نویسندهی مهمان: اسدلله امرایی
یاشار کمال رفت. مثل خیلیهای دیگر که میروند. یاشار کمال گردنکش بود. بارها به زندان افتاد تا ننویسد، اما نوشت. برای او انسانیت مهمترین عنصر زندگی بود. به همین علت هم یوغ نظامیان و ناسیونالیستها و کمالیستها را نپذیرفت. از ظلم علیه کردها همانقدر برمیآشفت که نادیده گرفتن کشتار ارمنیان و این اواخر از دودوزه بازی کردن اردوغان در ماجرای داعش. او ادیب بود اما ادبیات را وارد سیاست کرد.
در ایران این اقبال را داشت که مترجمانی همزبان با خودش، آثارش را به فارسی برگرداندند. ثمین باغچهبان رمان معروف اینجه ممد را ترجمه کرده بود. اینجه ممد را در روزگار قحطی کتاب خوانده بودم. آن قدر خوانده بودم که اگر چشمم را میبستم، آسیاب آبی نزدیک ده و خارستان روبرویش را با صدای پاهای کوچک اینجه ممد، مثل فیلم سینمایی مجسم می کردم.
معلمی به اسم آقای تولایی داشتیم که از کردهای کرمانشاه بود به گمانم. میگفت اگر میخواهید انشا بنویسید، لازم نیست علم بهتر است یا ثروت را بنویسید. هر کس انشا را با «البته بر ما دانش آموزان واضح و مبرهن است» شروع میکرد، به او صفر میداد. میگفت بنشینید اینجه ممد را رونویسی و خلاصه کنید. اسمش را گذاشته بودیم اینجه ممدِ تولایی. موقعی که آمدم نوشتهام را بخوانم، اینجه ممد را به فتح جیم خواندم که چشمغرهای رفت استاد. وقتی توضیح دادم که درستش همان است که من میگویم تردید کرد.
در دبیرستان عدل درس میخواندیم و دو معلم معمّم داشتیم. یکی رشتی بود، آقای محمدپور و آن دیگری آذری، آقای قوامی. آقای محمدپور حوزوی بود و اقای قوامی دکترای الهیات داشت از دانشگاه تهران. آبشان هم به یک جوی نمیرفت. قوامی لهجهی غلیظی هم داشت. هم او بود که حرف مرا تأیید کرده بود و برای همین آقای تولایی از آن به بعد کلی شاگردنوازی کردند که با چشمغرهشان جا نزده بودم و کلی تحویل گرفت. آقای تولایی بعد از انقلاب البته چندان مهری ندید، همین آقای وزیر فعلی و گروهی از همفکران آن روزگارش او را کنار گذاشتند. کسبهی محل که او را به درستکاری میشناختند، کمک کردند که نشکند. اما مثل اینجه ممد پای حقش ایستاد و بعدها که حکم اعاده به کار گرفت هم دیگر آن روحیهی قدیم و دل و دماغ را نداشت، روحش شاد.
کتابهای دیگر یاشار کمال را هم خواندم، اما لذت و شیرینی اینجه ممد هیچوقت تکرار نشد. یک بخش آن هم به خاطر این بود که ما رعیتزادگانی بودیم که پدرمان از زمین کنده بودند و یک جورهایی در جستوجوی زندگی بهتر به شهر آمده بودند و بخت یارشان شده بود. داستانهایی را که پدر از فشار اربابها میگفت، در اینجه ممد میدیدم. اینجه ممد به معنی ممد ریزه یا ممد قلمی عاشق و قاتل و یاغی، میشود یک جورهایی رابینهود دشتهای آناتولی.
پیوند:
یاشار کمال در ایران
از یاشار کمال نویسنده مطرح کردتبار ترک که نهم اسفند در نودویکسالگی درگذشت، آثار متعددی به فارسی ترجمه شده است. با آنها آشنا شوید. [+]
***
بدون نظر