خوابگرد قدیم

شکایت از یک داستان‌نویس، به‌خاطر پژو ۴۰۵!

۵ اردیبهشت ۱۳۸۸

هرچند این روزها در حد ملال‌آوری، اتفاقات عجیب و غریب بسیاری رخ می‌دهد، ولی این یکی شاید واقعاً شگفت‌زده‌تان کند! پدرام رضایی‌زاده به خاطر یکی از داستان‌های کتاب‌اش «مرگ‌بازی»، به دادگاه فراخوانده شده است. شاکی او «ایران‌خودرو» و اتهام‌اش «نشر اکاذیب، غیراستاندارد و عامل مرگ و میر معرفی کردن محصولات ایران‌خودرو» ست! اواخر پارسال، او از مکالمه‌ای تهدیدآمیز خبر داد که میان او گذشته بود با شخصی که او را به حراست ایران‌خودرو فراخوانده بود. رضایی‌زاده موضوع را با نهاد نظارتی وزارت صنایع در میان گذاشت و این مرکز، ضمن اظهار شگفتی از این رخداد، همدلانه برای رفع و رجوع ماجرا اقدام کرد. اما پیش از آن که این اقدام به نتیجه برسد، امروز او بنا به شکایتی که در دادسرای کارکنان دولت ثبت شده، به دادگاه فراخوانده شده است. [ادامـه]

داستانی که دو سال پیش برای یعقوب یادعلی پیش آمد و او را به اتهام نشر اکاذیب و توهین در سطرهایی از رمان‌اش بازداشت و محاکمه کردند، خاطره‌ای بسیار تلخ بر جاگذاشت. همان هنگام زیاد گفته شد که این اشتباه فرهنگی ـ قضایی، پیش از آن‌که هزینه‌های سنگین بار کند (که کرد)، باید هرچه زودتر رفع و رجوع شود، اما گوش مؤثری بدهکار نبود تا این که سرانجام این پرونده بعد از یک سال اندی کش و قوس، مسکوت گذاشته شد و نتیجه‌اش برای نویسنده، بازداشتی نزدیک دوماه، محروم‌شدن از حقوق شهروندی، اخراج از شغل رسمی و آسیب‌های شدید روحی بود. همان زمان، بسیار گفته شد که این کتاب مجوز رسمی از وزارت ارشاد دارد و این، وظیفه‌ی ارشاد هم هست که نه تنها از نویسنده دفاع کند، بل‌که مانع شکل‌گیری روندی قضایی برای به دادگاه کشیدن داستان‌نویسان به دلیل نشر اکاذیب و اتهاماتی از این دست در آثارشان شود. همان هنگام بسیار گفته شد که کار داستان‌نویس از اساس مگر چیزی جز پرورش تخیل و نشر اکاذیب داستانی ست؟ [در این باره این یادداشت را بخوانید.]

مرداد ماه دو سال پیش، در بخشی از یادداشتی که برای روزنامه‌ی اعتماد نوشتم، چنین آوردم که: “از میان این پیامدها، قابل‌تأمل‌ترین رخدادِ ممکن این است که رویه‌ی جدیدی در سیستم قضایی ایجاد شود برای محاکمه‌ی داستان‌نویس به اتهاماتِ عجیبِ نشر اکاذیب، توهین و افترا در داستان‌هایش؛ که یعنی از آن پس، شخصیت‌های حقوقی یا حقیقیِ بسیاری که معترض‌اند به رفتار یا گفتار شخصیت‌های خیالی رمان‌ها یا داستان‌های کوتاه (که با مجوز رسمی دولت چاپ شده‌اند)، حق دارند برای شکایت صف بکشند و دادگاه نیز می‌تواند داستان‌نویسان را بازداشت، محاکمه و مجازات کند… آن‌ها که به این ماجرا در سکوت می‌نگرند، متوجه هستند که چه واقعه‌ی طنزآمیز و هولناکی در حال شکل گرفتن است؟” [متن کامل این یادداشت قدیمی را در این‌جا بخوانید.]

به اقدام حمایتی وزارت ارشاد چندان خوشبین نیستم، ولی بسیار خوشبین‌ام به این که بازپرس پرونده، متوجه طنزناکی این اتهام خواهد شد و در کنار اقدام نهاد نظارتی وزارتخانه‌ی مربوط، اجازه نخواهد داد که هم‌چون پرونده‌ی یعقوب یادعلی، اتفاقی عجیب‌تر و تلخ‌تر از آنچه اکنون افتاده، بیفتد.

کتاب «مرگ‌بازی»، نخستین مجموعه‌داستان پدرام رضایی‌زاده است که پارسال نشر چشمه آن را منتشر کرد و اکنون به چاپ سوم رسیده است. آن‌چه مبنای این شکایت قرار گرفته، چند سطری از بهترین داستان کتابِ «مرگ‌بازی» ست که نگاهی طنزآمیز به «مرگ» دارد. این چند سطر را که از زاویه‌ی دید فرشته‌ی مرگ روایت می‌شود، بخوانید:

“… پیاده که شدم، چند متر از من دور شد و کوبید به پاترولی که جلویش ترمز زده بود. طبق برنامه. احتمالاً حواسش به فیلمی بود که برایش گذاشته بودم. کف کرده بود بنده خدا. می‌گفت فیلم بچگی‌های من دست تو چه کار می‌کند، نزدیک بود شاخ ‌بشود که زدم به چاک. تصادف شدیدی نبود، ولی درهای ۴۰۵ قفل کرد و بعد هم از کاپوتش دود بلند شد. راننده‌ی پاترول دود را که دید، پاترول و ۴۰۵ و راننده‌اش را ول کرد و پرید توی پیاده‌رو و پشت دیوار یکی از طاقی‌های توی پیاده‌رو قایم شد. بیست و پنج ثانیه طول کشید تا آتش برسد به باک. دو ثانیه از برنامه عقب ماندم. باید معلوم بشود کی زیرآبی رفته است. این آبرو و سابقه را که از سر راه نیاورده‌ام. رضا هرچقدر خودش را کوبید به درودیوار و شیشه، نه توانست کمربند ایمنی را باز کند و نه شیشه را بشکند. ملت هم که انگار چهارشنبه سوری بود و آمده‌‌بودند حالش را ببرند. تا آتش نشانی و اورژانس برسند، کار تمام شد. این ایران خودرو هم که قرار نیست مشکل این ۴۰۵‌هایش را حل کند. خسته شده‌ام از این همه تکرار. همه چیز تکراری است، همه چیز…”

با همه‌ی این حرف‌ها، دو نکته‌ی این ماجرا برایم بسیار جذاب است: یکی اتهام نشر «اکاذیب» در مورد آتش گرفتن پژو ۴۰۵! به قول دوستی، رضایی‌زاده باید برود دادگاه جواب چه چیزی را بدهد؟ جواب این را که چرا در داستانش از آتش‌گرفتن خودروی ساخت ایران‌خودرو جلوگیری نکرده است؟! و دیگری، این که شاید باید جامعه‌ی نویسندگان، اکنون دیگر به خود ببالد که کتاب‌هایشان را فقط مشتی منتقد و داستان‌نویس و کتابخوان حرفه‌ای نمی‌خوانند، بل‌که آثارشان، حتا در میان کارکنان همه‌ی نهادها و سازمان‌ها و کارخانه‌ها و وزارتخانه‌ها هم طرفدار دارد! بیخود نیست که تازگی‌ها، کتاب‌ها به چاپ‌های دوم و سوم می‌رسند!

پیوندها:
:: اهمیت نصب کپسول اطفای حریق در داستان!
:: پدرام جان، چه کمپوتی دوست داری؟
:: دیوار کوتاه داستان‌نویسان
:: پژوهای ۴۰۵ داستانی نباید آتش بگیرند!
:: نامه‌ی سرگشوده
:: رعایت خط قرمز تا کارخانه‌ی ایران‌خودرو
:: چرا نمی‌توانید بخندید؟

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top