کرونا؛ میدان نبرد ایدئولوژی و علم، تنگنای قانون و اخلاق
یادداشتی از دکتر محمود دهقانی
استاد دانشگاه و روانشناس بالینی
«در رفتار با بیمارتان همیشه به یاد داشته باشید که بیمار شما حداقل عزیزترین فرد یک یا شاید چند نفر در این جهان است. بنابراین وظیفهی شماست که نهتنها تمام تلاش خود را برای نجات جان او انجام دهید، بلکه باید سعی کنید از آزردن پدر یا مادری حساس، همسری نگران یا کودکی مهربان اجتناب کنید. انسانیت را با خود همراه کنید، اشتیاقتان را نسبت به سلامت بیمار و نگرانیتان را از خطری که وی را تهدید میکند، نشان دهید.»
(ساموئل بارد ۱۷۶۹)*
هنوز هیچ واکسن یا داروی کارآمدی برای درمان بیماری کرونا (کووید-۱۹) کشف یا ساخته نشده و این ویروس مرگبار کمر به قتلعام صدها هزار نفر در دنیا بسته است. این روزها دستان بیرحم طبیعت در جسم ناچیز ویروس کرونا همچنان میتازد تا مکانیزم همهتوانی پوشالی (خودبزرگبینی) انسان مدرن را متلاشی کند و دگرباره، ایدئولوژی آدمی را چنان در بوتهی آزمون خردورزی بگذارد که بقای آن مستلزم دگرگونی گریزناپذیری باشد.
در صورت مهار نشدن امواج سهمگین این سونامی عالمگیر، فروپاشی اقتصاد جهان گریزناپذیر خواهد بود. بیکاری، فقر، آشفتگی و ناامنی ناشی از فلج شدن اقتصاد جهان میتواند ستونهای عمارت تمدن هزارانسالهی بشریت را چنان به لرزه درآورد که لگام غرایز بدوی آدمی دگرباره گسیخته شود تا او در ابتدای هزارهی سوم میلادی به گونهای در راستای اصل تنازع بقا رفتار کند – که تنها میتواند انعکاسی از واپسروی او به اعماق هزارانسالهی تاریخ بشر باشد.
این صدای ونلیانگ است که هنوز از ووهان میشنوید
وقتی ویروس مرگبار کرونا از شهر ووهان چین سربرآورد، واکنش حزب کمونیست، تا هفتهها، پنهانکاری و سانسور و سرکوب بود. هنگامی که دکتر لی ونلیانگ، چشمپزشک بسیار جوان بیمارستان مرکزی شهر ووهان در استان هوبی، نخستین بار متوجه بروز ویروس خطرناکی میشود، خبر آن را در سیام دسامبر ۲۰۱۹ در شبکههای اجتماعی منتشر میکند.
چند روز بعد، در سوم ژانویه، پلیس محلی ووهان او را احضار و توبیخ میکند. پلیس او را متهم به برهم زدن نظم اجتماعی از طریق نشر شایعه و تشویش اذهان عمومی میکند. او وادار به امضای متنی با مضمون اتّهام به انتشار «اطلاعات و ادعاهای نادرست» میشود؛ تعهدنامهای ننگین و شرمآور که به طور نمادین میتواند تداعیکنندهی توبهنامهی گالیله در دادگاه تفتیش عقاید باشد.
مایلم بخشی از متن توبهنامهی گالیله و متن تعهدنامهی ونلیانگ را برای روشنسازی عمق این فاجعههای اخلاقی/انسانی که میان جهل و علم رخ دادهاند بیان کنم.
عمدهی شهرت گالیله به دفاع علمی او از نظریهی کوپرنیک برمیگردد. کوپرنیک مدتی پیش از گالیله گفته بود که خورشید گرد زمین نمیچرخد. در ۲۲ ژوئن ۱۶۳۳، گالیلهی ۶۹ساله، با روپوش سفید ویژهی توبهکاران، به تالار بزرگ مینروا در رم وارد میشود. او به دستور قاطع پاپ، اروین هشتم، احضار میشود و در حضور مقامات کلیسای ارتدوکس رم ناگزیر به ارتداد خود اعتراف و طلب بخشش میکند.
متن توبهنامهی گالیله:
من، گالیلئو گالیله، در شصتونهمین سال زندگیام در مقابل شما به زانو درآمدهام و درحالیکه کتاب مقدس را پیش چشمم با دستهای خود لمس میکنم، توبه میکنم… با قلبی پاک و ایمانی استوار از چنین افکار کفرآمیزی برائت میجویم. سوگند میخورم که، نه به صورت کتبی و نه به شکل شفاهی، کلمهای بر خلاف کلام مقدس ادا نخواهم کرد. در برابر شما اعلام میکنم که اینک به بطلان و نادرستی عقاید پیشین خود واقف شدهام و اکنون هر حکم و جزایی را که برایم تعیین شود، با میل و رغبت خواهم پذیرفت.
پاپ ژان پل دوم، در سال ۱۹۹۲، رسوایی محاکمهی گالیله را «سوءتفاهمی دردناک» در تاریخ مسیحیت توصیف کرد که از تقابل علم و ایمان ناشی شده است، اما مهر ننگین محاکمهی گالیله هرگز از پیشانی کلیسا پاک نخواهد شد.
تعهدنامهی لی ونلیانگ:
اکنون بر اساس قانون، ما به دلیل انتشار گفتههای نادرست در اینترنت به تو هشدار میدهیم. رفتار شما بهشدت نظم اجتماعی را مختل کرده است. رفتار شما فراتر از محدودهی مجاز قانون بوده است؛ یعنی نقض مفاد مربوط به قانون جمهوری خلق چین در مورد مجازاتهای اداری امنیت عمومی. و این یک عمل غیرقانونی است. سازمان امنیت عمومی امیدوار است که شما به طور فعالانهای در این زمینه همکاری کنید، از دستور پلیس پیروی نمایید و رفتار غیرقانونی را متوقف سازید. آیا میتوانید بپذیرید؟
پاسخ: بله، میتوانم.
ما امیدواریم که شما بتوانید آرامشتان را حفظ کنید و در مورد این مسئله تامل کنید و به طور جدی به شما هشدار می دهیم که اگر بر باورهایتان پافشاری کنید و توبه نکنید و به انجام فعالیتهای غیرقانونی ادامه دهید، به موجب قانون مجازات خواهید شد. آیا متوجه هستید؟
پاسخ: بله، میدانم.
از تنگنای ایمان و علم تا تنگنای قانون و اخلاق
گمان میکنم گالیله و ونلیانگ هر دو مبهوت و هراسان، بدون اندک اعتراضی، توبهنامهها را امضا کردهاند. آن گاه، آهسته و خمیده و با غروری درهمشکسته، آن فضاهای مملو از جهل و تاریکی را ترک کردهاند. هر دو در تنگنایی بسیار سخت، یکی میان ایمان و علم، و دیگری میان قانون و اخلاق (انسانیت)، گرفتار شده بودند.
پنهانکاری، سانسور و سرکوب همیشه و در همهجای جهان ممکن است در خدمت سیطرهی ایدئولوژی حاکمیتها قرار بگیرد، اما تحلیلگران، این پنهانکاری مهم را به دلایل متعددی مرتبط میدانند مانند انتخابات حزب کمونیست در ژانویه ۲۰۲۰، پیامدهای اقتصادی آن و ناشناخته بودن خطر این ویروس.
در هشتم ژانویه، دکتر لی ونلیانگ در هنگام معاینهی یک بیمار ناقل ویروس کرونا، به این بیماری مبتلا میشود. وضعیت جسمی او در پنجم فوریه بحرانی میگردد، یک روز بعد به دلیل مشکل شدید تنفسی به بخش مراقبتهای ویژه منتقل میشود، و نهایتاً قلب این پزشک آزاده، در ساعت ۲:۵۸ صبح هفتم فوریه ۲۰۲۰، از تپیدن بازمیایستد تا قلب میلیونها انسان دیگر در سراسر چین و دنیا همچنان بتپد.
این فاجعهی ناشی از پنهانکاری، آشکارا نشان میدهد که چگونه هر شکلی از ایدئولوژی قویاً ظرفیت آن را دارد که به طرز بسیار بدخیمی در خدمت غرایز بدوی مراجع قدرت در حاکمیتها قرار گیرد.
مرگ تأسفبار این پزشک متعهد به اخلاق و متهم به نقض قانون از سوی حاکمیت، نمادی از مرگ اخلاق و انسانیت در نبرد میان سیطرهی تاریکیهای ایدئولوژی بر روشناییهای علم است؛ جدالی که در تنگنای قانون و اخلاق به طور نمادین میان حاکمیت و مردم در گرفته بود؛ جدالی که در آن لی ونلیانگ نمایندهی واقعی مردم است و پلیس محلی ووهان نمایندهی واقعی حاکمیت است. هفتهها پنهانکاری حاکمیت و اعتراض مردم بعد از درگذشت لی ونلیانگ، جایی برای رد این فرضیه باقی نمیگذارد.
اما اصلاً منصفانه نیست تصور کنیم که این رویداد محدود به چین یا حزب کمونیست است. مردم در سرتاسر جهان با حاکمیتهایی متفاوت، در معرض چنین تهدیدی هستند؛ تهدیدی که بهمراتب از ویروس کرونا برای مردم جهان ویرانگرتر است. بهویژه زمانی که حاکمیتها، به شیوههای متفاوت، دست مردم را در انتخاب نمایندگان خود میبندند و خطرناکتر از آن، زمانی که دست نمایندگان مردم در تعیین سرنوشت کشور و آیندهی جامعهشان بسته میماند.
اما بگذارید همینجا تأکید کنم که همیشه و در همهی جهان، وقتی بحث سیاست مطرح میشود، باید در نوشتن پیرامون آن بسیار محتاط و دقیق بود، چون در پشت پردههای هزارتوی سیاست، همیشه موضوعاتی بسیار پیچیده و مرموز وجود دارد که ما را سردرگم میکند؛ پیچیدگیهای مرموزی که قویاً تداعیکنندهی فیلم «مظنونین همیشگی» به کارگردانی برایان سینگر است.
گذر از تنگنا و نظریهی اخلاق در روانشناسی
در اینجا عمدتاً سعی دارم از دیدگاه جامعترین نظریهی اخلاق در روانشناسی، تحلیل و تبیین روشنی در مورد گذر از تنگنایهای دشوار میان ایدئولوژی و علم یا قانون و اخلاق ارائه کنم.
باید تأکید کرد که ایدئولوژیها الزاماً به طور ذاتی مخرب نیستند، بلکه آنها همچون تیغهای دولبهای هستند که وقتی در دستان دولتمردان خردگرا قرار میگیرند، به شیوهای انسانی، اخلاقی و سازنده در راستای تقدمبخشی به حقوق مردم و تحققبخشی پتانسیلهای جامعه به کار گرفته میشوند. اما وقتی ایدئولوژیها عمدتاً در دستان دولتمردان خردستیز قرار میگیرند، بهشیوهای غیرانسانی، غیراخلاقی و ویرانگر، تنها در راستای تمامیتخواهی حاکمیتها خواهند بود و صرفاً در لباس آرمانهایی بسیار فریبنده، به استثمار مردم و ارضای غرایز بدوی مراجع قدرت میانجامند.
دنیای امروز به طرز فراگیری آلوده به دروغگویی، پنهانکاری، بیاخلاقی، بیعدالتی و سرکوبیهایی برخاسته از سیطرهی تیغ ایدئولوژیها در دستان دولتمردان خردستیز است. این حاکمیتها نه تنها مدرنترین تکنولوژیها را به منظور دستیابی به اهداف ویرانگر خود تسخیر کردهاند، بلکه سایهی سنگین آنها به طرز دهشتناکی جهتگیری آیندهی علم را نیز دستکاری میکند. ازاینرو تردیدی باقی نمیماند که تمدن هزارانسالهی بشریت، بههمان اندازه که ما را از بردگی غرایز بدویمان رها ساخته، ناخواسته ما را اسیر سیاهچالههای تمدن (حاکمیتهای کمونیستی، کاپیتالیستی، نئولیبرایستی و…) کرده است؛ سیاهچالههایی تاریک و متعفن با دیوارهایی نامرئی و بلند از جنس آجرهای سخت ایدئو/تکنولوژی که آدمی را با غلوزنجیرهایی نامرئی در قالب بردهداری معاصر در بند کشیده است.
در حالی که اغلب مردم جهان در وهم عمیقی از آزادی فرورفتهاند، ناآگاهانه اختیار خود را به دست مراجع قدرت در حاکمیتهایی سپردهاند که زنجیرهای بردگی آنها را میبافند. انسان معاصر دستکم آنگونه که ادعا میکند، هرگز مالک هویت و محتوای ذهن خویش نیست؛ چنین ادعایی اغلب بسیار کذب و گمراه کننده است.
اگر شما جای پزشک چینی بودید
بگذارید مسئله را فراتر از موقعیت دشوار گالیله و وانلیانگ در نظر بگیریم. اگر هر یک از ما در این تنگنای قانون و اخلاق (انسانیت) قرار میگرفتیم، چه میکردیم؟
گاهی پیروی از یک قانون اشتباه یا سکوت در مقابل آن میتواند به معنای خیانت به بشریت باشد. بدون تردید همهی ما، در مقیاسهای متفاوت، بارها و بارها چشم خود را بر روی چنین تنگناهای اخلاقی دشواری بستهایم و گلوی وجدان خود را با هزار طناب توجیه فشردهایم تا بیصدا در امان بمانیم و بیتفاوت گذشتهایم؛ گاه آن سان که شاید دیگرگونهها هم از کنار هم نمیگذرند.
اما افراد رشدیافته تا جایی موافق همراهی با یک قانون هستند که حداقل این قانون اگر در راستای مراقبت از انسانیت، اخلاق و جهان نباشد، دستکم در تقابل جدی با آنها قرار نگیرد. این دقیقاً همان تنگنایی است که دکتر لی با آن مواجه بوده است.
نه تنها تاریخ مملو از چنین تنگناهای دشواری بوده است، بلکه زندگی هر روزهی آدمی به طرز گریزناپذیری آغشتهی چنین آزمونهای اخلاقی دشوار است؛ آزمونهایی که ما عمدتاً به بهای گریز از هزینهی آنها در دام مصالحههای غیراخلاقی و غیرانسانی میافتیم. همچنان که حاکمیتها نیز با ائتلافهایی فعالانه یا منفعلانه در منجلاب مصالحههایی آلوده به خون هزاران زن و کودک و پیر و جوان دستوپا میزنند. بر کسی پوشیده نیست که دست حکومتهای بسیاری به نسلکشیهای گستردهای (یهودیها، فلسطینیها، ارمنیها، ویتنامیها، تاتارهای کریمه، بوسنیاییها، عراقیها، روهینگیاییها، سوریها، یمنیها، اویغورها، روانداها و نزدیکترین آنها نسلکشی مسلمانان هند) آلوده است.
اکنون روشن است که هدف از نوشتن این مقاله فراتر از پرداختن به بحران عالمگیر کرونا است. هر رویدادی حتا در یک مقیاس بسیار کوچک به طور نمادین میتواند پنجرهای پیش چشمان ما بگشاید تا به رفتار خود، دیگران و جهانی که در آن زندگی میکنیم بیندیشیم.
برای مثال میتوانیم پویاییهای رفتار غیرانسانی و غیراخلاقی مردم با یکدیگر، حاکمیتها با مردم خود، و حاکمیتها با یکدیگر را در ائتلافهای منطقهای و بلوکهای شرق و غرب ببینیم. همچنین قدرت گرفتن تدریجی احزاب راست افراطی و رهبران عوامفریب در سرتاسر جهان، همگی نشان دهندهی یک خودشیفتگی پاندمیک مرگبارتر از کرونا است.
پاندمی خودشیفتگی با عبور از مرزهای اخلاق و انسانیت و تسخیر علم و تکنولوژی مدرن، جهان آدمی را در سیاهچالههای تمدن بلعیده و از پیکر آدمی یک هستی بیسرنشین ساخته که هویت، معنا و مقصدش را گم کرده است. در نتیجه بحران کرونا با وجود تمام هزینههای سنگین جانی و مالی که برای بشریت داشته است، توانسته با توقف ناگهانی و ناخواستهی ماشین شتابزدهی زندگی مدرن، نه تنها فرصتی بیسابقه برای بازبینی و بازتعریف آگاهانهی هویت و نقشی که هر یک از ما بازی میکنیم، فراهم کند، بلکه فرصتی حیاتی برای بازنگری و بازتعریف هویت ملی و جهانی آدمی مهیّا کرده است.
نظریهی اخلاقی کلبرگ
بر پایهی نظریهی اخلاقی کلبرگ، قوانین به منظور مراقبت از انسانها برای یک همزیستی مدنی و در راستای تحول و تکامل افراد تنظیم شدهاند و اگر در مواردی این قوانین به طور واضح در تضاد با سلامت فرد یا جامعه قرار بگیرد، عمدتاً افراد رشدیافته از نظر اخلاقی، قادر خواهند بود نه تنها قانون را به نفع انسانیت نقض کنند بلکه آشکارا به شیوهای سازنده با آن به مخالفت برخیزند. این فرایند منشأ اصلی تکامل قوانین مدنی در طول تاریخ بوده است.
اکنون باید بهاختصار اشاره کنیم به نظریهی رشد اخلاقی لارنس کلبرگ و افرادی که به پیشرفتهترین مرحله در این نظریه دست یافتهاند.
کلبرگ سه سطح اخلاقی را مطرح میکند و هر سطح دو مرحله را در برمیگیرد. وی اولین سطح رفتار اخلاقی را مبتنی بر اجتناب از تنبیه (مرحله اول) و دستیابی به پاداش از طریق مصالحه (مرحله دوم) معرفی میکند.
در سطح دوم، فرد به منظور دریافت تأیید دیگران با آنها همنوا میشود (مرحله سوم) و از قوانین و قواعد اجتماعی برای گریز از توبیخ توسط مراجع قدرت و در امان ماندن از احساس گناه پیروی میکند(مرحله چهارم).
در سطح سوم، فرد اعمال خود را بر اساس تعهد به اصولی که همگان برای بهزیستی جامعه الزامی میدانند هدایت میکند (مرحله پنجم) و اعمال خود را طبق اصولی که از دورن فرد میجوشد (ارزشهای جهانشمول مانند، آزادی، انسانیت، عدالت، برابری و…) هدایت میکند، تا از سرزنش خویشتن در امان بماند (مرحله ششم).
تنها افرادی که به آخرین مرحلهی اخلاقی کلبرگ رسیده باشند، قادر خواهند بود در مواجهه با قوانینی که اصول اخلاقی جهانشمول را نقض میکنند، بر مبنای اصول اخلاقی درونیشده فردی به طور مستقل تصمیم بگیرند، بر اساس آن عمل کنند و هزینهی آن را بپردازند.
شایان ذکر است که همیشه و در همهجای دنیا، فرد و جامعه و حاکمیتها در معرض این خطر قرار دارند که با توجیههایی با ظاهرِ اخلاقی و انسانی، قوانین را نقض کنند، درحالیکه این توجیهها را تنها دستاویزی برای رسیدن به اهداف خود میکنند. مثلاً زمانی که فردی خودسرانه صرفاً به بهانهی نوع پوشش یک زن، او را در خیابان زیر مشت و لگد میگیرد، این رفتار نه تنها هیچ تبیین اخلاقی و انسانی ندارد بلکه کاملاً ضداخلاقی و ضدانسانی است. همچنین وقتی احزاب سیاسی به بهانهی حفظ قدرت و جایگاه خود به سانسور، پنهانکاری و سرکوب متوسل میشوند و توجیههای عوامفریبانه میآورند، آنها صرفا با آرمانیسازی فریبندهی هدف، وسیله را توجیه میکنند.
ازاینرو، هر شکلی از نقض قانون فقط و فقط در شرایط بسیار خاصی و مبتنی بر استدلالهایی بسیار محکم و استوار که ریشه در اصول اخلاقی جهانشمول دارند، میتواند به معنای واقعی اخلاقی (و البته همچنان غیرقانونی) باشد.
قانون مبتنی بر اخلاق، پایه و اساس تحول و مدنیت است و به همین دلیل پیشرفت یک جامعه تابع مستقیمی از پایبندی مردم آن جامعه به قانون است. نیازی به گفتن نیست که هر چه مردم نقش فعالانهتری در تدوین و تصویب قوانین مبتنی بر اخلاق و انسانیت داشته باشند، التزام عملی بیشتری نسبت به آن نشان میدهند و بالعکس.
داوریِ زمان و تاریخ
به گواهی یافتههای انکارناپذیر تاریخ هزاران ساله زندگی آدمی، در چالشهای پایدار و مزمن میان عموم مردم و حاکمیتها، در نهایت با گذشت زمان روشن شده است که غالباً عموم مردم بر مواضع و خواستههایی درست تأکید داشته و حاکمیتها بر خواستهها و مواضعی اشتباه پافشاری میکردهاند که مستلزم تغییر بوده است.
بدون هیچ استثنایی، حاکمیتهایی که در زمان مناسب به شیوهای قانونمند، اخلاقی و سازنده، تن به تغییر و برآوردن خواستههای عموم مردم دادهاند، محبوب، مستحکم و پایدار شدهاند و آنهایی که سرسختانه بر مواضع خود پافشاری کردهاند و خواستههای عموم مردم را نه تنها نادیده گرفته بلکه سرکوب کردهاند، در طول زمان بهتدریج منفور و متزلزل و در نهایت متلاشی شدهاند.
اگر بخواهم صرفاً برای روشنسازی و تبیین مفهوم اخلاق جهانشمول (مرحله شش) در نظریهی کلبرگ مثالهایی روشن بیاورم، ترجیح میدهم که به دو واقعهی تاریخی مهم اشاره کنم که بر اساس آنها فیلمهایی نیز تهیه شده است. مطمئن هستم که معرفی این فیلمها هم مفهوم اخلاق جهانشمول را بهخوبی برای ما روشن میکنند و هم تماشای آنها در راستای پیام «در خانه میمانیم» است.
فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، یکی از این وقایع تاریخی مهم را بهخوبی به تصویر کشیده است. شیندلر مردی بیبندوبار و خوشگذران است که تدریجاً دچار تحولی عظیم میشود و جماعتی را از شعلههای آتش کورههای نازیها نجات میدهد.
و دوم،ی فیلم اسرار رسمی (۲۰۱۹) به کارگردانی گوین هود است. نقد داستان اول را به طور کامل به شما میسپارم، ولی برای روشنسازی مرزهای اخلاق و قانون و تقدم اخلاق بر قوانین غیرانسانی به اختصار به نقد داستان دوم میپردازم.
خانم کاترین گان، کارمند جوان ادارهی امنیت ملی انگلستان بود. او اطلاعات فوقسری (ایمیل فرانک کوزا) یکی از رؤسای اداره امنیت ملی امریکا را در سال ۲۰۰۳ فاش کرد. متن این ایمیل نشاندهندهی تلاش (لابی) امریکا و انگلستان با شورای امنیت سازمان ملل متحد به منظور گرفتن مجوز یک جنگ غیرقانونی علیه عراق بود (متن کامل این ایمیل فوقسری در سوم ماه مارس ۲۰۰۳ در روزنامه آبزرور در لندن منتشر شد و جهان را شوکه کرد).
کاترین چند روز بعد به نقض قانون و افشاگری اعتراف کرد و بیدرنگ بازداشت شد. در بازجوییها، او در پاسخ این اتهام که قوانین اداره امنیت انگلستان را نقض کرده، استدلال میکند که نخست دولت انگلستان به مردم در مورد قانونی جلوه دادن جنگ دروغ گفته است، ضمن اینکه او خود را کارمند مردم انگلستان معرفی میکند و نه دولتی موقت و فریبکار. دوم اینکه او شجاعانه تأکید میکند که با افشای اطلاعات سری، در تلاش بوده تا از وقوع یک جنگ غیرقانونی و مرگ هزاران انسان بیگناه پیشگیری کند.
با افشای این رسوایی بزرگ، دستان امریکا و انگلیس از رسیدن به یک مجوز قانونی برای جنگ کوتاه شد، اما هدف اخلاقی و انسانی کاترین محقق نگردید و در ۲۰ ماه مارس ۲۰۰۳، یعنی تنها هفده روز بعد، جنگ علیه عراق به بهانهی واهیِ خلع سلاح کشتار جمعی با یک حملهی ائتلافی به رهبری آمریکا و انگلیس و همراهی تقریباً ۳۰ کشور دیگر شروع شد؛ جنگی مرگبار که تا پایان جولای ۲۰۰۶ شش صد هزار عراقی را به کام مرگ کشاند.
این واقعهی تاریخی از یک سو نشان میدهد که ابرقدرتهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر چگونه قوانین را با یک بیاخلاقی تمامعیار به منظور نیل به اهداف شوم خود نقض میکنند و از سوی دیگر نشاندهندهی رفتار اخلاقی و انسانی تحسینانگیر زن جوانی است که اراده میکند در مقابل ائتلاف دولتمردان جنگطلب و فریبکار تمامقد بایستد؛ انتخابی دشوار و پرمخاطره که بدون تردید نماد بارزی از متعالیترین شکل انسانیت در عصر برهوت اخلاق است.
فقط چین مقصر است؟
تردیدی وجود ندارد که دولت چین با پنهانکاری، سانسور، توبیخ و تهدید افرادی چون دکتر لی ونلیانگ و همچنین عدم اقدام بهموقع در اطلاعرسانی دقیق و درست در مورد بیماری کرونا، سهم بسیار تعیینکنندهای در خلق این همهگیری جهانی داشته است، اما به هیچ وجه نمیتوان سهم دیگر کشورها را در غفلت از خطر ویروسی که جهان را به طرز کشندهای تهدید میکند، نادیده بگیریم.
تقریباً واکنش تمام کشورهای جهان، حتا پس از قرنطینهی شهر ووهان (بیست و سوم ژانویه ۲۰۲۰)، در وهلهی نخست توسل به مکانیزم انکار و ناچیزانگاری خطر این ویروس مرگبار بود و تا زمانی که در پیش پای خود با یک فاجعهی انسانی جدی مواجه نشدند، راهبردهای پیشگیرانهی مؤثری اتخاذ نکردند.
این مسئله در مورد اغلب کشورهای جهان که بهشدت درگیر بحران کرونا شدند مصداق پیدا میکند. در نتیجه، فرافکنی همهی مسئولیتها و تقصیرها بر دوش دولت یا مردم چین تنها شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت سنگینی است که تمامی حاکمیتها در قبال مردم کشور خود و جهان داشتهاند.
بحران ویروس کرونا میدان نبرد جهانشمولی است که اغلب کشورها به دلایل مختلفی چون انکار، پنهانکاری، سهلانگاری، سیاسیکاری و تقدمبخشی به منافع افتصادی در مقابل سلامت مردم، در وهلهی اول از این ویروس، شکست سنگینی خوردهاند.
اکنون در وهلهی دوم مبارزه با ویروس کرونا و در یک تنگنای دشوار دیگر، بر روی پیوستاری که یک سوی آن سلامت مردم و سوی دیگر آن ثبات اقتصادی است، حاکمیتها باید نقطهی مشخصی را انتخاب کنند.
کلام آخر
این روزها نقش سفیدپوشانِ ازجانگذشتهی خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا در تقدمبخشی به سلامت مردم، الگوی بیهمتایی برای تمامی حاکمیتها و مردم جهان فراهم کرده است. اکنون وقت آن رسیده است تا آشکار گردد که چه کسانی، همچون کاترین گان در روزهای بسیار دشوار تاریخ، قادر به اتخاذ تصمیمهایی بسیار انسانی و اخلاقی هستند؛ آن هم در شرایطی که از یک سو هر گونه بازگشت زودهنگام به کار قطعاً به معنای مرگ هزاران نفر در هر کشور و صدها هزار نفر در جهان است و از سوی دیگر هر گونه تعلل در برگشت بهموقع به کار یا عدم حمایت مالی از اقشار آسیبپذیر، مساوی با یک فروپاشی اقتصادی ویرانگر با پیامدهای گستردهی امنیتی و سیاسی است.
امروز دوباره جهان سخت چشم دوخته به اولویت حاکمیتها، در یک تنگنای اخلاقی میان سلامت مردم و دیگر منافع حاکمیتها. احتمالاً حفظ تعادلی پایدار میان این دو در تمام کشورها، وابسته به حمایت مالی حاکمیتها از مردم، وضعیّت خزانهی اعتماد عمومی به دولتمردان و همیاری مردم است.
بنیآدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی
سعدی
* روانپزشکی، روانکاوی و بیولوژی جدید ذهن، ۲۰۰۵، صفحه ۳۸۳٫
این پاراگراف در تأیید و به پاس از جانگذشتگیهای سفیدپوشان خط مقدم مبارزه با کرونا در ایران و تمام جهان در ابتدای این مقاله آورده شده است و دربرگیرندهی قانون سوم اریک آر کندال است. او یکی از برندگان جایزهی نوبل فیزیولوژی و پزشکی در سال ۲۰۰۰ میلادی است.
** عکس بالای متن مربوط است به لی ونلیانگ، پزشک چینی افشاگر ویروس کرونا
بدون نظر