رضا شکراللهی: نمیدانم اگر محمدرضا لطفی زنده بود و محمد معتمدی ازش میپرسید بروم آلبوم تازهام را در «سازمان اوج» درآورم یا نه، لطفی به او چه میگفت. این را هم نمیدانم که اگر لطفی الان زنده بود، آیا اصلاً محمد معتمدی را میپذیرفت تا راه به او بنماید یا نه. در هر حال، محمد معتمدی آلبومِ «حالا که میروی» را با حمایتِ «مرکز مأوا» که زیرمجموعهی «سازمان اوج» است منتشر کرده.
ده سال پیش که محمد معتمدیِ آن موقع سیساله را اولینبار در کنسرتِ زندهیاد لطفی دیدم، آفرین گفتم به پیرمرد. انتخابِ آن صدای گرم و صاف که از کشفیاتِ مجید درخشانی بود بسیار بجا مینمود و پیش انداختنِ محمد معتمدی جوان در کنسرتِ همنوازانِ شیدا در تالارِ بزرگِ وزارتِ کشور آیندهنگرانه. میشد حدس زد در سرِ لطفی و هم محمد معتمدی چهها میگذرد برای سالها بعد. انگار ستارهای داشت متولد میشد.
اما افسوس که محمد معتمدی جایگاهش نزدِ لطفی را قدر ندانست و بر سرِ قرارِ لطفی با خودش نماند و بهشلتاق باعث شد لطفی در آخرین کنسرتش جای او را به خوانندهی جوانِ دیگری ببخشد. سالی دیگر هم لطفی بیخداحافظی از بیشمار دوستارانش رفت که رفت. محمد معتمدی اما توشهی سفر برنگرفته هیچ نایستاد و راه افتاد. او حتا قدرِ همراهی با حسین علیزاده را هم ندانست و بهخاطرِ آنچه به موسیقی مربوط نبود، از او نیز جدا شد. باری، حالا ده سال از کنسرتِ مشترکِ محمد معتمدی با لطفی میگذرد و او حالا چهلساله است. چه زود میگذرند روزها و سالها!
رفیقِ اهلِ دلم محمد منصوری میگوید که اگر “لطفی چند سال بیشتر زنده میماند، معتمدی در این حضیض گرفتار نمیشد.” اوج گرفتن فقط بالهای بزرگ نمیخواهد، نگاهِ خودت هم باید به اوج باشد و حضیض را ننگری. نقدِ فنّی روندِ کیفیِ آوازخوانیِ او بر دوشِ منقّدانِ متخصص، در منش و رفتار هم محمد معتمدی راه گم کرده است انگار و همچنان سرگردان میزند.
از این منظر دیدهام او را با همایون شجریان قیاس میکنند. اگر برخی یا بسیاری از ما دستِکم تا زمانی توقع داشتهایم همایون چیزی دیگر باشد یا بشود، حالا معلوممان شده که خودِ همایون از ابتدا نه تحتِ تسلطِ پدر بوده نه میخواسته باشد. خوشایندمان باشد یا نه، راهش را زود پیدا یا تعریف کرده و پیش رفته. گیرم که پیش رفتنش در زندگی با موسیقی، در نظرِ برخی، پیشرفت در موسیقی نباشد، ولی دستکم آنقدر شناختِ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی از جامعهی ایران دارد که، جدا از کیفیتِ آثارش، رفتارش آدم را مأیوس نکند. فقط آوازخوانی و نوازندگی نیست که هنر میخواهد، هنرِ نیفتادن در دام و بازیِ قدرت دیریابتر است.
محمد معتمدی اما در چهلسالگی و در اوجِ اینهمه نارضایتیِ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، تازه افتاده است به دامانِ «اوج» و گویی دارد راهِ رفتهی سالار عقیلی را میرود و میآزماید که یک روز در شبکهی «منوتو» بود و دیگر روز حماسهی بصیرتِ ۹ دی را بر صحنه فریاد میکشید. این نردبان نیست که افتادنی باشد یا نباشد، ماز است. گم میشوی و به جستوخیز هم هیچ آهو نمیشوی تا آزاد و رها گردی.
علیرضا افتخاری، که هنوزاهنوز برخی ترانهها و آوازهای قدیمش را ثانیه به ثانیه میبلعم، با یک اشتباه در قرار گرفتن در زمان و مکانِ نامناسب و اشتباهِ بعدیاش در نپذیرفتنِ اشتباهِ اولش بهرغم پشیمانیاش، کجاست امروز؟ حالا درخشانی و لطفی و شجریان و علیزاده بهکنار، میتوان هم ترانهی تیتراژ خواند و هم کنسرت برگزار کرد و هم آلبوم بیرون داد، ولی سالار عقیلی نبود و مثلاً علیرضا قربانی بود یا همان همایون. سخت است، میدانم. به راه رفتن روی بند میماند در فضای آشفتهی اجتماعی سیاسیِ امروزِ ایران. اما نشد ندارد؛ مگر اینکه هرقدر در آوازخوانی پخته باشی، در همسفری با مردم نپخته باشی.
***
بخوانید پارههایی از گزارشِ نشستِ خبریِ آلبومِ جدیدِ محمد معتمدی را که در «سازمان هنری رسانهای اوج» برگزار شده است.
احسان خداپرست، مسئولِ مرکزِ مأوا: متأسفانه سالهاست شاهدِ تولیدِ آثارِ سالم نیستیم. آلبومِ «حالا که میروی» یک محصولِ سالم است. مأوا به فکر استفادهی ابزاری از هنر نیست. جای موسیقیِ سالم در ایران خالی شده است. مؤسسهی اوج و مأوا تلاششان را خواهند کرد جای خالیِ موسیقیِ سالم را پر کنند. تعریفِ موسیقیِ سالم در ذهنِ ما اثری است که در فرآیندِ تولید و خروجی از نظرِ استانداردهای علمی و کیفی دردی را از جامعه کم کند. آثارِ این آلبوم هم اصالت دارد و هم در کیفیت و فرآیندِ تولید خوب است. فرآیندِ تولیدِ یک اثرِ تولیدِ هنری در مأوا میتواند از دلِ مجموعه بجوشد یا از دلِ هنرمند که اگر با دغدغههایش با مأوا مشترک بود قبول کنیم.
محمد معتمدی: میگویند موسیقی غذای روح است. ما میتوانیم به غذای جسم مراجعه کنیم و ببینیم غذای سالم چه غذایی است. موسیقی باید با ذائقهی ما سازگار باشد و ضرر و عارضه نداشته باشد. موضوعِ جهتگیری فکری، موضوعِ جدایی است. در دههی شصت هم، اگر نبودِ موسیقیهای دیگر نبود، این نوع موسیقی فراگیر نمیشد. من معتقدم اگر از آثارِ دههی شصت فاخرتر هم تولید شود، یکدهمِ کارهای متوسطِ آن دوره استقبال نخواهد داشت. این اولین آلبومِ من است که تهیهکننده دارد. این آلبوم نقطهی مشترکِ ماست. ما دچارِ معضلِ اجتماعی هستیم و باید کنارِ هم جمع شویم.
۱۵ نظر
مساله اینجاست که انسانها در نظر شما، آدمهایی فریز شده هستند که تنها یک شکل اعتقادی و رفتاری دارند. با آن مسیری که لطفی پیش گرفته بود، اگر زنده میماند بعید نبود خود او هم امروز برای سازمان اوج آلبوم درنیاورد.
البته درستش این است: بعید نبود درآورد.
ابتدای یادداشت گفتهام که «نمیدانم». آدمها مختارند هر اعتقادی داشته باشند، دیگران هم مختارند نقدشان کنند.
منتظر نقد فنی از این آلبوم بودم؛ امید است روزی به جای پرداختن به حاشیه هنر، خود هنر را موضوعیت بخشیم. اعتقادات، مواضع و نظرات هر شخصی را ارج بنهید و به هنر بپردازید.
با اینکه این یادداشت در مورد حاشیههای ماجراهای موسیقی در ایران است، ولی به نظرم وقتی در مورد هنر و ادبیات صحبت میکنیم، حاشیهها از متن جدا نیستند.
«موضوعِ جهتگیری فکری، موضوعِ جدایی است»
این جمله محمد معتمدی دقیقاً خطابش به شماست!
برخلاف ادعایتان در متن، اصلاً مشکل، عیب و ایراد از معتمدی سیساله و چهلساله نیست و «توشه سفر برنگرفتن و نایستاد و راه افتادن» جسارت نباشد استنباطهای شخصی شما در جهت ماستمالیزاسیون است.
صاف و پوست کنده بفرمایید با حضرات «اوج»نشین مشکل دارم!
«اوج» در نگاه شما امالخبائث است و هر آنکس در دامان او زاییده شود و پرورش یابد بالطبع «خبیث» 🙂
پوستکندهتر از این بگویم که با «اوج» و «اوجنشینان» مشکل دارم؟! عجبا!
جناب رشتی اگر نمیدانید منظور تهیه کننده اوجی از موسیقی سالم چیست، بد نیست مروری بر آن کنید.. تا بدانید این ها کیستند، پول شان از کجاست.. و هدفشان چیست.
اونوقت دم از آزادی بیان هم می زنید. جمع کن بساطتو
به نظرم کم لطفی هست اگر بی هیچ نگاه دقیقی به آلبوم و متن ترانه ها و ملودی های استفاده شده ،صرفا به منش سیاسی و رفتاری خواننده بپردازیم…این تحلیل میتونست در پایان نقد فنی و محتوایی آورده بشه و به عنوان نظر نویسنده محترم و قابل بحث بود…
متن بسیار تاسف آوری بود
انتظار یک نقدر هنری و فنی داشتم
نوشتید معتمدی در دام سیاست و قدرت گرفتار شده ولی ظاهرا این خود شمایید که ذهن تان در مسائل سیاسی و قدرت گرفتار شده و خارج از آن نمیتوانید فکر و تحلیل کنید
با عرض سلام و ادب خدمت شما جناب خوابگرد عزیز اگر اشتباه نکرده باشم
اول تشکر کنم از مطالب سایتتون عالی هستند سپاس
دوم در مورد جناب معتمدی
بنده با اتفاق دوست شاعره ام به دیدن ایشون رفتیم و دو شعر با مجوز بهشون هدیه کرد. و دوستانه از ایشون خواست که هر شعری رو نخونند چون صدا و نفسی بس زیبا دارند اما متاسفانه ایشون برای معروف شدن با هر شاعری قرارداد بستند . شاعر حالا که میروی از شهرستان ادب هستند و چون فرزند شهید هست اشعارش رو میخونند. وگرنه اشعارش توانا و دلچسب نیست. و در دو کنسرت اقای معتمدی رفتم که بدون ساز غزل چای میریزم در فنجانی که نیست رو خوندند خب یه سوال از اینهمه دوستانی که کامنت نوشتند ایا یک خواننده سنتی اواز خوان باید غزل امروزی بخونه؟ ایا مردم نفری ۲۰۰ هزارتومن دادنند که بیایند و این اشعار پیش پا افتاده رو بشنوند؟ باور کنید خیلی ها رفتند و یا در منسرت حالا که میروی. ایا اینهمه جمعیت امدند که تکراری سریالها رو گوش کنند؟ یا شاعر و هنرپیشه ها که اسپانسر بودن رو ببینند؟ایا غزلهای به اصطلاح امروزی با دستگاه و سازهای سنتی ما چفت است که از شاعران کلاسیک ایراد میگیرند؟ کدام مسخره هستند و هستیم؟ ملت ما همیشه کاسهٔ داغتر از آشند. مولانا رو که بردند جایش شاملو و بنفش و غیره نشاندند. متاسفم
از شما بی نهایت ممنونم پاینده باشید
با عرض سلام خدمت شما خوابگرد ارجمند و به تمام دوستان که اصلا از شعر و تسلسل کلامی و ادبی در شعر چیزی نمیدانند یک تنه به قاضی میروند
این شعر اقای سیار هست
اولا هر شعر یا ترانه باید ۶ بیت تا ۸ بیت باشد و یک بند تکرار در اهنگ حالا ببینند این شعر چند بیت هست و مسئلهٔ مهم تسلسل کلامی هست وقتی معشوق میره تنهایی میاد یعنی چی برگرد تنهایی منو پس بده ؟ و پس بده و هر جا میخوای بری برو. کل شعر رو اگر با دقت بخونن حتما متوجه میشن این دوستان
شعر: محمدمهدی سیار
حالا که میروی همراه جاده ها
برگرد و پس بده تنهایی مرا
بی خاطرات تو بی آرزوی تو
دل را کجا برم شب گریه کجا
دیگر تنها گریه ها حالم را میداند
از عشق دلتنگی هایش میماند
جا ماندی آه ای دل ای موج بی ساحل
دیگر تنها گریه ها حالم را میداند
بنده به عنوان شاعر واقعا متاسفم
در پناه حق
با سلام و عرض ادب…احتمالا تنهایی بعد از رفتن معشوق با تنهایی قبل از حضور معشوق که عاشق داشته است متفاوت هست… تنهایی قبل از عاشق شدن فراق نداره… ولی تنهایی بعد عشق فراق داره و شاید مقصود شاعر از پس دادن تنهایی اون تنهایی قبل عاشق شدن هست که اساسا به همراه درد فراق نیست و یه تنهایی همراه بی خیالی است…
والا قربانی و همایون هم همچین مالی نیستن
آیا هنرمند باید سیاسی باشد یا نه؟ محمدرضا شجریان نبود؟ لطفی چطور؟ فک میکنم مسأله جای دیگست… نمیشه گفت سیاسی بودن بد است یا بد نیست… یک هنرمند میتونه توی سیاست نظری مخالف مارو داشته باشه ولی همچنان هنرمند باشه… چه فرقی هست بین اینکه بگیم معتمدی به واسطه سیاسی بودنش هنرمند نیست یا محمدرضا شجریان به واسطه جبهه گیریای سیاسیش از قبل انقلاب تا بعد ۸۸ هنرمند نیست؟… اگه کسی در نقطه مقابل دیدگاه محمدرضا شجریان توی وقایع ۸۸ باشه میتونه بگه قطعه “تفنگت را زمین بگذار” خوب نیست چون شجریان دیدگاه سیاسیش با من متفاوته؟! آیا این همون نگاه صفر و صدی نیست که باعث شد شجریان عزیز بعد ۸۸ بای کد بشه از سوی …؟.. محمدرضا شجریان هم توی آثارش با خیلی ها همراه شده و ازشون جدا شده… از لطفی بگیر، تا مشکاتیان و … آیا این به این معناست که ره گم کرده؟! کاری که همایون عزیز هم داره میکنه…. از همکاریش با علی قمصری بگیرید تا سهراب پورناظری و … فکر می کنم باید یه مقدار انسانی تر نگاه کنیم به انسان ها و هنر و اگه کسی با ما تو یه سری موارد هم نظر نیست کلا نفیش نکنیم همه چیزش رو… کاری که خیلی صدمه میزنه به فرهنگ، هنر و انسانیت اساسا