بر سر جای استفاده از نقطهویرگول همیشه بحث بوده است. نشانهای که بلاتکلیفیاش از اسمش هم پیدا ست. تعاریفی که از کاربرد آن ارائه دادهاند، آن قدر مسجل نیست که بتوان برای آن خطکش گذاشت. ازجمله: برای جدا کردن سازهها و جملههای همپایهای که درون یک یا چند تای آنها نشانهی ویرگول به کار رفته باشد؛ و به جای نقطه، پیش از جملهای که با واو عطف آغاز میشود. مدرس صادقی در کتاب «اندر آداب نوشتار» نقطهویرگول را نشانهای اضافی و غیرضروری میداند که مناسب زبان و خط فارسی نیست، و چنین پیشنهاد میدهد:
۱ـ با نقطهای که به جای نقطهویرگول میگذاریم، این دو جمله را از هم جدا کنیم.
۲ـ با ویرگولی که به جای نقطهویرگول میگذاریم، این دو جمله را به هم پیوند بدهیم.
۳ـ با «دونقطه»ای که به جای نقطهویرگول میگذاریم، نشان بدهیم که جملهی دوم در ادامهی جملهی اول و توضیحی ست برای آن.
پیشنهاد صادقی در جهت سادهسازی و یکدستی پیشنهاد خوبی به نظر میرسد. مثلاً این جمله را پرویز ناتل خانلری اینگونه نشانهگذاری کرده است: «شاعر به صورت الفاط بیاعتنا نیست، هر کلمهای نزد او چهرهای دارد. درست مانند چهرهی مردمان؛ یکی سرد و خشک، یکی گیرنده، و دلنشین.» به نظر من، تغییر نقطهویرگول در این جمله به «دونقطه» با این پیشنهاد سازگار است: ««شاعر به صورت الفاظ بیاعتنا نیست، هر کلمهای نزد او چهرهای دارد. درست مانند چهرهی مردمان: یکی سرد و خشک، یکی گیرنده، و دلنشین.»
در دنیای داستاننویسی اما ماجرا کمی متفاوت است. «دونقطه» در داستان، بهخصوص در دیالوگها بسیار پرکاربرد است. در متن غیرداستانی، چون استفاده از دونقطه به ندرت رخ میدهد، میتوان از آن به جای نقطهویرگول بهره برد. اما دونقطه به جای نقطهویرگول در داستان ممکن است خواننده را گمراه کند، همچنانکه اخیراً هنگام خواندن داستانی از یکی از دوستان، این اتفاق برای من افتاد؛ به حدی که در تمییز برخی پارهجملههای راوی از دیالوگ، دچار مشکل میشدم. یا مثلاً فرض کنید در دل دیالوگی که بعد از دونقطه آمده، بخواهید دوباره از دونقطه به جای نقطهویرگول استفاده کنید. ممکن است به ندرت پیش بیاید، ولی به هر حال گمراهکننده است و صورتِ آن هم تا حدی مضحک.
افزون بر این، هنگام نشانهگذاری در متن روایی، «گاهی» پیش میآید که نمیتوان تابع قواعد معین نشانهگذاری بود و نویسنده در مواقعی خاص، رفتاری حسی با نشانه دارد. مثلاً من هم اگر جای رضا قاسمی بودم، در این جمله از «همنوایی شبانهی ارکستر چوبها»، فقط نقطهویرگول میگذاشتم و لاغیر: «در این چند سال من آموخته بودم که برای خواندنِ افکارش فقط به یک جزء از این ماسکِ خندانی که به چهره داشت باید توجه کنم؛ به آن رگِ زیر پلکها.» در این جا نه دونقطه مرا راضی میکند، نه ویرگول. نقطه هم که اصلاً.
این مقدمهی نسبتاً طولانی را گفتم تا برسم به یادداشت دوست گرانقدر، حبیب حسینیفرد، در بارهی وضع خاص نقطهویرگول در ادبیات غرب که برای خود من تازگی داشت.
آیا نقطهویرگول در حال منسوخشدن است؟
نویسندهی مهمان: حبیب حسینیفرد
آیا سمیکلون (نقطهویرگول) در حال منسوخشدن است؟ تئودور آدرنو، جامعهشناس نامدار آلمانی، در جستاری با عنوان «علائم سجاوندی» میگوید که سمیکلون (نقطهویرگول ؛) به لحاظ تصویری او را یاد سبیل افتادهی مردان میاندازد، و از آن قویتر، برای او مزهی غریب این نشانه است! با این همه، او کاهش کاربرد این علامت در نوشتارها را نشانهای از سطحیشدن زبان و متن و نیز نمادی از شروع انحطاطی تلقی میکند که به منسوخشدن متنهایی با جملات تو در تو و پراندیشه میانجامد و شعرها نیز به بیان ساده و پیشپا افتادهی واقعیتها بدل میشوند.
ورای بحث آدرنو، حالا سالها ست که در نشریات دو سوی اقیانوس، صحبت از مرگ سمیکلون، جاری و ساری ست. به خصوص تحقیقی آماری که اخیراً تایلر ویگن در آمریکا روی هفت اثر ادبی پرخوان در دو سدهی گذشته انجام داده، پسرفت در کاربرد سمیکلون را به خوبی نشان داده است: جین آستن در اثر معروفش «عقل و احساس» که سال ۱۸۱۱ منتشر شده، از این نشانه هر سه جمله یک بار، یا به عبارت دیگر، در هر هزار واژه ۱۳ بار استفاده میکند. اما در «هاری پاتر و سنگ جادو» که ۱۸۷ سال پس از «عقل و احساس» نوشته شده، جی.کی.راولینگ در هر ۴۹ جمله تنها یک نقطهویرگول به کار برده است. [+]
در زبان آلمانی، کتاب «کوه جادو»ی توماس مان، شاخصترین اثر در کاربرد حداکثری نقطهویرگول به شمار میرود. کمتر جملهای در این کتاب وجود دارد که شامل نقطهویرگول نباشد. اما در این زبان نیز استفاده از نقطهویرگول به شدت رو به کاهش است. به طنز گفته میشود که توماس مان همهی نقطهویرگولها را استفاده کرده و برای دیگران چیزی باقی نگذاشته است! یک محقق آلمانی مقالههای دو نشریهی اشپیگل و سایت را از سال ۱۹۴۶ تا سال ۲۰۱۰ بررسی کرده و به نتیجهای مشابهِ نتیجهی تایلر ویگن رسیده است. این سیر قهقرایی البته ربطی به رواج اینترنت ندارد و پیش از آن به جریان افتاده بوده است. [+]
سمیکلون از سال ۱۴۹۴ وارد متنها شده و دو قرن بعد به مباحث گرامری هم راه یافته است. تعریف رایجش این است که برای جداکردن جملاتی به کار میرود که ارتباط آنها آن قدر نیست که بتوان از ویرگول استفاده کرد و آن قدر هم بیارتباط و ناپیوسته نیستند که از نقطه استفاده شود. با این همه، شماری از کارشناسان گفتهاند که معلوم نبودن قطعی کارکرد سمیکلون باعث افول کاربرد آن شده. برخی هم سمیکلون را با شتاب زمانه و سرعت در نوشتار هماهنگ نمیدانند. در زبان فرانسه نیز رابطهی عاشقانهی مارسل پروست با نقطهویرگول یک شاخص به شمار میرود. از این رو کاهش استفاده از این علامت در زبان فرانسوی نیز موردی برای بحث و جدل بوده است.
شماری از روشنفکران فرانسوی در سال ۲۰۰۸ در بحثی گسترده به این نتیجه رسیدند که تفوق زبان انگلیسی آمریکایی در جهان و کوتاهبودن جملات در این زبان، انقراض سمیکلون را در پی داشته است. به عقیدهی آنها فرهنگ پاپ با زیباشناسی سطحیاش جایی برای تجزیه و تحلیلهای عمیق و اندیشهورزیهای غنی و پیچیدهای که تنها به مدد نقطهویرگول میتوان آنها را بر روی کاغذ قابل فهم کرد، باقی نگذاشته است.
ورای اهلیت علمی نظر روشنفکران فرانسوی، واقعیت این است که نقطهویرگول که در زبان فارسی هیچگاه پرکاربرد نبوده هم، دیگر در مقیاس گذشته مورد استفاده نیست و بیش از پیش در حال به حاشیهرفتن است. چرا؟ ابهام در موارد کاربرد آن؟ تنبلی؟ دیجیتالشدن و فستفودیشدن نوشتارها؟ یا… آیا در زبان فارسی هم کاربرد سمیکلون به ساختن علائم اسمایلی مثل چشمک (;-() محدود خواهد شد؟
بدون نظر