شیرینی زبان ـ ۹
عمهای دارم کهنسال و خوشتعریف که زبان مادریاش ترکیِ محلی ست. ما بچههای برادرش یا به قول خودش کاکایش را که میبیند، آن قدر ذوق میکند که نه میتواند از تعریفهای شیرینش بگذرد، نه به رعایتِ بیسوادی ما، همه را فارسی بگوید. ماییم و این عمهی هنوز روستانشین و فارسیترکی حرف زدنش. اتفاق بامزه وقتی میافتد که برخی واژهها را فارسی و ترکی باهم به کار میبرد. مثلاً میگوید: گَنَه دوباره گوفتم. که «گنه» در زبان ترکی محلی او همان «دوباره» در فارسی ست. یا میگوید: ایندی حالا بیلمیرم چی کار کنم. که «ایندی» (indi) در زبان او همان «حالا»ی فارسی ست.
نظیر این تکرارها در فارسی حرف زدن و نوشتنِ خود ما هم کم نیست:
ـ کیست که تا حالا از «پس بنابراین» استفاده نکرده باشد؟ مگر «پس» همان «بنابراین» نیست؟
ـ یا مثالهای معروفِ «سنگ حجرالاسود» و «شب لیلهالقدر» را با یاد بیاورید.
ـ «اگر چنانچه» را هم حتماً زیاد میشنوید در سخنرانیهای مقامات معظم. مگر «اگر» همان «چنانچه» نیست؟
ـ از اینها پرکاربردتر «بر علیه» است که گویی خنجری ست آخته و بس فرورفته در قلب اغلب ویراستاران، ولی استفاده از آن در میان مردم و حتا نویسندگان و روزنامهنگاران به قدری شایع است که دیگر به سختی میتوان آن را غلط شمرد و هی توضیح داد که «بر» همان «علی» است و بنویسید «علیه» یا «بر ضد».
مثالهای پرکابرد دیگری میزنم:
ـ میگوییم مصلای نماز، ولی مصلا دقیقاً به جایی میگویند که نماز میخوانند. البته بماند که چند سالی ست در مصلاها نمایشگاه کتاب و پوشاک برگزار میکنند. همان طور که در دانشگاه نماز میخوانند.
ـ میگوییم صفحهی مانیتور، ولی مانیتور خودش همان صفحهی نمایش است.
ـ میگوییم به وضوح آشکار است، انگار بعضی چیزها به وضوح پنهان اند!
ـ میگوییم دستاوردهای بزرگی به دست آوردهایم، لابد بعضی دستاوردها را با پا آوردهایم.
ـ بسیار مینویسیم مانند فلان میماند، به جای اینکه بگوییم به فلان میماند یا مانند فلان است.
ـ یا مینویسیم شانزدهم آذر به «نام» روز دانشجو «نامیده» شد، به جای اینکه بنویسیم شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.
ـ میگوییم مفیدِ فایده یا مثمرِ ثمر، انگار ما مفیدِ ضرر هم داریم.
ـ یا بسیار مینویسیم «آن چه که» و نمیدانیم که «چه» در این جا همان «که» است.
ـ از «حسنِ خوبی» هم که بگذریم که زمانی فقط شوخی بود، حالا شوخیشوخی، جدی شده است!
به اینها در دستور زبان فارسی میگویند «حشو» از نوع «قبیح». وارد بحث آن نمیشوم چون بسیار مفصل است، اما همین قدر اشاره میکنم که «حشو» به کلمه یا عبارتی میگویند که وجودش در جمله از نظر دستوری زائد است و حذف آن آسیبی به معنای جمله وارد نمیکند. البته «حشو» انواعی هم دارد که نه تنها قبیح نیستند که در متون ادبی کارکرد زیباشناختی هم دارند.
عباس پژمان مقالهای دارد در این باره با عنوان «زیباییشناسی حشوها» که در آن بهدرستی اشاره میکند که هیچ متن ادبیای نیست که کاملاً عاری باشد از هر نوع حشوی. مثال خوبی هم میزند از سعدی در دیباچهی گلستان که با آن همه ایجاز معجزهگونش، نزدیک به بیست مورد حشو در آن دیده میشود. جملهی اول این دیباچه را حتماً به یاد دارید: منت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. در این جمله، معنای «به» همان معنای «اندر» است که از نظر دستور زبان «حشو» محسوب میشود. نکته این است که در متون ادبی باید به کارکرد زیباییشناسیک حشوها هم توجه کرد و هر حشوی غلط نیست.
با این حال، فراموش نکنیم که موضوع سخن، حرف زدن روزمره و نوشتنهای روزانهی ما ست، نه متون ادبی. شیرینی زبانِ عمهی مهربان من به خاطر این است که سعی میکند به زبانی حرف بزند که با آن فکر نمیکند. ولی ما فارسی فکر میکنیم، فارسی هم حرف میزنیم. پس این قبیل حشوها در زبان روزانهی ما از چیست؟ شاید از دقیق نشدن به واژههایی باشد که با آنها هم فکر میکنیم، هم حرف میزنیم، هم مینویسیم.
:: بازنشر از ستون «شیرینی زبان» روزنامهی اعتماد [+]
:: شمارههای قبلی این ستون را در این جا بخوانید. [+]
بدون نظر