محمدکاظم کاظمی: در این روزها در حال بازنویسی کتاب «شعر پارسی» هستم، کتابی که در سال ۱۳۷۹ نوشته بودم و سالها در همان چاپ اول و به همان شکل به زمین مانده بود. حال میبینم که در آن زمان چقدر از قیدهای مطلقساز استفاده کردهام. چیزی که در نگارش این کتاب برایم اکنون آزاردهنده است، این قدر «همه» و «هیچ» و «بیشترین» و «کمترین» است. گویا بر آن بودهام که همه چیز یا باید در حد اعلی باشد و یا در حد صفر.
این مطلقنگری در نگارش جدا از این که مطلب را از نظر علمی خدشهپذیر میسازد، روانی و راحتی را از آن میگیرد. گویا همیشه مخاطب باید در حال تصور «همه» و «هیچ» و «بیشترین» و «کمترین» باشد. این نمونهها را ببینید. من قسمتهای مورد نظر را در گیومه میگذارم و اکنون برآنم که بسیاری از اینها قابل حذف است.
ـ منطقالطیر «از برجستهترین» منظومههای شعر فارسی است و در نوع خود، کمنظیر.
ـ «بیشترین» ارزش حکیم غزنه به خاطر معنویت و محتوای شعر اوست و این معنویت در آثار او نسبت به ناصرخسرو شاعرانگی بیشتری دارد.
ـ اگر شاعران فارسی زبان را بر اساس سهمی که در حرکت دادن شعر فارسی به جلو ـ از هر جهت ـ داشتهاند ارزشیابی کنیم، بیشک سنایی در «یکی از بلندترین» مراتب قرار میگیرد. او «بیشترین» تحوّلی را که میشده به وسیلهی یک شاعر انجام شود انجام داده است.
ـ امتیاز دیگر خیام که او را از «همهی» شاعران فارسی جدا میکند، استادی «کمنظیر» او در قالب رباعی است.
ـ نظامی «از پُرتأثیرترین» شاعران بر شعر فارسی پس از خویش است.
ـ رواج شعر در این مراکز برکات بسیاری برای ادب فارسی داشت که «مهمترین» آن، خارج کردن شعر از انحصار دربار و نفوذ تدریجی آن در میان عامهی مردم بود. گذشته از آن، رنگی از معنویت نیز به شعر فارسی زده شد که روزبهروز شدیدتر شد و در قرن هفتم به «بالاترین حدّ» خود رسید.
ـ تخیل مولانا «بیش از همه» از ذهن خلاّق خود او سرچشمه میگیرد و بدین لحاظ «به هیچوجه» کلیشهای و تکراری به نظر نمیرسد. گویا او «همهی» سنّت چندصدسالهی شعر فارسی را در تصویرگری به کنار نهاده و اینک با چشم خویش به پیرامونش مینگرد… جدا از تنوّع عناصر خیال، شیوهی تصویرگری او هم «کاملاً» مغایر با سنّت رایج در شعر آن روزگار است…
در بازنویسی جدید این کتاب، بند آخر را چنین نوشتم:
تخیل مولانا غالباً از ذهن خلاّق خود او سرچشمه میگیرد و بدین لحاظ کلیشهای و تکراری به نظر نمیرسد. گویا او سنّت چندصدسالهی شعر فارسی در تصویرگری را به کنار نهاده و اینک با چشم خویش به پیرامونش مینگرد. جدا از تنوّع عناصر خیال، شیوهی تصویرگری او هم مغایر با سنّت رایج در شعر آن روزگار است.
فکر میکنم مطلبی که به این شکل نوشته شود، باورپذیرتر است و گویا نویسنده نمیکوشد که با این قیدهای مطلقساز، فکر خود را بر خواننده تحمیل کند. خواننده هم این را بیشتر دوست خواهد داشت.
۱ نظر
نقد و تحلیل خویش و ارزیابی شجاعانه با اذعان به ضرورت نسبی انگارانه, نشانه رشد و غنای روز آمدی است که از یک متفکر و اندیشمند بر می آید. با پشتوانه علمی است که در تحلیل موضوعات از هر نوعی, به قداست ِ عدم قطعیت, تاکید وتائید می ورزیم. این شیوه ی نگریستن افق های وسیع و تاره ای را برویمان می گشاید تا به شناخت بهتر و بیشتری از جهان زیستی مان دست یابیم. خصیصه ی باز اصلاحِ نظر, برداشت و تعریف, یکی از ویژگی های یک پژوهشگر است.