔ اسناد رسمی، در حوزهٔ نگارش و … ازاینرو لازم بود در کتاب توضیحِ بیشتری دراینباره داده میشد.
۳ـ کتاب «دستورِ خط فارسی» درموردِ کلماتِ مختوم به واکهیِ /i/ مانند «مهربانی»، «جوانی» و «کوری» سکوت کرده است و نمیگوید که آیا باید پس از این کلمات صامتِ میانجیِ «ی» را آورد یا نیاورد؛ یعنی باید نوشت «مهربانیِ مادر» یا «مهربانییِ مادر»؟
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که قاعدهیِ «کسرهٔ اضافه» در این کتاب ابهام دارد و کامل نیست.
نظرِ احمدِ بهمنیار
احمدِ بهمنیار (۱۲۶۲- ۱۳۳۴) در «قاعدهیِ اول» از خطابهیِ ورودیِ خود به فرهنگستان در بهمنماهِ ۱۳۲۱ پیشنهاد کرد که بهجایِ علامتِ «ء»، که درواقع کوتاهشدهیِ «ی» است و در کلماتِ مختوم به هایِ غیرِملفوظ رویِ «ه» گذاشته میشود، همان «ی» را بنویسیم، یعنی بهجایِ «پروانهٔ زیبا» بنویسیم «پروانهی زیبا».[۳] این پیشنهادِ او را بعدها بسیاری از نویسندگان و ناشران به کار بستند. اما همانطور که پیشتر گفته شد، میباید به کلماتِ مختوم به مصوت پیش از نشانهیِ اضافه صدای /y/ را در گفتار و صامتِ میانجیِ «ی» را در نوشتار افزود. این موضوع را بیشتر بشکافیم:
کلماتِ مختوم به مصوتهایِ /â/ (مانندِ خدا)، /o/ (مانندِ رادیو) و /u/ (مانندِ آهو) پیش از نشانهیِ اضافه یک صامتِ میانجیِ «ی» میگیرند: خدای فیلسوفان، رادیوی ماشین، آهوی صحرا.
ما در این حالت فقط صامتِ میانجیِ «ی» را میگذاریم، اما مثلِ همیشه نشانهیِ اضافه را حذف میکنیم. اگر بخواهیم آن را بیاوریم، باید بنویسیم: خدایِ فیلسوفان، رادیویِ ماشین، آهویِ صحرا.
همین وضع درموردِ کلماتِ مختوم به هایِ غیرِملفوظ (مانندِ خانه) نیز صدق میکند، یعنی فقط آن صامتِ میانجیِ «ی» را، که رفتهرفته با دخالتِ خوشنویسان به «ء» بر رویِ «ه» تبدیل شده است، میآوریم، اما خودِ نشانهیِ اضافه یعنی «کسرهیِ اضافه» را نمیآوریم.
بنابراین علامتِ «ء» نشانهیِ اضافه نیست، بلکه فقط صامتِ میانجیِ «ی» است. بهعبارتِدیگر اگر قرار است «خانهٔ من» را با «ی» و نشانهیِ اضافه بنویسیم، باید آن را بهصورتِ «خانهیِ من» (با یایِ مکسور) نوشت. ازاینرو خطاست اگر گمان کنیم که در «خانهٔ من» و «پای برهنه» نشانهیِ اضافه را آوردهایم، زیرا نشانهیِ اضافه در خطِ فارسی فقطوفقط علامتِ «ـِ» (کسره) است و «ی» در کلماتِ مختوم به مصوت تنها نقشِ میانجیِ صامت را دارد، تا بتوان آوا و نویسهیِ کسره را به آن کلمات افزود.
نقدِ دلایلِ نیاوردنِ نشانهیِ اضافه
آنچه گفتیم، بیشتر مقدمهای بود برایِ ورود به بحث و پرسشِ اصلی و نه بحثی زبانشناختی و جامع دربارهیِ «کسرهٔ اضافه». پرسش این است: چرا نباید نشانهیِ اضافه را در خط آورد؟
شاید بتوان مهمترین دلایلِ نیاوردنِ همیشگیِ نشانهیِ اضافه را بهصورت زیر دستهبندی کرد:[۴]
۱ـ هر ایرانیِ توانا به خواندن و نوشتن به کمکِ شمِّ زبانیِ خود بودونبودِ این نشانه را مانندِ اِعرابِ کلمات در نوشته تشخیص میدهد و درنتیجه نیازی به آوردنِ آن نیست.
۲ـ نوشتنِ همیشگیِ نشانهیِ اضافه چهرهیِ خطِ فارسی را زشت میکند و کثرتِ آن ازنظرِ بصری خوشایند نیست.
۳ـ الزام به آوردنِ همیشگیِ آن کارِ نوشتن را دشوار میکند و باری اضافی بر دوشِ نویسنده و ناشر است.
این دلایل را بررسی کنیم:
ـ ایران از اقوامِ گوناگون تشکیل شده است که زبانِ فارسی، زبانِ مادریِ همهیِ آنان نیست. بسیاری از افرادِ این اقوام زبانِ فارسی را تنها در مدرسه میآموزند. ازاینرو نمیتوان نشانهیِ اضافه را حذف کرد و تشخیصِ آن را به شمِّ زبانیِ خواننده واگذاشت.
ـ هر نوشته باید بتواند مستقل از شمِّ زبانی و سطحِ سوادِ خوانندگانش درست و بی غلط خوانده شود.
ـ اگرچه باید به زیباییِ چهرهیِ خطِ فارسی اهمیت داد، اما این امر نباید مانع و مخلِ درست خواندن و درست فهمیدن شود. ننوشتنِ این نشانهیِ مهم، به شرحی که بعداً خواهد آمد، خواندنِ متنهایِ فارسی را دشوار، سرعتِ خواندن را کند و فهمیدنِ درستِ منظورِ نویسنده را گاه با ابهام روبرو میکند. در نقدِ سخنِ کسانی که میگویند کثرتِ نشانهیِ اضافه چهرهیِ خط را زشت و کارِ نوشتن را سخت میکند، کافی است آنان را به واژهیِ der در زبانِ آلمانی ارجاع داد که پربسامدترین واژه در این زبان است. تکرارِ این واژه چنان است که زبانشناسانِ آلمانی برایِ تعیینِ رتبهبندیِ بسامدِ واژههایِ آلمانی همین واژه را مبنا قرار دادهاند و بسامدِ سایرِ واژهها را با آن سنجیدهاند. بهعنوانِمثال بسامدِ Zimmer (اتاق) در رتبهیِ ۱۰ جای دارد، یعنی واژهیِ der، مطابقِ این تحقیقِ میدانی که در دانشگاهِ لایپزیکِ آلمان انجام گرفته است، ۲ به توان ۱۰، یعنی ۱۰۲۴ بار بیش از Zimmer در زبانِ آلمانی تداول دارد. بنابراین میتوان حدس زد که این واژه تا چه حد در نوشتههایِ آلمانی تکرار میشود؛ اما هیچ آلمانیزبانی به این فکر نمیافتد که آن را با توسل به دلایلِ سهگانهیِ شمِّ زبانی، زیباییشناسیِ خط و سهولتِ نوشتن نیاورد، زیرا این کار مفاهمهیِ اهلِ زبان را غیرممکن میکند، حالآنکه آوردنِ آن به نوشتار و بهتبعِ آن به ذهن دقت و روشنی میبخشد.
ـ آوردنِ نشانهیِ اضافه اگرچه از سرعتِ نوشتن میکاهد، اما سودش بسیار است. برایِ سهولتِ نوشتنِ آن میتوان نرمافزارهایی برای صفحهکلید طراحی کرد که با فشردنِ کلیدِ مبدل و کلیدِ هر حرف همزمان آن حرف و نشانهیِ اضافه را تایپ کند.
ـ یکی دیگر از دلایلِ نیاوردنِ نشانهیِ اضافه چنین است: همانطور که ما کلمات را اِعرابگذاری نمیکنیم و میتوانیم آنها را بدونِ نشانههایِ زیر و زبَر و پیش بخوانیم. به آوردنِ «کسرهیِ اضافه» نیز نیازی نیست. به اشاره بگوییم که خطِ فارسی خطِ الفباییِ ناقص است، زیرا بهعنوانِمثال خودِ کلمهیِ «اتاق» به کمکِ حروفِ متشکلهاش به ما نمیگوید که باید آن را چگونه بخوانیم، بلکه ما تلفظِ درستِ کلمهیِ «اتاق» را به ذهن میسپاریم و هر جا این «تصویر» را، چه با اِعراب و چه بی اِعراب، در خط دیدیم، درست تلفظ میکنیم؛[۵] اما بحثِ «کسرهیِ اضافه» فراتر از اِعراب یا حرکاتِ حروف است، زیرا ما حتی با دانستنِ تلفظِ درستِ «اتاق» نیز نمیتوانیم آن را در جمله درست بخوانیم و تلفظِ آن هر بار بسته به کلماتِ پس از آن و ساختِ جمله تغییر میکند. بنابراین این معضل ربطی به اِعراب ندارد و اِعراب نگذاشتنِ کلمات نیاوردنِ نشانهیِ اضافه را توجیه نمیکند. بهبیانِدیگر عمدهیِ مشکلاتِ ما در بدخوانی و بدفهمی ناشی از تلفظِ کلمات نیست، بلکه نتیجهیِ درست تشخیص ندادنِ پیوندِ میانِ کلمات و نحوِ جمله است. نیاوردنِ نشانهیِ اضافه نقشی اساسی در این امر دارد.
دلایلِ ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه
اما ردِ دلایلِ نیاوردنِ نشانهیِ اضافه یا سست کردنِ آنها نمیتواند بهخودیِخود دلیلی بر ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه تلقی شود. ازاینرو باید دراینباره نیز اندیشید و دلیل آورد.
گروهِ واحدِ «در اتاق» را در نظر بگیرید که در آن هیچ نشانهیِ اضافه به کار نرفته است. هیچ فارسیزبانی و حتی هیچیک از استادانِ زبانِ فارسی نمیتواند «در اتاق» را بدونِ نشانهیِ اضافه درست بخواند و با قاطعیت بگوید که این است و جز این نیست. زیرا منظور از «در اتاق» میتواند هم «در داخلِ اتاق» و هم «درِ اتاق» باشد.
اما مشکل تنها به اینجا ختم نمیشود. هیچ فارسیزبانی و حتی هیچیک از استادانِ زبانِ فارسی نمیتواند آن را مستقل از واژهای که پس از این گروه میآید، درست بخواند:
«پرویز در اتاق نیست»،
«پرویز در اتاق نشیمن نیست».
واژههایِ «نیست» و «نشیمن» در دو مثالِ بالا، که پس از «اتاق» آمدهاند و در هنگامِ خواندنِ «اتاق» آنها را نمیبینیم، تعیین میکنند که «اتاق» را چگونه بخوانیم.
اما مشکل همچنان باقی است، زیرا گاهی حتی واژهیِ بعد نیز نمیتواند همیشه کمک کند تا جمله را درست بخوانیم و تنها ساختِ جمله به ما میگوید که «در» و «اتاق» را چگونه باید خواند:
«پرویز در اتاق نیست»،
«پرویز در اتاق نشیمن نیست»،
«پرویز در اتاق نشیمن را تعمیر کرد».
گمان نکنید که مشکلاتِ نیاوردنِ نشانهیِ اضافه در اینجا پایان مییابد. گاه پیش میآید که نه واژهیِ بعد و نه ساختِ جمله هیچیک نمیتوانند به ما بگویند که باید این نشانه را میانِ دو کلمه فرض کرد یا نکرد:
جملهیِ «معلم تازه وارد کلاس شد» میتواند «معلمْ تازه واردِ کلاس شد» خوانده شود و نیز «معلمِ تازه واردِ کلاس شد». جملهیِ «پدر پرویز را دید» را میتوان هم «پدرْ پرویز را دید» خواند و هم «پدرِ پرویز را دید». همینطور جملهیِ «معلم بچهها را شناخت» را میتوان دو گونه خواند: ۱. «معلمْ بچهها را شناخت»؛ ۲. «معلمِ بچهها را شناخت».
آیا خطی را میشناسید که مردمانش و حتی دانشمندانش در خواندنِ یک جملهیِ ساده اینهمه دشواری داشته باشند؟ همهیِ این مشکلات ناشی از این است که نوشتنِ نشانهیِ اضافه را ضروری نمیدانیم و همهجا نمیآوریم.
شاید گفته شود که چشمِ ما در خواندنِ یک متن کلمهبهکلمه پیش نمیرود، بلکه عبارتبهعبارت تصویربرداری میکند. این سخن تا حدی درست است، اما دلایلِ بالا را باطل نمیکند:
۱ـ فقط چشمِ آزموده و آشنا به فنِ تندخوانی میتواند عبارتبهعبارت ببیند، حالآنکه اکثرِ افراد کلمهبهکلمه و نوآموزانِ زبان حرفبهحرف میبینند و میخوانند.
۲ـ بسیار پیش میآید که کلماتِ طرفینِ نشانهیِ اضافه در یک سطر جای نمیگیرند و بخشی از آن به ابتدایِ سطرِ بعد منتقل میشود. در این حالت چشمِ خواننده نمیتواند از انتهایِ یک سطر و ابتدایِ سطرِ بعد تصویری واحد بردارد.
۳ـ مکرر اتفاق میافتد که این نشانه بیش از دو کلمه را به هم پیوند میدهد، مانندِ: فرهنگِ توصیفیِ دستورِ زبانِ فارسی، کتابِ سنجشِ خردِ نابِ فیلسوفِ نامدارِ آلمانی، مردِ اسبسوارِ دشتنشینِ صحراگردِ باراندیده.
نیاوردنِ نشانهیِ اضافه یک زیانِ دیگر نیز دارد و آن کاربردِ نابجایِ ویرگول است. اکثرِ نوشتههایِ فارسی پر است از ویرگولهایِ نابجا. علتش نگرانیِ نویسنده است از اینکه مبادا خواننده کلماتِ جمله را بهغلط با کسرهیِ اضافه بخواند. ازاینرو در جمله از ویرگول بهعنوانِ نشانهیِ درنگ استفاده میکند. اگر نشانهیِ اضافه همیشه آورده شود، نویسنده دیگر از این بابت ترسی نخواهد داشت و درنتیجه معضلِ ویرگولهایِ نابجا نیز خودبهخود برطرف میشود.[۶]
آنچه گفتیم مربوط به جملههایِ ساده بود. میتوان حدس زد که وقتی جملهها پیچیده میشوند، میزانِ بدخوانی و بدفهمیِ ما به طرزی تصاعدی افزایش مییابد. وقتی خوانندهیِ ایرانی در ترجمهیِ کتابی از هگل میخواند «جهان روح از خودبیگانه شده»[۷] بهراستی آن را چگونه بخواند و چگونه بفهمد؟ «جهانْ روحِ ازخودبیگانهشده»؟، «جهانِ روحْ از خود بیگانه شده»؟، «جهانِ روحِ ازخودبیگانه شده»؟ حالآنکه خوانندهیِ آلمانیزبان هیچ مشکلی در خواندنِ درستِ اصل آن ندارد: Die Welt des sich entfremdeten Geistes. بهبیانِدیگر ما علاوه بر اینکه در درکِ اصطلاحِ «گایستِ» هگلی که مترجمانِ ما آن را «عقل» (حمیدِ عنایت)، «روح» (زیبا جبلی) و «جان» (باقرِ پرهام) ترجمه کردهاند، با دشواری روبرو هستیم، خطِ ما نیز این دشواری را دوچندان کرده و با نیاوردنِ نشانهیِ اضافه چنان نحوِ جمله را مبهم و فهمِ آن را تیره کرده است که نظیرش را شاید در کمتر خطی بتوان یافت.
باید بهصراحت اعتراف کرد که نیاوردنِ نشانهیِ اضافه باعثِ کندخوانی، دوبارهخوانی، بدخوانی، دشوارفهمی و بدفهمی میشود. مشکلِ اصلی درواقع این است که واکههایِ ششگانهیِ فارسی هیچ نمایندهای در الفبایِ خطِ فارسی ندارند و ازاینرو میتوان گفت که خطِ فارسی خطی «غیرِ دمکراتیک» است؛ اما با نوشتنِ نشانهیِ اضافه میتوان از شدتِ این ضعفِ خطِ فارسی تا حدی کاست.
بهجرئت میتوان گفت که خطِ فارسی اگر نقادانه به خود ننگرد و در رفعِ معایبِ خود مجدانه نکوشد، هرگز قادر نیست جهانِ پهناورِ اندیشه را بهروشنی در خود بازتاباند. یکلحظه پیشِ خود تصور کنید که انگلیسیزبانان یا آلمانیزبانان نشانههایِ اضافه را در خطِ خود حذف کنند و آن را مثلِ ما ایرانیان به فراخورِ حال و شمِّ زبانیِ گویشورانشان واگذارند. نتیجهیِ آن کاملاً روشن است.
دربارهیِ ضرورت آوردنِ نشانهیِ اضافه بسیار میتوان گفت. داریوشِ آشوری در مقالهیِ «چند پیشنهاد دربارهیِ روشِ نگارش و خطِ فارسی» که نخست در مجلهیِ نشرِ دانش در سال ۱۳۶۵ به چاپ رسید و اینک در کتابِ «بازاندیشیِ زبانِ فارسی» (آشوری، ۱۳۱) تجدیدِ چاپ شده است، حقِ مطلب را در این زمینه اَدا کرده است. او در نوشتههایش همهجا نشانهیِ اضافه را میآورد. کسانی که معتقدند آوردنِ این نشانه چهرهیِ خطِ فارسی را زشت میکند، کافی است بهعنوانِ نمونه کتابِ «چنین گفت زرتشتِ نیچه» با ترجمهیِ او را باز کنند و ببیند، آیا چهرهیِ خطِ فارسی در آن کتاب زشت شده است؟ هر کس که با زبانِ فارسی آشناست، این کتاب را، باآنکه نثری کهنشیوه دارد، میتواند بی غلط بخواند، حالآنکه حتی دانشمندانِ ما در خواندنِ یک جملهیِ ساده که نشانههایِ اضافهیِ آن حذف شده است، با دشواری روبرو هستند.
اینکه هیچیک از ما مطمئن نیستیم بتوانیم متنی را که قبلاً نخواندهایم، بی غلط بخوانیم، بیش از همه ناشی از نیاوردنِ نشانهیِ اضافه در خط است. اخیراً میانِ برخی جوانان باب شده است که بهعنوانِمثال «دوستِ عزیز» را «دوسته عزیز» بنویسند. این کار بیش از آنکه ناشی از کماطلاعیِ آنان از دستور و خطِ فارسی باشد، ناشیِ از ضعفِ خطِ فارسی و خو نکردن ما به آوردنِ نشانهیِ اضافه است. بنابراین بهجایِ آنکه جوانان را ملامت کنیم، بهتر است در نگاهِ خود به نشانهیِ اضافه تجدیدِنظر کنیم و آوردنِ آن را در همهجا ضروری بدانیم.
پایانِ سخن
خطِ فارسی که زمانی میتوانست بدونِ نقطهگذاری و آوردنِ نشانهیِ اضافه و حتی بدونِ گذاشتنِ نقطههایِ حروف در نسخِ خطی نیازهایِ کاربران و مخاطبانِ محدودِ خود را که بهطور عمده در حوزهیِ شعر و ادب بود، برآورد، اکنون قادر نیست با همان شیوهیِ کهن این حجمِ انبوه از دانش و فن و فلسفه را به میلیونها کاربر و مخاطبِ خود بهدرستی عرضه کند. خوشبختانه با ظهور و رواجِ رایانهها و ورودِ ویراستارانِ حرفهای به عرصهیِ نشر پیشرفتهایِ بسیار کردهایم، اما نمیتوان همچنان به ضرورتِ آوردنِ نشانهیِ اضافه در خط بیاعتنا بود.
همانطور که ما اکنون تمامِ نقطههایِ حروفِ نقطهدار را میگذاریم، انتهایِ جملهها را بدونِ استثنا با نقطه میبندیم، هر جملهیِ پرسشی را با علامتِ سئوال (؟) مشخص میکنیم، نقلقولها را در درونِ دو گیومه («» یا ” “) میآوریم، در صورتِ لزوم در متن از نشانههایی مانندِ ویرگول (،)، نقطهویرگول (؛)، دونقطه (:)، پرانتز ()، قلاب []، خطِتیره (-)، علامتِ تعجب (!) و مانندِ آن استفاده میکنیم، بینِ کلمات بدونِ استثنا یک فاصلهیِ تمام میگذاریم، مراقبیم که فاصله را نیمفاصله و نیمفاصله را فاصله نزنیم، رفتهرفته به جدانویسیِ کلمات عادت کردهایم و مانندِ کتابِ «دستورِ پنج استاد» نمینویسیم: «نمیتوان»، «بهمخاطب»، «کلماتیکه»، «مختوم بالف»، «بهمند»، «بکلمه»، و هیچیک از این کارها را سخت یا زشت کردنِ چهرهیِ خطِ فارسی نمیدانیم، پس میتوان به نوشتنِ نشانهیِ اضافه نیز عادت کرد و آن را بدونِ استثنا آورد و آوردن یا نیاوردنِ آن را به میلِ نویسنده و تشخیصِ بودونبودِ آن را به خواننده واگذار نکرد.
منابع:
– انوری، حسن؛ احمدی گیوی، حسن، ۱۳۹۳. دستورِ زبانِ فارسی ۲. تهران، انتشاراتِ فاطمی.
– طباطبایی، علاءالدین. ۱۳۹۵، فرهنگِ توصیفیِ دستورِ زبانِ فارسی. تهران، فرهنگِ معاصر.
– آشوری، داریوش، ۱۳۷۵، بازاندیشیِ زبانِ فارسی. تهران، نشرِ مرکز.
– فرهنگستان، ۱۳۹۴، دستورِ خطِ فارسی. تهران، فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی (نشرِ آثار).
یادداشتها
[۱] متأسفانه این نشانهیِ مهم در خطِ فارسی نامِ واحد و گویایی ندارد: دستورنویسانِ ما آن را «کسرهٔ اضافه»، «نقشنمایِ اضافه»، «علامتِ اضافه» و «نشانهٔ اضافه» نامیدهاند. این نشانه را برخی «نقشنما» یا «حرف» تلقی کردهاند (انوری، ۲۷۸)، حالآنکه برخی دیگر «واژهبست» (clitic/ Klitikon) دانستهاند (طباطبایی، ۵۲۰). لفظِ «اضافه» نیز برایِ این نشانه چندان مناسب نیست، زیرا این نشانه نهفقط در حالتِ اضافه و بینِ مضاف و مضافالیه، بلکه میانِ موصوف و صفت نیز ظاهر میشود، مگر آنکه «اضافه» را در اینجا به معنایِ دستوریِ آن درک نکنیم.
[۲] این علامت کوتاهشدهیِ «ی» است.
[۳] این خطابه که به «رسالهٔ املایِ فارسی: پیشنهاد به مقامِ فرهنگستان» مشهور است، اکنون در لغتنامهٔ دهخدا و ویکینبشته در دسترس است.
[۴] همانطور که گفته شد، فرهنگستان در این زمینه توضیحی نمیدهد. جستجویِ من برایِ یافتنِ نوشتهای که در آن دلایلِ نیاوردنِ نشانهیِ اضافه را ذکر کرده باشد، بینتیجه بود. ازاینرو این دلایل بیشتر بر پایهیِ شنیدهها و نامهنگاریهایم استوار است.
[۵] در این مختصر نمیتوان شرح داد که این امر چه پیامدهایی برایِ ما و ذهنِ ما داشته است. فقط به اشاره میتوان گفت که یکی از دلایلی که ما حافظهای نیرومند داریم، اما قدرتِ تحلیلِ ما ضعیف است، بهعبارتدیگر بیشتر اهلِ «نقل» هستیم و کمتر اهلِ «عقل» – که بازتابِ آن را در سیاست هم میتوان دید- به حضورِ فرهنگِ گفتاری و خطِ صامتِ الفباییِ ناقصِ ما مربوط میشود.
[۶] برای اطلاعِ بیشتر دربارهٔ کاربردِ نابجایِ ویرگول بنگرید به کتابِ ویرگولگذاری و مبانیِ نظریِ آن: کاربردِ بجا و نابجایِ ویرگول از صاحبِ این قلم.
[۷] فنومنولوژی روح/ هگل؛ ترجمهٔ زیبا جبلی، ص ۳.
نظر داریوش آشوری:
*مقالهی سنجیده و جامعی ست در بارهی داستان «کسرهی اضافه» به قلم آقای افشاری. از این دست پژوهشهای باریکبینانه و سنجیده در بارهی مسائل زبان نگارهی فارسی از ایشان پیش از این چند جستار منتشر شده است. در بارهی این مبحث من هم در سالهای گذشته نوشتهام و در کتابِ «بازاندیشیِ زبانِ فارسی» میتوان یافت. این که فرهنگستان زبان در دستورنامهی خود در بارهی «خط فارسی» این مورد را با نگاهِ ادیبانه، نه زبانشناسانه، نه با منطق علمی بلکه با پیروی از عادتهای نوشتاریِ به ارث رسیده، «زیرسبیلی» در میکند، جای شگفتی نیست. زیرا ذهن ما هنوز به فهم علمیِ مدرن، و بالاتر از آن به کار بستنِ این گونه فهم در رفتار و نوشتار، خو نگرفته است.
به یاد دارم که سالیانی پیش در ایران با دو تن از هموندان فرهنگستان در این باره بحث میکردم، در پاسخِ این پرسش که «این بهاصطلاح کسرهی اضافه چیست که باید یا نباید نوشته شود؟»، پاسخ این بود که، «مگر ما بیسواد ایم که باید آن را بنویسیم!» هنگامی من ضرورتِ نوشتنِ آن را بهویژه برای متنهای علمی و فلسفی مدرن طرح کردم و این مقاله نخستین بار در مجلهی «نشر دانش» چاپ شد، مردِ ادیب و زبانشناسی مانندِ آقای احمد سمیعی گیلانی، سردبیر «نامهی فرهنگستان» و مردِ نکونامِ با همت و با فرهنگی مانند علی میرزایی، سردبیرِ «نگاهِ نو»، منطق آن را پذیرفتند و در مجلهی خود به کار بستند، اما بهزودی بر اثر فشاری که اهلِ قلم، و در مورد نخستین «شورای فرهنگستان» پشتشان گذاشتند، ناگزیر وادار به عقبنشینی شدند. با این همه، این روش و پیشنهاد از راهِ کتابهای من و برخی دیگر از نویسندگان و مترجمان و ویراستاران در حال پذیرشِ بیش و بیشتر است، از جمله آقای جعفرِ مدرس صادقی آن را با دقت در ویرایش متنهای کهن این روش را بهکار میبندد. و من خرسند ام که پژوهندهیِ با پشتکار و دلسوزی مانندِ رحمانِ افشاری نیز با منطق روشن علمی پیگیرِ این داستان است.
یکی از جاهایی که نوشتنِ این «کسره» برای درستخوانی و پرهیز از ابهام یا نادرستخوانی ضرورتِ بیچون-و-چرا دارد، در کارِ فرهنگنویسیِ امروزین است. جای آن را بهدرستی در فرهنگهای ارزندهای که با دیدِ تازه در این دو-سه دهه تألیف شده است، خالی میبینم. اشارهام یکی به «فرهنگِ سخن»، به ویراستاریِ آقای حسن انوری ست و دیگر به «فرهنگِ جامعِ فارسی» به ویراستاریِ آقای علیاشرف صادقی. چنان که در دو-سه جای دیگر نوشتهام، این «کسرهی اضافه»، اگرچه از نظرِ ساختارِ آوایی تنها از یک مصوّت تشکیل شده است، ولی از نظرِ نقشِ دستوری یک تکواژ است با نقشِ پربسامدِ یک «واژهی دستوری» (grammatical word) و همه جا باید نوشته شود. که افشاری در این باره بهخوبی مسأله را روشن کرده است.
۱۹ نظر
بسیار لذیذ بود این نوشته. بیراه نیست که عرب ها در سخنوری قهار هستند (و خیلی زبان های دیگر) چرا که واژه ها در ذهنشان با توجه به داشتن حروف اضافه خام هستند و چون موم در ذهنشان شکل می گیرند. یعنی حرف ها پیشتر از کلمه ها و کلمه ها پیشتر از ترکیب ها در ذهن پاشیده می شوند. ولی با توجه به برداشتم از این مقاله، در زبان فارسی کلمه ها بیشتر برش و تصویر هستند و گوینده (سخنران) گاهی دچار لکنت می شود تا از پس چغری کلمه ها و بازی با آنها برآید. کلمه ها غالب هستند.
به نظرم استفاده و عدم استفاده از کسره یا نشانهی اضافه، یه حالت وسط هم داره… نمیشه گفت همیشه بنویسیم چون خیلیا نمیتونن راحت بخونن، و نمیشه هم گفت هیچوقت ننویسم، مگه ملت بیسوادن؟ / یه حد وسطی هست که بنا بر احتیاط و متناسب با مخاطبِ نوشته، از این نشانه استفاده کنیم تا کمترین کجفهمی رو شاهد باشیم.
سلام آقای شکراللهی. ممنون میشم اگر لطف کنید و متن کامل مقاله آقای حسین شاهسواری در باره یاسوناری کاواباتا را دوباره در سایت بارگذاری کنید. توی پنجره پشتی متن کامل مقاله را اِرور ۴۰۴ می دهد.
این لینک: http://old.khabgard.com/backwin/?id=-1862794667
با تشکر از شما.
فعلاً از این آدرش استفاده کنید تا فکری به حال آن بکنم:
http://old.khabgard.com/adab/lib/kavabata.htm
آقایِ آشوری در نوشتهیِ محبتآمیزِ خود دربارهیِ این مقاله، که پیشتر بهصورتِ کامنت در یکی از وبگاهها منتشر شده است، ازجمله به نکتهیِ مهمی اشاره کردهاند و آن اهمیتِ آوردنِ نشانهیِ اضافه در فرهنگهایِ فارسی است. خوشبختانه استاد دکتر فرامرزِ بهزاد سالها پیش نشانهیِ اضافه را در بیشترِ مدخلهایِ فرهنگِ خود آورده است:
فرهنگِ آلمانی – فارسی: بیش از سی هزار واژهیِ زبانِ آلمانیِ معاصر و همین تعداد تعبیرات و اصطلاحاتِ جاری / تدوین: فرامرزِ بهزاد. – تهران: خوارزمی، چاپِ سوم، ۱۳۹۲.
http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=1849461
ذکرِ این نکته نیز برایِ روشن شدنِ موضوع اهمیت دارد که فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی در فصلنامهیِ «نامهٔ فرهنگستان» از شمارهیِ ۱ (بهارِ ۱۳۷۴) تا شمارهیِ ۵ (بهارِ ۱۳۷۵) به سردبیریِ استادِ بزرگ احمدِ سمیعی (گیلانی) نشانهیِ اضافه را همهجا آورده است؛ بهعنوانِمثال نگاه کنید به شمارهیِ اولِ سالِ ۱۳۷۵، شمارهیِ مسلسلِ ۵ در نشانیِ زیر:
http://apll.ir/%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%80-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/
هنگامی که مشغولِ تحقیق دربارهیِ نشانهیِ اضافه بودم، علتِ این تغییرِ مشیِ «نامهٔ فرهنگستان» را از استادِ فرهیخته آقایِ دکتر احمدِ صفار مقدم (http://www.ihcs.ac.ir/azofa/fa/page/446) پرسیدم. پاسخِ ایشان را، پس از کسبِ اجازه، در اینجا عیناً نقل میکنم:
«۱٫ دستور خط فارسی سال ۱۳۷۸ در فرهنگستان تألیف شده و در سال ۱۳۸۱ بهصورت کتابی مستقل به چاپ رسیده است. در صفحۀ ۲۷ آن کتاب آمده است: «نشانۀ کسرۀ اضافه در خط آورده نمیشود، مگر برای رفع ابهام در کلماتی که دشواری ایجاد میکند». از آن تاریخ تاکنون که دستور خط فارسی ۱۳ مرتبه بدون هیچ ویرایشی تجدید چاپ شده، نظر فرهنگستان دربارۀ کاربرد کسرۀ اضافه تغییری نکرده است.
۲٫ تنها در دو سال آغاز انتشار نامۀ فرهنگستان، سالهای ۷۴ و ۷۵، درج نشانۀ کسره و کاربرد «ی» پس از واکۀ /e/ در مطالب آن دیده میشود اما آن دوره را میتوان دورۀ آزمون و خطا دانست. مطابق نظر فرهنگستان، از بهکارگیری «ی» عمدتاً بهدلیل زمانگیری و فضاگیری این حرف و نیاز به نیروی بیشتر در نگارش آن، در مقایسه با شکل «ء»، پرهیز میشود.
۳٫ از سال ۱۳۷۵ در تمام ۶۲ شمارۀ نامۀ فرهنگستان و ضمائم آن به همین شکل عمل شده و این رویه (کاربرد محدود نشانۀ کسره و نگارش «ی» کوچک) ادامه دارد.
۴٫ در کتابهای وزارت آموزش و پرورش، بهخاطر سهولت خواندن «ی» و نیز برای پرهیز از اشتباه شدن شکل کوچک آن با همزه، همهجا «ی» بهکار میرود. این رویه با توافق فرهنگستان محدود به دورۀ ابتدایی است و پس از این دوره از شکل کوچک استفاده میشود.
۵٫ در منابع آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان هم، بهویژه در سطوح آغازی، کسرۀ اضافه پس از واکۀ /e/ بهصورت «ی» ترجیح دارد.»
میتوان حدس زد که هم گذر از «دورۀ آزمون و خطا» (صفار مقدم) و هم «فشارِ اهلِ قلم» (آشوری) دو عاملِ مهم در تغییرِ مشیِ «نامهٔ فرهنگستان» بوده باشد.
امیدوارم اهلِ قلم و «ناشران و دبیرانِ مطبوعات و حتا ویراستارانی که این نشانهی بیپناه اما بهدردبخورِ خطِ مشکلدارِ فارسی را از متن حذف […] میکنند» (شکراللهی)، خواه در نقدِ این نوشته و خواه بهطورِ مستقل، مقالهای در دفاع از نیاوردنِ نشانهیِ اضافه بنویسند، تا بتوان این بحث را با شرکتِ موافق و مخالف ادامه داد و به مرحلهیِ تکافویِ ادّله رسید.
آقایِ مهدیِ صالح پور در کامنتِ خود در تاریخِ ۲۰ بهمنِ ۱۳۹۷ نظری دادهاند که درست برخلافِ نظرِ من در پایانِ مقاله است. در آنجا آمده است که نشانهیِ اضافه را باید بدونِ استثنا آورد و آوردن یا نیاوردنِ آن را به میلِ نویسنده و تشخیصِ بودونبودِ آن را به خواننده واگذار نکرد. ایشان اما معتقدند که باید حدِ اعتدال را رعایت کرد و بنا بر احتیاط و متناسب با مخاطبِ نوشته از این نشانه استفاده کرد تا کمترین کجفهمی را شاهد باشیم.
ایکاش آقایِ صالح پور فقط به اظهارِنظر اکتفا نمیکردند و برایِ درستیِ نظرِ خود دلیل میآوردند. اما ازآنجاکه نظرِ ایشان کاملاً مخالفِ نظرِ مقاله است، آن را پاسخ میدهم و از ایشان تشکر میکنم که این امکان را فراهم کردند تا به زوایایِ دیگری از این بحث بپردازم.
۱٫ هر قاعدهای در هر زمینهای باید ابژکتیو باشد و نه سوبژکتیو، یعنی نباید پایه را بر حال و شمّ و شناخت و تشخیصِ سوژه (در اینجا نویسنده) یا «بنا بر احتیاط و متناسب با مخاطبِ نوشته» گذاشت، زیرا این امور متغیرند و نمیتوانند پایهیِ قاعده قرار گیرند. به همین دلیل است که وقتی شما در نوشتهای تشخیص میدهید که باید آنجا نشانهیِ اضافه آورد، ممکن است به قولِ آقایِ شکراللهی این یا آن ناشر و ویراستار آن را حذف و فلان ناشر یا ویراستار آن را حفظ کند. علتِ این تنوع در رفتار نبودنِ قاعدهای ابژکتیو است تا بهروشنی بگوید: مهم نیست نویسنده کیست و نوشته چیست و چه ناشری آن را منتشر میکند و ویراستارش کیست، در هر حالت باید آن نشانهیِ اضافه را میانِ دو کلمه آورد یا نیاورد.
حتی همان قاعدهیِ «دستورِ خطِ فارسی» ابژکتیو است و ملاکِ «رفعِ ابهام» را مبنا قرار میدهد. البته ابژکتیو بودنِ قاعده لزوماً به معنای درستیِ آن قاعده نیست، کما اینکه نادرستیِ آن قاعده را در متنِ مقاله نشان دادهام.
۲٫ هم در متنِ مقاله و هم در اظهارِنظرِ آقایِ آشوری آمده است که نشانهیِ اضافه مربوط به نحوِ جمله است و یک تکواژِ (morpheme) دستوری به شمار میرود. در زیرنویسِ شمارهیِ ۱ آوردم که برخی از دستورنویسانِ ما نشانهیِ اضافه را حرفِ اضافه و برخی واژهبست میدانند. آقایِ علاءالدینِ طباطبایی در کتابِ یادشده (طباطبایی، ۵۱۹) بهروشنی توضیح داده است که نشانهیِ اضافه حرفِ اضافه نیست. درنتیجه باید آن را یک تکواژِ وابسته یا نوعی واژهبست دانست که نقشِ آن هستهنمایی است، یعنی نشانهیِ اضافه نشان میدهد که در یک گروه کدام عنصر هسته (head) و کدام وابسته (dependent) است. بهبیانِدیگر نشانهیِ اضافه ابزاری است برایِ پیوند دادنِ هسته به وابسته. (طباطبایی، ۵۲۰) و آن را بههیچوجه نباید با اعرابِ کلمه (مانند کسرهیِ زیرِ حرفِ «پ» در کلمهیِ «پِدر») اشتباه گرفت.
۳٫ میدانیم که در زبانِ انگلیسی از s’ (آپاستروف s) و of برایِ بیانِ مالکیت استفاده میشود. بهعنوانِمثال اگر بخواهند بینِ دو کلمهیِ father (پدر) و book (کتاب) پیوندِ ملکی برقرار کنند، از آپاستروف s استفاده میکنند و میگویند: father’s book. آیا میتوان این نشانهیِ مهم را حذف کرد و فقط دو کلمهیِ father و book را کنار هم نوشت، با این دلیل که خودِ خواننده متوجهِ آن میشود؟ آشکار است که به آن پاسخِ منفی میدهیم؛ اما درست همین کار را ما در زبانِ فارسی میکنیم و دو کلمهیِ «کتاب» و «پدر» را کنارِ هم میگذاریم و این واژهبستِ مهم را از میانشان حذف میکنیم، یعنی بهجایِ آنکه بنویسیم «کتابِ پدر»، مینویسیم «کتاب پدر»، اما «کتاب پدر» در دو جملهیِ زیر به دو صورت خوانده میشود، زیرا رابطهیِ میانِ آنها متفاوت است:
«کتاب پدر را خواندم»
«کتاب پدر را خشن توصیف میکند»
فقط وقتی «کتاب پدر» را بهحسبِ عادت در جملهیِ دوم مانندِ جملهیِ اول با نشانهیِ اضافه میخوانیم و به آخرِ جمله میرسیم، متوجه میشویم که آن را غلط خواندهایم و باید جمله را دوباره بخوانیم.
۴٫ برخی برایِ پرهیز از این خطا اشتباهِ دیگری مرتکب میشوند و در جملهیِ دوم بعد از کلمهیِ «کتاب» یک ویرگول میگذارند تا خواننده به خطا آن را «کتابِ پدر» نخواند، اما به شرحی که در کتابِ «ویرگولگذاری و مبانیِ نظریِ آن: کاربردِ بجا و نابجایِ ویرگول» آوردهام، این کار بهکلی خطاست.
۵٫ راهِ خروج از این بنبست فقط و فقط بازگشت به همان قاعدهای است که آقایِ داریوشِ آشوری در مقالهیِ یادشده پیش نهاد و آن آوردنِ همیشگیِ نشانهیِ اضافه است. مقالهیِ من چیزی جز توضیح و تبیین آن پیشنهاد نیست.
۶٫ در مقاله آوردهام که اگر این پیشنهاد پذیرفته شود، آنگاه میتوان راههایی برایِ آسان کردنِ تایپِ نشانهىِ اضافه اندیشید که یکی از آنها گسترشِ صفحهکلیدهایِ مجازی است. بهعنوانِمثال میتوان برنامهىِ صفحهکلیدها را چنان طراحی کرد که مثلاً با فشردنِ همزمانِ حرفِ «ب» و یک یا دو کلیدِ مبدل آن را بهصورتِ «بِ » (یعنی «ب» + نشانهىِ اضافه + یک فاصلهیِ کامل) تایپ کند، یا «ه» را با گرفتنِ همزمانِ کلیدهایِ مبدل «هىِ » (یعنی «ه» + نیمفاصله + «ی» + نشانهىِ اضافه + فاصله) تایپ کند. من تا آن زمان برایِ خودم ماکروهایِ سادهای در Word نوشتهام و هرکدام را به دو کلید مبدلِ shift + control ارجاع دادهام، به این معنا که اگر کلیدِ «ه» را بزنم، حرف«ه» و اگر همزمان دو کلیدِ مبدلِ shift + control را بگیرم، ترکیبِ «هىِ » (مثلاً در عبارتِ «خانهىِ من») تایپ میشود. کُدِ آن چنین است:
Sub K_HA()
Selection.TypeText Text:=ChrW(1607) & ChrW(8204) & ChrW(1609) & ChrW(1616) & ” ”
End Sub
(این کد را باید چپچین و اعدادش را لاتین کرد تا درست دیده شود و درست کار کند)
مهم این است که ابتدا این پیشنهاد پذیرفته شود، پسازآن جوانانِ بااستعدادِ ما میتوانند برنامههایی بهمراتب بهتر ازآنچه من نوشتم، بنویسند.
حکایتِ کسره نگذاشتنهایِ ما مثلِ حکایتِ راهنما نزدنِمانِ موقعِ رانندگیست. استفاده از راهنما بسیار ساده، اما بینهایت کارگشا در امرِ رانندگیست. متأسفانه ما انتظار داریم رانندههایِ دیگر (چه پشتِ سر چه مقابلِمان) از حالتِ صورت یا ماشینِمان تشخیص بدهند که میخواهیم به کدام سمت برویم.
در موردِ نقصِ خطِ فارسی و تأثیرِ آن بر رویِ ذهن سؤالیِ دارم. همانطور که میدانید در نوشتارِ انگلیسی و بهویژه فرانسوی واژگانی داریم که، در قیاسِ با زبانِ اسپانیایی یا ایتالیایی، ساختارِ نوشتاریِشان اغلب با نحوهیِ خواندنِ آنها بسیار متفاوت است. پس مغزِ آنها هم تا حدّی مشغولِ رمزگشایی از اشکالِ بصری میشود. چطور است که الگوهایِ ذهنیِ گویشورانِ آن دو زبان ظاهراً تحتِ تأثیرِ این نقص قرار نگرفته؟
۱٫ تشبیهِ کسره نگذاشتن به راهنما نزدن به هنگامِ رانندگی بسیار گویا و درخشان است! «ما انتظار داریم رانندههایِ دیگر (چه پشتِ سر چه مقابلِمان) از حالتِ صورت یا ماشینِمان تشخیص بدهند که میخواهیم به کدام سمت برویم.» (علی)؛ ما انتظار داریم خوانندگانِ ما از صورت یا محتوایِ نوشته تشخیص بدهند که بینِ کلماتِ مجاورِ هم کسرهیِ اضافه را در نظر داشتهایم یا نداشتیم، بدونِ اینکه نشانهای برایِ آن گذاشته باشیم!
۲٫ اما درموردِ پرسشِ مهمی که علی مطرح کرده است، نمیتوان در اینجا حقِ مطلب را اَدا کرد و باید تنها به اشاره بسنده کرد. آن پرسش ناظر به یادداشتِ شمارهیِ ۵ مقاله است، اما آنجا به دو عامل اشاره کردم: ۱. حضورِ فرهنگِ گفتاری و ۲. خطِ ناقصِ الفبایی. تقدم و تأخرِ آن نیز اهمیت دارد.
۳٫ معمولاً ما مسائل و مشکلات را با توسل به دوگانهیِ سنّت و تجدّد پاسخ میدهیم. این پاسخها اگرچه تااندازهای میتوانند قانعکننده باشند، اما همیشه گرهگشا نیستند. بهعنوانِمثال میپرسم:
• چرا فرهنگ و جامعهیِ ما بیشتر نقلمحور است (منبعِ نقل هر چه میخواهد باشد: بزرگِ خانواده، بزرگِ جامعه، بزرگِ فرهنگ، مرجعِ دین، کتابِ مقدس و …) درحالیکه فرهنگ و جامعهیِ غرب عمدتاً لوگوسمحور / عقلمحور است؟
• چرا در فرهنگِ ما بهطورِ عمده نظم و شعر دستِ بالا را داشته است، درحالیکه در فرهنگِ غرب برتری با نثر و در دورانِ اخیر با رمان بوده است؟
• چرا در موسیقیِ ما تا دورانِ اخیر نتنویسی رایج نبود و فن و دانش سینهبهسینه منتقل میشد، درحالیکه در غرب نتنویسی رواج داشت؟
• چرا در فرهنگِ ما فلسفه و منطق پدید نیامد و در عوض یونان گهوارهیِ فلسفه و منطق شد؟
• چرا در فرهنگِ ما پسرکشی (سیاوشکشی)، غلبهیِ کهنه بر نو حاکم است، حالآنکه در فرهنگِ غرب پدرکشی و پیروزیِ نو بر کهنه دستِ بالا را داشته است؟
• چرا در فرهنگِ ما نقد جایگاهی ندارد، درحالیکه در فرهنگِ غرب نقد و عقل متعلقِ هماند؟ به قولِ هربرت شندلباخ، فیلسوفِ آلمانی، «خرد اگر نقاد نباشد، نابخرد میشود» (برای تفصیلِ آن بنگرید به کتابِ «تاریخ و تبیین مفهومِ خرد» اثر هربرت شندلباخ به ترجمهیِ صاحبِ این قلم). نقد در نزدِ ما نهفقط در سیاست (که با ثروت و قدرت و منزلت همراه است) بلکه حتی در علم و معرفت نیز نهتنها استقبال نمیشود، بلکه سرکوب هم میشود؛ یکی از نمونههایِ اخیرِ آن را در مقالهای به نامِ «پروندهیِ یک ترجمه و دفاع از آزادیِ نقد» ثبت کردهام تا ماندگار شود.
• …
۴٫ یکی از نظریههایی که در اواخرِ سدهیِ بیستم مطرح شد و تا حدی میتواند به این پرسشها پاسخی قانعکننده بدهد، نظریهای است به نامِ فرهنگِ گفتاری و فرهنگِ نوشتاری (Orality and Literacy). برایِ اطلاعِ بیشتر بنگرید به کتابِ Orality and Literacy: The Technologizing of the Word اثرِ Walter J. Ong. در این کتاب با مشخصاتِ فرهنگِ گفتاری و نوشتاری آشنا خواهید شد.
۵٫ اما این پرسش مطرح میشود که چه شد که فرهنگِ غرب بهسرعت نوشتاری شد، درحالیکه این روند در فرهنگِ ما بهکندی پیش رفت. زندهیاد احمدِ آرام در خاطراتِ خود مینویسد وقتی معلمانِ پایتخت را در دورانِ پهلویِ اول در یک جا جمع کردند، همهیِ آنها بر رویِ یک فرشِ ۳ در ۴ جا گرفتند! این خاطره بهخوبی آهنگِ کندِ نوشتاری شدنِ جامعهیِ ما را تا اوایلِ همین قرن نشان میدهد. درحالیکه به گفتهیِ هاوِلوک یونانِ باستان در ۲۵۰۰ سال پیش به جامعهای نوشتاری تبدیل شده بود. برایِ اطلاعِ بیشتر بنگرید به کتابِ Preface to Plato: History of the Greek Mind اثرِ Eric A. Havelock. هاولوک یکی از عللِ آن را ابداعِ خطِ الفباییِ کاملِ یونانی میداند. یونانیان هنگامیکه خط را از فنیقیان آموختند، متوجه شدند که الفبایِ آنان دارایِ حروفی است که مابازائی در زبانِ آنها ندارد، در عوض فاقدِ مصوتهایِ این زبان است. ازاینرو برخی از آن حروف را بهعنوانِ مصوت تعریف کردند. این تغییرِ بهظاهرِ کماهمیت انقلابی در خط ایجاد کرد و نخستین خطِ الفباییِ کامل را پدید آمد: در خطِ یونانی هر واج (phoneme) یک نماینده در حروفِ الفبا دارد و هر حرفِ الفبا نیز نمایندهیِ یک واج است. به همین دلیل است که هاولوک خطِ الفباییِ یونانی را نخستینِ خطِ دمکراتیکِ جهان میداند. تعدادِ محدودِ حروفِ آن نیز کارِ آموزش و فراگیری را بسیار آسان میکند. این عوامل موجب شدند تا جامعهیِ یونانی و بهتبعِ آن تمامِ جوامعی که خطشان مبتنی بر خطِ یونانی است (مانندِ خطِ لاتین و خطهایِ مللِ اروپا) بهسرعت نوشتاری شوند. درحالیکه در نزدِ ملتهایی که خطشان «غیرِدمکراتیک» بود (بهعنوانِ نمونه خطِ فارسی که مصوتهایِ ششگانهیِ آن هیچ نمایندهای در الفبا ندارند و از سویِ دیگر چند حرفِ الفبا، مانندِ ث و س و ص، یک واج را نمایندگی میکنند) این عامل بهعلاوهیِ عواملِ دیگر مانندِ انحصاری بودنِ آموزشِ خط در دستِ دبیران و مُغان و علمایِ دین و بیتردیدِ عواملِ عینیِ دیگر موجب شدند تا کار آموزش و فراگیری بهکندی پیش برود و فرهنگِ گفتاری با تمامِ مشخصاتِ خود حضوری دیرپا و فعال داشته باشد.
۶٫ فرهنگِ کنونیِ ما البته تماماً گفتاری نیست، بلکه ترکیبی از گفتاری و نوشتاری است، یا به تعبیرِ یکی از دوستانِ دانشورم «نیمهگفتاری-نیمهنوشتاری» است.
۷٫ پسازاین مقدمه که تنها به سرخطهایِ بحث اشاره شد، به پرسش علی بازمیگردم. هیچ خطی نیست که بتواند تمامِ حالاتِ بیانی مانندِ واج و آهنگِ جمله و هجاها و نحوهیِ بیان کلمات مانندِ تلفظِ نوک زبانی و غیره را نشان دهد.برایِ این کار «الفبایِ آوانگاریِ بینالمللی» (International Phonetic Alphabet) اختراع شده است. از سویِ دیگر تلفظِ بسیاری از کلمات در طول زمان تغییر میکند، درحالیکه صورتِ نوشتاریِ آنها ثابت میماند، مانندِ «خواهر» و «خواستن» در خط و زبانِ فارسی که «خاهَر» و «خاستن» تلفظ میشود (مردمانِ افغانستان و تاجیکستان این کلمهها را همچنان به گونهای نزدیک به صورتِ نوشتاریِ آنها تلفظ میکنند). این امر در سایرِ زبانها نیز وجود دارد، اما آنچه این دو خط را کاملاً از هم متمایز میکند، همان است که در بالا آمد: در خطِ الفباییِ ناقص باید تلفظِ تمامِ کلمات را حفظ کرد و اگر کسی، حتی استادِ دانشگاه، با کلمهیِ ناآشنایی روبرو شود، هرگز مطمئن نیست که آن را درست تلفظ میکند، در حالی در خطِ الفباییِ کامل حتی کودکانِ کلاسِ اولِ دبستان که تمامِ حروفِ الفبایِ خط را آموختهاند، میتوانند باکمی سختی و کندی اسامیِ ناآشنایِ خیابانها، فروشگاهها، ایستگاههایِ مترو، تیترِ روزنامهها و … را درست و بی غلط بخوانند، هرچند که معنایِ آنها را نفهمند! بهعبارتِدیگر ذهنِ ما انبانی از محفوظات است و ذهنِ آنها زیرِ چنین بارِ سنگینی نیست!
۸٫ اینکه با آوردنِ یک نشانهیِ «ساده، اما بینهایت راهگشا» (علی) اینهمه مخالفت میشود، به گمانِ من بیش از همه ناشی از همان جانسختی و دیرپاییِ فرهنگِ گفتاری در میانِ ماست.
ممنون جنابِ افشاری.
این کامنتِ شما بهقدرِ خودِ مقاله حرف حساب دارد و نورانداز است بر زاویههای تاریکِ بحث.
جنابِ افشاریِ عزیز
خیلی ممنونم از توضیحِ موجز و پُرمایهیِ شما.
آقایِ ایرجِ کابلی در مقالهای به نامِ «فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان» که در مردادِ ۱۳۷۱ در شمارهیِ ۷۲ مجلهیِ «آدینه» منتشر شد، پیشنهادهایی برایِ اصلاحِ شیوهیِ نگارشِ فارسی ارائه دادند که مهمترینِ آنها بیفاصلهنویسی بود. سپس شورایی به نامِ «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارش و خطِ فارسی» با شرکتِ کریمِ امامی، محمدرضا باطنی، ایرجِ کابلی، علیمحمدِ حقشناس، احمدِ شاملو، کاظمِ کردوانی و فرجِ سرکوهی تشکیل شد که دبیریِ آن بر عهدهیِ کاظمِ کردوانی گذاشته شد و هدفِ آن نیز بازنگریِ شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی بود. این شورا نخستین نشستِ خود را در ۳۱ مردادِ ۱۳۷۱ برگزار کرد. (برایِ اطلاعاتِ بیشتر بنگرید به ویکیپدیایِ فارسی، مقالهیِ «شورای بازنگری در شیوه نگارش و خط فارسی»)
آقایِ کابلی در شمارهیِ ۸۰-۸۱ مجلهیِ آدینه مقالهای نوشتند به نامِ «احیایِ نشانهیِ اضافه» که مضمونش همان است که در مقالهیِ من آمده است، یعنی واردکردنِ نشانهیِ اضافه در زنجیرهیِ خطِ فارسی. ایشان مجموعهیِ مقالاتِ خود را در کتابی به نامِ «درستنویسییِ خطِ فارسی» در سالِ ۱۳۸۴ منتشر کردند.
اگرچه مقالهیِ من بیشتر جنبهیِ انتقادی و استدلالی دارد و فضلِ تقدمِ پیشنهادِ آوردنِ نشانهیِ اضافه در زنجیرهیِ خطِ فارسی نیز، چنانکه در مقالهام آمده است، با آقایِ داریوشِ آشوری است، اما سزا بود در مقالهام از کوششهایِ آقایِ کابلی و «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارش و خطِ فارسی» نیز یاد میشد. از سرورِ بزرگوارم آقایِ کاظمِ کردوانی که این موضوع را یادآور شدند و لطف کردند و کتابِ آقایِ کابلی را در اختیارم نهادند، صمیمانه تشکر میکنم.
با سلام
به نظرم، مهمترین ایرادی که به تجویزِ فرهنگستان وارد است «نسبی بودن» و «بیقاعده بودنِ» آن است. اینکه نباید کسرهی اضافه آورد «مگر در مواردِ ابهام» خودش ابهام دارد.چه بسا ترکیبی از نظرِ منِ نویسنده بدونِ آوردنِ کسره هم خوانا و بیابهام باشد اما برای خواننده خیر. ضمنِ اینکه وقتی اهلِ زبان فرض را بر این بگذارند که درجِ کسره دلبخواهی و به تشخیص یا سلیقهی نویسنده است، جاهایی که کسره واقعاً وجود ندارد هم با این احتمال که ممکن است کسره وجود داشته اما نویسنده نیازی به آوردنِ آن نمیدیده، با تردید آن قسمت را میخوانیم و چه بسا اشتباه.
مادامی که در کاربردِ کسرهی اضافه خست به خرج دهیم، ناچار خواهیم شد در آوردنِ ویرگول ولخرجی کنیم. مادامی که نرسیده به هر پمپِ بنزینی تابلوی «پمپِ بنزین» نصب نکنیم، ناچار خواهیم شد بر سرِ همهی کوچهها و خیابانهای دیگر تابلوی «در این مکان پمپِ بنزینی وجود ندارد» را نصب کنیم.
بسیاری از معضلاتِ خطِ فارسی (از جمله هکسره) و دشواریهای درستخوانی و درستنویسی و درستفهمیِ نوشتهها زمانی حل خواهد شد که فارسیزبانان بدانند نشانهی کسره فقط و فقط علامتِ کسره است، و نشانهی سکون و بیکسرگی تنها و تنها «عدمِ کسره» و لا غیر. این میشود پارسیِ قاعدهمند.
[…] مفصل دربارهی این روش نوشتاری را میتوانید در مطلب «در ضرورت نوشتن نشانهی اضافه» مطالعه […]
از خواندن این نوشته و کامنتها لذت بردم.
سپاس از آقای برای توضیحات مفیدشان درباره ی فرهنگ گفتاری و نوشتاری و پاسخ به پرسش علی که بسیار جامع و سودمند بود🙏
نخوندم
دربارهٔ نوشتن «ی» بهجای «ء» به نکتهای توجه نشده: موتورهای جستجوی اینترنتی.
نوشتن کاراکتر اضافه بین دو بخش عبارت بههم پیوسته، جستجو را در متن آفلان و بدتر در آنلاین مختل میکند. نمونه: «جامعهی سالم» که با «جامعه سالم» دو عبارت متفاوت میشود؛ چون از نظر ماشین (نرمافزار) «جامعهی» با «جامعه» فرق دارد. طبق تجربه، اینترنت «جامعهی» را با «جامعهی» یکی میبیند. بیشک هم نمیشود انتظار داشت در این آشفتهبازار اینترنت همه از یک روش تعیینشده پیروی کنند؛ اگر میشد انقدر مشکل نداشتیم.
خودم از روش «ی» استفاده میکردم. وقتی فهمیدم که جستجوی اینترنتی کاراکتر همزه روی حرف را نادیده میگیرد، روش «ء» را پیش گرفتم. بدین ترتیب در متن وبی «جامعهٔ سالم» با «جامعه سالم» یکی میشود.
به نظر میرسد نظریهپردازان خط فارسی به تفاوت ویژگیِ نوشتهٔ کاغذی و نوشتهٔ اینترنتی توجه ندارند و به متن اینترنتی نمیپردازند. ما امروز گیر جستجوپذیری متن در فضای مجازی هستیم که محل کسبوکار و زندگی مردم شده است. صاحبنظران زبان و خط فارسی باید به این موضوع بپردازند؛ کارشناسان اینترنت نه آگاهی و سوادش را دارند و نه اصولا نگران چنین چیزهایی هستند.
آقایِ غدیریپور به نکتهیِ مهم و ظریفی اشاره کردند. اما راهِحلِ آن لزوماً تغییرِ «ی» به «ء» نیست.
اگر در جستجوگرِ گوگل عبارتِ جامعه سالم را (بدون گیومه) جستوجو کنید، این جستجوگر تمام صفحاتِ سایتهایی را که این دو کلمه در آنها آمدهاند، میباید و فهرست میکند: جامعه سالم، جامعه سالم، جامعهٔ سالم، جامعهی سالم، جامعه ی سالم، جامعه پرنشاطِ سالم و …
اما اگر این عبارت را درونِ دو گیومهیِ انگلیسی (و نه فرانسوی) بگذارید که برایِ نقلِقول به کار میرود (بهصورتِ “جامعه سالم”) فقط سایتهایی را مییابد که دقیقاً این عبارت در آنها آمده باشد، یعنی سایتهایی با «جامعه سالم» را پیدا میکند، اما سایتهایِ حاویِ «جامعهی سالم» و «جامعه ی سالم» را نشان نمیدهد.
بنابراین بهتر است دقیقاً آنچه موردِنظر است را درونِ دو گیومهیِ انگلیسی گذاشت تا سریع به سایت مطلوب رسید، یا از حالتِ اول استفاده کرد.