دومین نشست با موضوع «غلط و صحیح در زبان»، در روز چهارشنبه ۲۴ دیماه ۹۳ با سخنرانی ابوالحسن نجفی و امید طبیبزاده برگزار شد. از استادِ ارجمند هومن عباسپور ممنونم که خواهش مرا در فرستادن این گزارش، بزرگوارانه اجابت کرد تا من و شمای غایب در این نشست هم از مباحث طرحشده بینصیب نمانیم.
دکتر امید طبیبزاده، زبانشناس و دانشیار دانشگاه همدان، سخنران اول بود و خلاصهای از سخنانش چنین بود: کتاب غلط ننویسیم، از آغاز انتشار چاپ اول آن، کتاب پرفروشی بود. چاپ اول آن در سال ۱۳۶۶، در بمباران تهران، در طی دو هفته فروش رفت. ازجمله نقدهایی که بر آن نوشتند نقدهایی بود که دکتر باطنی و کریم امامی و بهاءالدین خرمشاهی نوشتند. نقدها معمولاً بر اساس این نظر است که اختلاف دیدگاه موافقان و مخالفانِ غلط ننویسیم مبتنی بر اختلاف نظر ادیب و زبانشناس است، ولی این صحّت ندارد.
ما دو فعالیت کاملاً مجزا داریم:
۱) دستورزباننویسی
۲) تهیهی دستورالعمل برای نوشتار معیار
دستورزباننویسها میگویند زبان را نباید دست زد و دستورزباننویسانِ سنّتی میگویند که فقط درستها را باید نوشت و غلطها را، حتی اگر مردم بگویند، هم درج نباید کرد. دعوای زبانشناس و دستورزباننویسِ سنّتی در جایی اتفاق افتاده که دستورزباننویس سنّتی همهی واقعیت زبان را نمیآورد، و تجویز میکند.
هنری واتسن فولر کتابی نوشته که کاملاً همان مدل غلط ننویسیم است. راهنمایی است برای درستنویسی در زبان انگلیسی که بار اول در ۱۹۲۶ منتشر شد و بعداً دیوید کریستال، زبانشناسی که همه او را میشناسند، آن را ویرایش کرده است. زبانشناسان نه تنها نقدی بر آن ننوشتهاند، بلکه یک زبانشناس آن را ویرایش کرده و خودِ زبانشناسان به آن کتاب مراجعه میکنند و از آن زبان معیار میآموزند.
فولر خودش مردم را به چند دسته تقسیم میکند: کسانی که نمیدانند و غلط سخن میگویند، کسانی که میدانند و غلط میگویند، کسانی که میدانند و غلط نمیگویند. فولر میگوید هرچه از زبان سخنگو درمیآید درست نیست. مثلاً در انگلیسی در بین اجزای مصدر to go نباید کلمهای بیاید و مثلاً عبارت to boldly go را، با این که عوام به کار میبرند، نباید در نثر معیار بهکار برد و باید نوشت: to go boldly.
مثالی از فارسی بزنم: استاد نجفی در غلط ننویسیم، نوشتهاند که جملهای مانند «این او بود که دعوا را شروع کرد» را مترجمان ترجمه کردهاند. ولی این در انگلیسی است، نه در فارسی. ما طبیعی میگوییم: «او بود که دعوا را شروع کرد». من خودم [= طبیبزاده] چنین جملههایی را درست و فارسی میکنم.
بحث غلط ننویسیم به هیچ وجه مبتنی بر اختلاف نظر ادیب و زبانشناس نیست. این به زبان معیار مربوط است. از سال ۱۳۶۶، با انتشار غلط ننویسیم، نگاه ما به نوشتن تغییر کرد. حتی مخالفانِ غلط ننویسیم هم تحت تأثیر آن قرار گرفتند. این کتاب نقطهی عطفی در نگارش فارسی است. این کتاب مرحله و نقطهی عطفی است در نثر معیار فارسی و شروع تازهای در نگارش است.
ویراستار باید رفع شبهه کند، نه احیای معنی
اگر عنوان فرعی کتابِ غلط ننویسیم یعنی «فرهنگ دشواریهای زبان فارسی» عنوان اصلی کتاب بود، به احتمال قوی این همه بحث به دنبال نداشت. زبان معیار وجود دارد و کمکم شکل میگیرد. دیگر کسی نمیگوید «زِمین» و «طِیّب»، همه میگویند «زَمین» و «طَیّب». «طهران» جایش را به «تهران» داد، «شکیب» جایش را به «شکیبایی» داده. «سپاسگزار» حتماً درست است و «سپاسگذار» حتماً غلط است. ولی هنوز بعضی چیزها به تعارض خود ادامه میدهند. آدمهایی هستند که بهجای «عَطر» میگویند «عِطر» و «مِهدی» را بر خلاف تلفظ عام «مَهدی» میگویند و چون گویندگان اینها بر جامعه تسلط دارند، هنوز این گونهها رایج است.
غلط ننویسیم را من یک برنامهریزی زبانی تلقی میکنم. کتابی که وقتی چاپ شد، دههزارتای آن در دو هفته فروش رفت. چرا حالا هیچ کتابفروشی هیچ کتابی را با چنین تیراژی نمیتواند بفروشد؟ علت این استقبال فقط جذابیت نبوده، شاید علت اصلیاش حساسیت به زبان است. البته هر کسی غیر از نجفی این کتاب را نوشته بود، یک چاپ میشد، نه هجده چاپ. چون نجفی مهم بود و اتوریته داشت و کسی بود که برنامهریزی زبانی را میتوانست تبیین کند. اگر فرهنگستان پشت سر «شهرداری» و «شهربانی» نبود، شاید به آن آسانی جای «بلدیه» و «نظمیه» را نمیگرفتند.
انتشار غلط ننویسیم گامی بود برای دستیابی به نثر معیار. استقبال از آن علتش همین بود. کمتر کشوری مثل ما چنین ضرورتی را حس میکنند.
علت استقبال از غلط ننویسیم:
۱) نویسندهی کتاب (نجفی) دارای اعتبار و مرجعیت بود. هم مترجم، هم عروضدان، هم منتقد ادبی.
۲) کدام شخصیتی مثل او این مرجعیت را داشت؟
۳) ناشری که زمانی خوشنام بود و البته حالا سالهاست دیگر نیست.
کتاب تجویز است، نه چیز دیگر
مشابه آن در بسیاری از زبانها وجود دارد و این کتاب برای نثر معیار ما حیاتی و ضروری است. قدر آن را باید بدانیم. حتماً دربارهای اختلافنظر هست. استاد علیاشرف صادقی آن را کاملاً نقد کرده و خیلی از مطالب آن را رد کرده و وقتی از او پرسیدم چند درصد آن را قبول داری، گفت ۱۵ درصد. پس غلط ننویسیم وحی مُنزل نیست. ولی اهمیت دارد. این را با قاطعیت بگویم کسانی که صد در صد غلط ننویسیم را پذیرفتهاند، همان قدر خطرناکاند که کسانی که آن را صد در صد رد کردهاند. وگرنه وجود اختلاف نظر در بارهی چنین اثری بدیهی است. اختلاف با مطالبی در غلط ننویسیم، معنیاش ردکردن تمام آن نیست. ردکردن کتاب ردکردن نظریهی برنامهریزی زبان و ارائهی آموزشهایی در نثر معیار نیست.
[سخنرانی دکتر طبیبزاده با تشویق ممتد حاضران به پایان رسید.]
ادامهی جلسه:
علی صلحجو، که ادارهی جلسه را بر عهده داشت، گفت که صدای کفزدنهای حضار نشان میدهد که گفتار آقای دکتر طبیبزاده مقبول بوده است و افزود زبان معیار خودش هم چیز دقیقی نیست و یکی از بدشانسیهای این کتاب آن بود که حوادث طوری پیش رفت که آقای نجفی همهی مطالب را نتوانست اصلاح کند یا تغییر دهد و ویراست بعدیای در پی نداشت. نجفی همیشه از جنجال میگریزد ولی بیش از نیم قرن است که هیچ کس نتوانسته نجفی را نادیده بگیرد.
نوبت به سخنرانی استاد نجفی رسید. نجفی گفت نمیخواهم دربارهی تعریفهایی که آقای دکتر طبیبزاده کردند، چیزی بگویم که فروتنیِ تصنعی تلقی شود، ولی من مدعی هستم که واقعبینام و کارهای خودم را بهترین نمیدانم.
آیا اصلاً غلط در زبان وجود دارد یا خیر؟ و اگر وجود داشته باشد، تکلیف ویراستار چیست و چگونه باید آن را تشخیص دهد؟ قبلاً ویراستاران بلاتکلیف بودند و روشن نبود چه چیز را درست میکنند. در نتیجه از روی سلیقه دخالت میکردند. وقتی کتاب غلط ننویسیم منتشر شد و دیدگاههایی مطرح شد، بعد از مدتی تعریفها کمکم تبدیل به ایرادگرفتن شد. کمکم اینطور شد که بعضیها میگفتند غلطهای دیگری هم هست که در این کتاب نیامده. ولی جای تأسف آن بود که بعضیها از چیزهایی ایراد میگرفتند که بسیاریش اصلاً در غلط ننویسیم نبود!
غلط ننویسیم نزدیک به ۳ هزار مدخل دارد. از این تعداد، فقط ۱۰درصد آن «غلط» تشخیص داده شده و بقیهاش فرهنگ دشواریهای زبان فارسی است. ولی در مورد آنها سکوت محض بود و مجموع غلطهایی که گرفته بودند بهزحمت به ده تا میرسید. بر اساس یک تا ده که نمیشود این کتاب را رد کرد. خیلی بد است که کسی یک نکته در کتابی ببیند و همهی کتاب را رد کند.
مثلاً جملهی اول کتاب خانوادهی تیبو این بود: «در گوشهی خیابان وشیلر فلانی به فلانی رسید.» کسی میگفت وقتی کتاب را باز کردم و این جمله را دیدم گفتم باید مترجم مینوشت «در نبش خیابان» و برای همین کتاب را بسته بود و دیگر نخوانده بود!
من همیشه چیزها را مثبت نگاه کردهام ولی متأسفانه ما خیلی وقتها جنبههای مثبت را فراموش میکنیم و نقدنوشتن را فقط به معنی برشمردن معایب میدانیم. هیچ کتابی بیغلط نیست. در چاپ سوم، خیلی چیزها را اصلاح کردم. باور نمیکردم نقدهایی که بر این کتاب نوشته شده چیزهایی دارد که در کتاب نیست. مثلاً کسی گفته بود که نجفی گفته نگویید «جُنوب و شُمال»، بگویید «جَنوب و شَمال». در حالی که اصلاً چنین مطلبی در کتاب نیامده بود. یعنی ایرادهایی که ربطی به کتاب نداشت!
اما وظیفهی ویراستار چیست؟ واقعاً در زبان غلط هست یا نیست؟
اخبار و اینترنت باعث بیتوجهی به نوشتن شده. در این دوره باید تکلیف ما روشن شود. این کتابِ غلط «ننویسیم» است، نه غلط «نگوییم». کسی نگفته که مردم نباید اینطور نگویند. وانگهی، این عبارت را که بعضی استدلال میکنند که «مردم میگویند» یعنی چه؟ چند نفر میگویند؟ همهی مردم میگویند؟ مردم تهران میگویند یا همهی مردم ایران؟ مردم تهران که بهتنهایی ملاک نیستند، تازه فارسی زبان ایرانِ تنها هم نیست. چند کشور دیگر هم به فارسی سخن میگویند.
اگر به غلط ننویسیم توجهی شده بود، علتش آن بود که تقریباً کتابی مثل آن وجود نداشت. و چون کتاب نظم الفبایی داشت، به علت همین سهولت، هر کسی به راحتی میتوانست به آن مراجعه کند.
در مقدمه آوردهام که منظور از غلط در زبان چیست ولی کسانی که از کتاب ایراد گرفتهاند، مقدمهی آن را نخواندهاند! من خودم گفتهام که سه ملاک برای تشخیص غلط و صحیح داریم: نوشتار کهن فارسی؛ گفتار امروز؛ نوشتار امروز. و گفتهام یک کلمه یا تعبیر فقط زمانی غلط است که در نوشتار کهن بهکار نرفته باشد، در گفتار امروز به کار نرود و فقط در نوشتار امروز بهکار رود.
غیر از ۱۰درصد غلط، بقیهی کتاب توصیه است. مرجحات خودم است. توصیه کردهام که فلان کلمه یا عبارت را به کار نبرید و بیشتر اوقات از سر خوبتر یا کمترخوب حکم کردهام، نه از سر غلط و درست.
در جلسهی قبل که در همین جا جلسهای دربارهی غلط و صحیح برگزار شد، گمان نمیکردم که قرار است بحث به غلط ننویسیم مربوط شود، ولی متأسفانه همان حرفهای قدیم تکرار شد و باز رعایت امانتداری نشد [در این جا، اشارهی نجفی به سخنرانی باطنی در نوزدهمین جلسهی هماندیشی ویرایش در انتشارات فنی ایران بود که با حضور آقایان ابوالحسن نجفی و محمدرضا باطنی و منوچهر بدیعی برگزار شد.]
در جلسهی قبل، باز هم همان حرفهای قدیم تکرار شد. من در غلط ننویسیم نوشتهام که صفت «آبدیده» معمولاً برای چیزهایی بهکار میرود که در آب تر شده باشند و توسّعاً به معنای تباه و فاسدشده. ولی سخنران شعری از ناصرخسرو خواند که برای آهن، صفت «آبدیده» بهکار برده. نباید به چاپهای نامعتبر ناصرخسرو استناد کرد. در چاپهای معتبر دیوان او همان «آبداده» آمده است.
نکتهی دیگر این که بسیاری از غلطها در مفردات نیست، در عبارات و ساخت نحوی هم هست و من در تجدیدنظر غلط ننویسیم خیلی مطالب از آن کم کردهام و خیلی مطالب به آن افزودهام.
یک مثال دیگر بزنم: یکی از مشکلات رایج در نوشتار امروز «تتابع افعال» است. تتابع افعال درک سخن را دشوار میکند. در برخی زبانهای دیگر، مثل انگلیسی، فعل را قبل از مفعول میآوریم و مثلاً جملهای میسازند که ترجمهاش این است: «شکارچی میکُشد شیر را.» ولی در فارسی مفعول را قبل از فعل میآوریم و مینویسیم: «شکارچی شیر را میکُشد.»
حالا فرض کنید که ما چند جمله داریم:
(۱) ما شب را در کلبهای به سر آوردیم.
(۲) تنها منبع نور این کلبه یک پنجرهی بزرگ بود.
حالا، اگر بخواهیم این دو جمله را ادغام کنیم، میشود: ما شب را در کلبهای که تنها منبع آن یک پنجرهی بزرگ بود به سر آوردیم. اما اگر تعداد جملههای پیرو بیش از دو تا باشد و مثلاً این جمله را هم داشتیم:
(۳) این پنجره به طرف چشمانداز وسیعی باز میشد.
آن وقت ادغام شدن جملههای پیرو باعث میشد که جملهای ساخته شود که چند فعل در پایان آن کنار هم قرار گرفته باشد.
مارسل پروست، در کتاب در جستوجوی زمان ازدسترفته، از این جملهها فراوان دارد، بهطوری که گاهی سه صفحه از متن یک جمله است! البته فهمیدنش برای اهل زبان فرانسه آسانتر است از فهمیدن آن برای کسی که زبان مادریاش فرانسه نیست. حالا مرحوم مهدی سحابی سعی کرده، برای حفظ امانت، تمام فعلهای این جملهها را به آخر ببرد. نتیجه این شده که خوانندهی ترجمهی فارسی، این جملهها را نمیفهمد یا اصلاً آنها را نمیخواند و رد میشود.
پس حفظ امانت چیست؟ درست است که یک وجه از امانت در ترجمه این است که عبارات را همان طور که نویسنده نوشته، باز بنویسیم، ولی آیا یک وجه از امانت در ترجمه هم این نیست که همان طور که خوانندهی متن در زبان فارسی همان طور متن را راحت بفهمد که خوانندهی فرانسهزبان میفهمد؟
در یک متن ترجمهای آمده بود: «در من صدای وجدان از صدای همهی این استدلالهای مردمفریب که دستاویز کسانی که چشمبسته اطاعت میکنند شده است بلندتر است.» این جمله را میتوان این طور نوشت: «در من صدای وجدان بلندتر است از صدای همهی این استدلالهای مردمفریب که دستاویز کسانی شده است که چشمبسته اطاعت میکنند.»
در قدیم هم برای ترجمهی عبارتهای طولانی گاهی همین شیوه را بهکار میبردهاند. مثلاً مترجم کتاب سیرت جلالالدین مِنکُبِرنی، نوشتهی نسوی، عبارتی را که ترجمهی آن ظاهراً میبایست چنین شود: «چگونه با نفس خود در کاری که اتمام آن بر رضای طایفهای که هواهای ایشان مختلف است موقوف است مخاطره کند» به این صورت ترجمه کرده است: «چگونه با نفس خود مخاطره کند در کاری که اتمام آن موقوف است بر رضای طایفهای که هواهای ایشان مختلف است.»
زمانی که ویرایش تدریس میکردم، سر کلاس از دانشجویان خواستم که این جمله را اصلاح کنند: «آنچه را که در دفاع از آدمی که قرار است محاکمهاش کنی گفتم فراموش کن.» خودم این جمله را این طور تصحیح کردم: «آنچه در دفاع از آدمی گفتهام که قرار است محاکمهاش کنی فراموش کن.» ولی دانشجویی پیشنهاد بهتری کرد که تشویقش کردم: «در دفاع از آدمی که قرار است محاکمهاش کنی آنچه گفتم فراموش کن.»
این فقط در ترجمه نیست، در نوشتار هم هست و تازه در نوشتار کسی که علامهی زبان فارسی است. جملهای از علامه محمد قزوینی: «این کلمه را که معنیاش را نمیدانستم در نطق معروف هیتلر در ۲۸ آوریل ۱۹۳۹، در جواب تلگراف روزولت در یکی دو هفته پیش به آلمان مبنی بر اینکه آیا حاضرید برای پنج یا ده سال حمله بر فلان و فلان و فلان دولت (تقریباً همهی دول مستقلهی دنیا) نکنید کرده بود، شمرده بود، کرده بود، آمده بود، پیدا کردم.»
یک راه تصحیح این جملهها این است که عبارت طولانی شکسته شود و به چند جملهی مستقل کوتاه تقسیم شود. مثلاً بگوییم: «این کلمه را به مناسبت این که در نطق معروف [هیتلر] آمده بود و معنیاش را نمیدانستم پیدا کردم. روزولت در یکی دو هفته پیش تلگرافی به آلمان کرده بود که آیا حاضرید برای پنج یا ده سال حمله بر فلان و فلان و فلان دولت نکنید و هیتلر در جواب این تلگر اف آن نطق را کرده بود.»
سخن آخر این که توجه زبانشناسان به گفتار باعث شد که به نوشتار توجه نشود. در حالی که متأسفانه امروز زبان گفتار پر از کلمات و تعبیراتی است که از راه ترجمهها و فیلمها و گفتارهای رادیویی به آن راه یافته است.
پایان نشست
پس از سخنرانی استاد نجفی، ایشان به خاطر خستگی، با حاضران خداحافظی کرد. پس از پذیرایی از حاضران، میزگردی با شرکت آقایان مهندس علی کافی، دکتر علاءالدین طباطبایی، دکتر امید طبیبزاده، و استاد علی صلحجو برگزار شد و حاضران، ضمن بحث با یکدیگر به پرسشهای حاضران پاسخ گفتند.
عکسها از ایبنا
بدون نظر