زیرزمین روی زمین!

۱۷ بهمن ۱۳۸۸

حامد بهداد در نمایی از فیلمفیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» را بهمن قبادی، کارگردان‌اش حلال کرده برای همه که به هر شکلی می‌خواهند تهیه کنند و به دیگران هم بدهند. برای او، دیده شدن این فیلم که به شکل زیرزمینی آن را ساخته، بسیار مهم‌تر از حقوق فیلم و حواشی آن است. اولین بار است که از دیدن فیلمی از بهمن قبادی تقریباً بی‌دردسر لذت برده‌ام. اگر از پایان‌بندی نامتناسب و سطحی فیلم بگذریم که در نام فیلم هم جلوه کرده و اگر بتوانیم پیوند بزنیم میان بازی‌های «هدایت‌شده»‌ی نابازیگران فیلم با بازی «شیرین» و پرجلوه‌ی حامد بهداد که هرجا می‌خواهیم بلند شویم (برای ریختن چای مثلاً) نگه‌مان می‌دارد؛ تماشای این فیلم هم لذت‌بخش است هم ما را وارد دنیایی تلخ و در عین حال شورانگیز می‌کند که زیر پوست این شهر در نزدیکی ما جریان دارد. دنیایی کوچک که بی‌شباهت به دنیای ظاهراً بزرگ زندگی خود ما هم نیست!

اما این فیلم، یک ویژگی منحصربه‌فرد دارد که سبب شده شرایط بیرونی بر موضوع درون فیلم کاملاً منطبق شود و خواسته یا ناخواسته انسجامی درخور به کل فیلم ببخشد. بهمن قبادی این فیلم را به اجبار، زیرزمینی ساخت، موضوع فیلم هم موسیقی زیرزمینی ایران است، فضای بصری عمومی فیلم هم واقعاً در زیرزمین‌ها و دخمه‌های پایتخت می‌گذرد، موسیقی فیلم هم، چه موسیقی متن و چه ترانه‌های آن، همه از نوع زیرزمینی‌اند، بازیگران فیلم هم به جز حامد بهداد، جملگی نوازندگان و آهنگسازان زیرزمین‌های ایران‌اند، حامد بهدادش هم به شکل زیرزمینی در این فیلم بازی کرده است. خلاصه، شما با فیلمی تماماً زیرزمینی روبه‌رویید که انگار ایده و داستان کم‌رنگ و فضای بصری و موسیقی و حتا فیلمبرداری و تدوین آن همه و همه، ساختاری هم‌آهنگ و منسجم را ایجاد کرده‌اند.

وقتی فیلم را تماشا می‌کردم و به این موضوع فکر می‌کردم، این هم به ذهنم رسید که اکنون در اوضاعی قرار گرفته‌ایم که حتا آن‌چه بیرون از زیرزمین‌ها در کف خیابان‌ها و درون خانه‌ها هم می‌گذرد، زیرزمینی‌ترین شکل ممکن را یافته‌اند. موسیقی زیرزمینی که هیچ، این روزها مداد شمعی سبزرنگ فرزند خردسال‌ات را هم باید از میان جعبه برداری و پنهان کنی تا مبادا شبی را در خانه بی‌پدر سر کند! انگار که اصلاً جملگی و در همه حال، در «زیرزمین» روزها را از پی هم می‌گذرانیم. با این وصف، ناچارم از نام فیلم هم خوشم بیاید تا بتوانم از آن کمک بگیرم برای بیان این همه احساس غریبی و تنهایی متکثر در این سرزمین (که در نقشه‌ی جهان به «گربه» شبیه است)، و بگویم: کسی از گربه‌ی ایران خبر ندارد!


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
خوابگرد و لینکده‌ی آن را در گوگل‌ریدر بخوانید.

آدرس فید مطالب خوابگرد
http://feeds.feedburner.com/khabgard/farsiblog

آدرس فید لینکده‌ی خوابگرد
http://feeds.feedburner.com/khabgard/linkade

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top