فروغ روشنزاد: یک این که در قدیم، هم به آن که سواد خواندن و نوشتن نداشت میگفتند «بیسواد» هم به باسوادی که در نوشتههایش غلط املایی میدیدند. البته از آن بیسواد تا این بیسواد تفاوت از زمین بود تا آسمان. آن که نوشتن بلد نبود، چیزی نداشت که با آن داوری و تحسین یا تحقیر شود. اصطلاحاً دیکتهاش نانوشته بود. اما آن که باسواد بود، حتا اگر تحصیلات عالی هم داشت، به خاطر غلطهای املایی در ردیف آن دیگری شمرده میشد. غلط املایی نداشتن از مهمترین معیارهای باسوادی بود چون ادبدانی نخستین گام سوادداری شمرده میشد. و نکته این است که این معیار هنوز هم برقرار است. هرچند نه در جامعهی عوام و با تعریفی که امروزه از سواد معتبر است، که در اهل قلم و طبقهی نویسندگان و پژوهشگران و بهطور خاص روزنامهنگاران که از صبح تا شب روی کاغذ و مانیتور کلمه و جمله میریزند، پاکیزه و رسا یا چرک و ناهموار. [ادامــه]
دو این که در روزگار ما، غلطهای تایپی هم به جمع غلطهای نوشتاری اضافه شده است. این که مثلاً کوثر را تایپ کنیم کوصر، به احتمال زیاد غلط تایپی ست. جای ث و ص روی صفحهکلید نزدیک هم است و کمتر روزنامهنگار و وبنویسی هم هست که نداند کوثر را با ث مینویسند. یا «نمیرود» را اگر بنویسیم «نیمرود» غلط تایپی ست ناشی از سرعتِ تایپ. ولی مثلاً اگر «توجیه» را /توجیح/ نوشتیم، این دیگر غلط تایپی نیست، همان غلط املایی ست که خیلی از ما کمابیش مرتکب آن شدهایم و شاید هنوز هم بشویم. غلط تایپی از عوارض نوشتن در دنیای مدرن و تایپ است، اما وجود آن معمولا خدشهای به زبان متن وارد نمیکند. ذهن زبانآشنای خواننده در شناسایی غلطهای اندکشمار تایپی از غلطهای املایی توانا و ماهر است و آن را به حساب کمسوادی نویسندهی متن نمیگذارد. فقط اگر شمار آن چشمگیر باشد، نویسنده را شلخته مینامد.
البته برخی هم شیوهای زیرکانه در غلطنویسی دارند و مثلاً یک واژه را در یک متن به دلیل تردید در املای آن به دو صورت متفاوت مینویسند. شاید تصادفی باشد این مثال و رخ دادنش از سر بیتوجهی بوده نه زیرکی، اما مثال دمدستِ خوبی ست که در خبر سایت بیبیسی فارسی در بارهی پلمب خانهی سینما دیدم. واژهی «پلمب» در تیتر به همین صورتِ درست با «ب» آمده بود و در متن خبر به صورتِ نادرستِ «پلمپ» با «پ».
چند مورد از غلطهای املایی دیگر را در ادامه میآورم که در لا و لوی نوشتههای روزنامهنگاران و اهل قلم در رسانههای رسمی و صفحههای شخصی آنها دیدهام و یادداشت کردهام.
ـ در روزهای پس از انتخابات اخیر، همین سایت ایرانوایر گزارشی تصویری منتشر کرد از جشن خیابانی مردم که عکاس، روایت مکتوب خود از دیدههایش را هم ضمیمهی آلبوم کرده بود و در جایی از آن نوشته بود: “عدهای شیرینی پخش میکردند و دیگر شهر یکسر، دم گرفته بود: موسوی، کروبی آزاد باید گردند. نصر من الله و فتحالغریب / دوم خرداد دگر آفرید.” هر دو واژهی «قریب» و «غریب» گرچه ریشهی عربی دارند، قرنها ست که با همان معنای اصلی خود در زبان فارسی جا خوش کردهاند و هر فارسیگویی با هر دو واژه و معنای آنها آشنا و دمخور است. این که موقع نوشتن این شعار قدیمی، «قریب» بودن فتح را به اشتباه بنویسم غریب،کمی تا قسمتی غریب است! اصل این شعار این است: نصر من الله و فتحٌ قریب.
ـ یکی دو روز پس از آن که تلویزیون ایران صحنههایی از فضای یک مسابقهی ورزشی را نمایش داد که بنا به روال همیشگیاش باید سانسور میکرد، یکی از روزنامهنگاران با اشاره به یک برنامهی تلویزیونی دیگر و واکنش چند مجری به این ماجرا، جملهی یکی از آنان را این طور نوشت: “با پخش این تصاویر هیچ سلمهای به اسلام وارد نخواهد شد.”
«ثلمه» با ضمه روی ث و سکون لام به معنای رخنه و ترک و سوراخ با ث است نه با سین. «سلمه» با سین و البته با فتحه روی سین و لام نام یگ گیاه است. شاید به دلیل همین دشواری در حفظ کردن و تشخیص این دو ست که عامهی مردم در گفتوگوهای سیاسی روزانهی خود که میخواهند این تعبیر را طنازانه به کار ببرند، اغلب واژهی «آسیب» را به جای «ثلمه» مینشانند و خیال خودشان و اسلام و علما و حکومت را یکجا راحت میکنند.
ـ گاهی غلط املایی از سر بیدقتی ست نه از ندانستن. مثلاً اگر یک سایت خبری در تیتر مطلب «هذیان» را اشتباهی بنویسد هزیان، میتوان آن را به حساب بیدقتی گذاشت. اما اگر ببینی در متن خبر هم این واژه با همین املا آمده، آن هم چند بار، دیگر میتوان وارد بحث شیرین «کمسوادی» شد. هذیان با ذال را که میدانید یعنی چه. هزیان با «ز» هم در هیچ فرهنگ لغتی ثبت نشده مگر این که بگوییم نویسنده از آنهایی ست که فکر می کند زبان فارسی را باید از حروف عربی پالود. ولی ذال جهت اطلاع از حروف قدیم فارسی ست. ایرانیان قدیم حتا استاد را استاذ مینوشته و تلفظ میکردهاند.
ـ آوازهی سعید جلیلی در استفادهی افراطی از واژهی «ظرفیت» خیلی زود به گوش همگان رسید. وقتی واژهای سر زبانها و قلمها میافتد و روزانه هزاران بار نوشته و دیده میشود، هر قدر هم که املای آن سخت باشد، صورت درست آن مثل یک عکس در ذهن مینشیند و موقع بازنوشتن آن، در واقع آن عکس است که بر کاغذ یا مانیتور ثبت میشود. با این وصف و بعد از این همه ماجرا، روزنامهنگار و مترجمی نامآشنا یادداشت کوتاهش در مقایسهی وضع اجتماعی کشور با والیبال را با این جمله تمام کرد: “والیبال الگوی ضرفیتِ پیشرفِ ما ست.” یعنی ظرفیت را با ضاد نوشت! این غلط املایی را فقط میتوان این گونه توجیه کرد که ذهن سیاسی نویسنده در برابر سعید جلیلی مقاومت مدنی (اینجا املایی) کرده است!
ـ این که روزنامهنگار باشی ولی ندانی که چرا تیم والیبال با آن همه پیروزیهای شیرین صعود نمیکند، ایرادی ندارد. اما این که روزنامهنگار باشی و بنویسی “چرا والیبال ایران با وجود بردهایش نمیتواند سعود کند” ایراد دارد. ایرادش هم همان غلط املایی نوشتن صعود با سین است. سعود غیر از صعود است و در زبان فارسی امروز در نام کشور عربستان سعودی و آل سعود به کار میرود و بس.
ـ اگر به غلطهای املایی حساس باشید، مواجه شدن با آنها هنگام خواندن متنهای احساسی بدترین اتفاق ممکن است. ولی برای همه پیش میآید، حتا برای کسانی که متنهای ادیبانهی شعرگونه هم زیاد مینویسند. شتر غلط املایی پشت در خانهی هر کسی ممکن است نشسته یا خوابیده باشد، حتا عاشقان شببیدار. یکی از اهل قلم در صفحهی شخصیاش شعرگونهای نوشته بود با این سطر پایانی: “به تو میاندیشم و هزم این همه درد در این شب دراز…” هزم آن هم با فتحه روی «ز» معناهای بسیار زیادی در زبان عربی و ادبیات کهن فارسی دارد، ولی هیچ یک از آن معانی ربطی به «هضم» ندارد، چه هضم این همه غذا باشد چه هضم این همه درد!
ـ آخرین مثال را از دنیای پررونق شکستهنویسی بهخصوص در شبکههای مجازی میآورم که در نوشتههای بسیاری از وبنویسان دیدهام. نوشتن «بزاریم» و «بزارید» و «بزارند» و «بزار» به جای «بذاریم» و «بزارید» «بزارند» و «بذار» یک غلط املایی عادی نیست. هم از جهت فراوانی آن که گویی صورتی تازه از یک واژهی پرکاربرد است، هم به دلیل تعلق نسبی این مورد به بحث پردامنهی شکستهنویسی که به آن اشاره خواهم کرد. من اگر قرار باشد بگذارید را شکسته بنویسم، مینویسم بذارید نه بزارید. مرزهای شکستهنویسی را نباید با غلطنویسی در هم آمیخت.
و آخر این که، بحث غلط املایی چندان پردامنه نیست. آن چه جای درنگ دارد، محاورهای و شکستهنویسی و تعریف غلط املایی در این جور نوشتن است که بهتر است در نوشتهای جداگانه بررسی شود. معیارهای این تشخیص چیست؟ فضای معاشرت دوستانه، طنازی و تمسخر، فضای جدلهای زبانی غیررسمی و فضای سرعت و شتاب در اطلاعرسانی و فضاهای و پسزمینههایی از این دست را تا چه حد میتوان در تعریف و تعیین غلطهای املایی دخالت داد. همان که مهدی جامی (در درسهای فارسی نویسی امروز) از آن با عنوان انواع زبان معیار یاد میکند.
مثلاً نوشتن «خعلی» به جای «خیلی» آیا غلط املایی ست؟ هم هست، هم نیست؟ کجا هست و کجا نیست؟ نظر شما به طور خاص در بارهی «غلطهای املایی در شکستهنویسی» چیست؟ کامنت بگذارید یا اگر خواستید بنویسید تا در همین وبلاگ منتشر شود.
بدون نظر