وقتی ناصرالدین شاه به تخت نشست، برادرش عباس میرزای نُهساله اگر دخالت سفرای خارج و امیرنظام به میان نمیآمد، جان خود را از دست میداد یا کور میشد. اما با همهی این دخالتها، خانه و اموالش به فرمان شاه غارت شد و خود نیز بیشتر عمرش را در تبعید بینالنهرین یا روسیه گذراند… زیرا شاه از آن میترسید که توطئهگران ناشناخته و خیالی این برادرش را به جانشینی او بردارند.
مکاتبات میان سفرای خارجی و صدر اعظم ایران به راستی جالب است. یک بار وقتی سفیر انگلیس نوشت که نباید انصاف را فدای توهم (وجود توطئه در اطراف این نوجوان) بکنند، صدر اعظم در پاسخ، همان منطق بیداد نظام استبدادی را پیش کشید و خاطرنشان کرد که در این ممکلت آدم باید کار را بر پایهی همین سوءظنها بگذارد، چون در غیر این صورت کلاهش پس معرکه میماند. این دقیقاً بدان سبب بود که در ایران «مشروعیت» همواره از آنِ برنده بود.
صدر اعظم به سفیر نوشت که نامهی او را به شاه گزارش داده: «جناب جلالتمآب، شرح مورخهی مرسولهی ۱۴ ذیقعده واصل و همان رسیلهی آن جناب جلالتمآب را به نظر اقدس همایون شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه رسانیده، فرمایش فرمودند در جواب به آن جناب اظهار دارد که همهی آن تفصیلات دوستانه که نگاشته بودند محض خیرخواهی و دولتخواهی بوده است. لیکن میبایست آن جناب ملاحظهی بعضی از قواعد و رسوماتِ دولت ایران را کرده باشند و بدانند که در ایران آن قسمتهایی که آن جناب منظور دارند از پیش نخواهد رفت و از شر مفسدهجویان ایمن نمیتوان شد.
هرگاه اولیای دولت ایران بخواهند از روی انصاف و عدالت در نظم مملکت و آسایش عموم خلق و رعیت بکوشند، لامحاله باید به محض خیال و تصور و گمان در بارهی هر کس که باشد، همان آن، درصددِ دفع و رفع آن برآیند و به هیچ وجه خودداری و تأمل نکنند. ولی در بارهی نواب عباسمیرزا به قسمتی که آن جناب هم صلاح دانستهاند، به قسم معمولهی ایران روانهی زیارت شود و دست فتنهی کسانِ او کوتاه شود. اولیای دولتِ علّیه مضایقه از اجازه دادن به او به زیارت عتبات ندارند.
پ.ن: کتاب ارزشمند «ایران، جامعهی کوتاهمدت» محمدعلی همایون کاتوزیان را میخوانم که نشر نی آن را با ترجمهی عبدالله کوثری منتشر کرده است. [مشخصات کتاب]
بدون نظر