دو سه هفته پیش این خبر موج برداشت که رمان جنجالی «دموکراسی یا دموقراضه»ی سیدمهدی شجاعی به فضای وب درز کرده و دست به دست میشود با اشتیاق. من هم از کسانی بودم که در نشر خبری کوشیدم که از جمعآوری کتاب حکایت میکرد، پیوند دانلودِ آن را هم به دست مخاطبان دادم. چند روز گذشت و بخشهایی از متن این کتاب به شکل تابلونوشتههای اینترنتی در وب به چرخش افتاد و استقبال از آن چشمگیر شد و کار به تهیهی نسخهی تایپی کتاب رسید که گروهی بینام داوطلبانه آن را بر عهده گرفته بودند و منتشر هم کردند، تا این که نشر نیستان (سیدمهدی شجاعی) یادداشتی در خبرآنلاین منتشر کرد و چرخ بازنشر اینترنتی کتاب ظاهراً از حرکت ایستاد.
در این یادداشت آمده بود که: این کتاب در سال ۱۳۸۷ به چاپ رسیده اما به خواستِ خودِ نویسنده توزیع نشده و خبر انتشار و توزیع سه چاپ از این کتاب و سپس توقیف و جمعآوری آن مطلقاً خلاف واقع است و پایه و اساس ندارد و هیچ منعی از هیچ مرجع رسمی و غیررسمی برای توزیع کتاب وجود نداشته و تکثیر و توزیع غیرمجاز یک محصول فرهنگی بدون شک، کاری خلاف اخلاق محسوب میشود.
بعد از خواندنِ این خبر وظیفهام شد که بنویسم در اینجا که اگر سیدمهدی شجاعی به تکثیر و توزیع کتابِ نیستدربازارش راضی نباشد، این کار پایمال کردن حق او ست و به هیچ وجه روا نیست و از او پوزش میطلبم.
این اطلاعیه در عین حال سبب حیرانی هم شده و حاشیههایی بر متن آن باید نوشت. در متن صریحاً آمده: “این رمان در سال ۱۳۸۷ به چاپ رسیده اما به خواست نویسنده، تاکنون از توزیع آن اجتناب شده. بنابراین، خبر انتشار و توزیع سه چاپ از این کتاب و سپس توقیف و جمعآوری آن مطلقاً خلاف واقع است.”
اما بایگانی خبرگزاریها، سایت مرجع خانهی کتاب و حتا سایت خودِ نشر نیستان این تکذیبنامه را به تمامی تأیید نمیکنند. در روز ۱۸ فروردین ۱۳۸۸، یعنی مدتی بعد از چاپ کتاب، خبرگزاری ایسنا خبر داد که رمان «دموکراسی یا دموقراضه» با چند کتابِ تازهی دیگر شجاعی در نمایشگاه کتاب تهران توزیع خواهد شد. اما این اتفاق نیفتاد تا روز پنجم تیرماه ۱۳۸۸ که همین خبرگزاری خبر انتشار آن را داد و در بارهاش نوشت: این رمان که فضایی انتقادی ـ طنز نسبت به اصول و مبانی دموکراسی دارد، فضایی بیزمان و مکان را طی میکند و انتشارات کتاب نیستان آن را در ۲۰۰ صفحه منتشر کرده است. در همین زمان صفحهی معرفی و فروش کتاب در سایت ناشر نیز گویا فعال میشود که البته اکنون از پاک کردن آن صفحه این رد پا (صفحهی فرستادن نظر در بارهی این کتاب) هنوز باقی مانده است.
حالا همهی اینها را میگذاریم در کنار صفحهی اختصاصی کتاب در سایت رسمی و مرجع خانهی کتاب، که عکس جلد کتاب را هم از همانجا برداشتهام، به این قرار:
چاپ یکم: تیرماه ۱۳۸۸ ـ ۵ هزار نسخه
چاپ دوم: تیرماه ۸۸ ـ ۲۰هزار نسخه
چاپ سوم: تیرماه ۸۸ ـ ۲۰هزار نسخه
چاپ چهارم: مرداد ۸۸ ـ ۲۰هزار نسخه
چاپ پنجم: مرداد ۸۸ ـ ۲۰هزار نسخه
چاپ ششم: مرداد ۸۸ ـ ۲۰هزار نسخه
چاپ هفتم: مرداد ۸۸ ـ ۲۰هزار نسخه
در متن اطلاعیه همچنین آمده است: “نیستان این کتاب را اساساً تحویل سیستم پخش و توزیع نداده است و جز چند نسخهای که پس از هر چاپ، طبق روال، تحویل وزارت ارشاد و کتابخانهی ملی میشود، هیچ نسخهای از کتاب وارد بازار نشر نشده است.” یعنی اگر تناقض این اطلاعات را با بخش اول اطلاعیه هم در نظر نگیریم، در این بخش به این نتیجهی خوشبینانه و عجیب میرسیم که ناشر ـ مؤلف بعد از این که تصمیم میگیرد کتاب را توزیع نکند، شش چاپ بیست هزارتایی دیگر (۱۲۰هزار جلد کتاب اضافه) از آن تهیه میکند فقط برای اجتنابِ بیشتر از توزیع آن!
اکنون میگذرم از یادآوری یکی از خوانندگان که خودش این کتاب را از کتابخانهی دانشگاه تهران گرفته بوده و خوانده بوده و لذت هم برده بوده و تعجب هم کرده بوده! در روزگاری زندگی میکنیم که میتوانیم درک کرد هر گونه محذور را در عرصهی فرهنگ بهخصوص از نوع سیاسیاش. همزمانی انتشار این کتاب را با حوادث تلخ پس از انتخابات و شباهتهای مضمونی آن با آدمها و رخدادهای ایران امروز را نیز نباید از نظر دور داشت. ولی ماجرا هر چه باشد در یک نکته شک نیست که، این کتاب نوشته شده، چاپ شده و اکنون به هر دلیل گفتنی یا نگفتنی، ارشادی یا بالاتر از ارشادی، قهراً از دسترس خوانندگان دور نگه داشته شده و این باعث میشود اصل ماجرا، یعنی نبودِ فضای آزاد نشر در ایران، فرقی نکند؛ هم آن سانسوری که گریبان آثار او و دوستانِ او را هم عاقبت گرفت تا حدی که پارسال صدایش را ـ بهحق ـ جوری درآورد که باورناپذیر مینمود. چکیدهاش را به نقل از خبرگزاری مهر بخوانید:
سیدمهدی شجاعی: فاجعهای که در حوزهی فرهنگ این روزها و سالها شاهد آن هستیم را نمیتوان به این راحتی فراموش کرد. ما در حال حرکت در سراشیبی اضمحلال فرهنگی هستیم. اگر از منظر ۵۰ سال آینده به این جریان فرهنگ در کشورمان نگاه کنیم، آنگاه متوجه خواهید شد که آنچه رخ داده و به ویژه آنچه در چند سال اخیر رخ داده است تا چه اندازه مایهی تنزل فرهنگی ما بوده است و کاش این فرهنگ که میگویم، فرهنگ به معنی خاص آن بود! متاسفانه این اتفاق در فرهنگ عمومی یعنی در جهانبینی، اندیشه، آداب و رسوم و … رخ داده و این همه، آن چیزی است که شاکلهی یک ملت را تشکیل میدهد و من نگرانم که این جریان در نهایت به یک دوره انحطاط و ابتذال فرهنگی منجر شود.
اینکه ما دشمن را با فرمولهای ساده و ابتدایی تعریف کنیم، سادهلوحانه است. درست است که حضرت امام(ره) زمانی موضوع دشمنشناسی را مطرح کرد، اما نباید از یاد ببریم که چارچوبهای حضور دشمن همواره ثابت نمیماند. دشمن امروز در کنار مدیران ما ست و با آنها تصمیمسازی میکند و این باعث میشود بلاهایی که ما خودمان بر سر خودمان میآوریم، بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که گفته میشود دشمن در حال آوردن بر سر ما ست.
توسل به عوامفریبی در سالهای گذشته زیاد شده است. به اصطلاح هوای عوامالناس داشته شده است. همه گفتار و ثقل حرفهایمان شده عوام الناس؛ غافل از اینکه همیشه کسی که عوامفریبی میکند در نهایت خودش توسط عوام فریفته میشود و این موضوع در همه سطوح ما در حال اتفاق است. شما نگاه کنید روزگاری نه چندان دور، هنر و ادبیات فاخر در چه جایگاهی بود و امروز در چه جایگاهی.
در حوزهی ممیزی در سیستم جدید از من خواستهاند تمام واژههای شراب را از کتابهایمان حذف کنیم و به جای آن نوشیدنی قرار دهیم! حال تصور کنید اگر بخواهیم حافظ را با این وصف منتشر کنیم، چه اتفاقی میافتد. من حتا فکر میکنم قرآن هم با این وزن در شرایط موجود قابل چاپ نباشد. از طرف دیگر به من میگویند از زبان رئیس جمهور آمریکا هم حتا نباید در ایران کلمهی اسرائیل بیرون بیاید و در کتاب چاپ شود. به من میگویند که چرا در کتاب شما فرعون، دیالوگهای ضدتوحیدی دارد. این مثالها به نظر من اتفاق نیست. یک مدیریت و سیاستگذاری ویژه پشت آن است که باعث میشود آثار افرادی مثل امیرخانی، کمال تبریزی، رسول صدرعاملی و محمدرضا بایرامی و احمد دهقان در ارشاد خاک بخورد و البته کسی نیست پاسخ بدهد که به راستی ممیزهای ارشاد چهقدر بیشتر از این افراد درد دین و انقلاب دارند؟
با شخص وزیردراین رابطه صحبت کردم، اما متوجه شدم گویا ایشان خیلی اهل این حرفها و در جریان موضوع نیستند. یعنی اگر ایشان را جای وزیر نفت و با کشاروزی هم میگذاشتیم، فرقی نمیکرد، اما آنچه رخ داده و موجب این انتصابات میشود، سیاستگذاری اشتباه است.
این مایهی افتخار نیست که کسی در حوزهی موسیقی مسئول باشد و بگوید که من از بچگی از صدای شجریان خوشم نمیآمد. اینها اتفاقی نیستند. این یعنی حرکت هوشمندانهی ما در راه حرکت به سمت اضمحلال و هر کدام از ما باید به سهم خود نقشی در جلوگیری از آن داشته باشیم… [منبع]
بدون نظر