«تویی که سرزمینات اینجا نیست»، نوشتهی محمدآصف سلطانزاده (نشر آگه)
مریم مهتدی: افغانهای ساکن ایران، در نیمهی دوم سال با قوانین تازهای در کشور روبهرو شدند. قوانینی که به کودکانشان اجازهی تحصیل نمیدهد و یا با کار کردن مردمشان مخالفت میکند. افغانها سالهاست در ایران هستند و به گمانم هیچگاه با مهربانی میزبانشان روبهرو نشدهاند. چه در زمانی که جنگی در افغانستان نبود و برای آسایش از آزارهای طالبان راهی جز گریز به ایران نداشتند و چه زمانی که افغانستان درگیر جنگ شد و ناامنی بیش از پیش بر شهرهای کشور همسایه سایه انداخت. نویسندگان مهاجرتکردهی افغان راوی مصائب مردمشان شدند و مخاطبان ادبیات داستانی را با خود آشنا کردند. با این مقدمه، میتوان مضمون داستانهای اغلب نویسندگان افغان را دستهبندی کرد: داستانهایی که دشواریهای زندگی در افغانستان را شرح میدهند و داستانهایی که دردسرهای مهاجرت را روایت میکنند. «بادبادک باز» و «هزار خورشید تابان» نوشتهی خالد حسینی نمونههای خوبی برای این داستانها هستند که با اقبال مخاطبان ادبیات روبهرو شدند.
اما خواندن مجموعهداستانها و یا مجموعهشعرهای افغانهایی که زمانی در ایران ساکن بودهاند (و بعد به اجبار به کشوری پذیراتر مهاجرت کردهاند)، نگاهی دیگر میخواهد. در بسیاری از آنها نویسندگان از مشکلات بیپایانشان در ایران نوشتهاند. محمدآصف سلطانزاده یکی از این نویسندههاست که داستانهایش خواننده را با گوشهای از مشکلات مردم افغانستان آشنا میکند. «تویی که سرزمینات اینجا نیست»، تازهترین مجموعهداستان سلطانزاده که نخستین چاپاش بهار امسال به بازار آمد، هشت داستان دارد که درونمایهی آنها، مثل آثار قبلی او مشکلات مردم کشورش است. از میان داستانهای این مجموعه، «تویی که سرزمینات اینجا نیست» داستان قابل تاملی ست. این داستان برشی از زندگی یک کارگر خیاطخانه در ایران است که برای فرار از اقامت غیرقانونی در ایران، مجبور به جعل شناسنامه میشود؛ شناسنامهای با اسم یک مجرم سابقهدار و تحت تعقیب! «سردار» به خاطر قوانین ایران برای کار کردن افغانها در ایران درگیر مشکلاتی میشود که در نهایت او را وادار به جعل شناسنامه میکند. توانایی نویسنده در بازگویی این مشکلات، خواننده را تا آخر داستان به دنبال خود میکشد.
داستانهای این کتاب از نظر کیفی در یک سطح نیستند و خواننده در کنار داستانهای خوب، با آثار ضعیف هم مواجه میشود، اما اینکه نویسنده با وجود استفاده از مضمونهای تکراری در حوزهی زندگی افغانها، از پس پرداختی خوب بر آمده، میتواند خواندن مجموعه را برای خوانندهی ادبیات لذتبخش کند.
«سطرها در تاریکی جا عوض میکنند»، سرودهی گروس عبدالملکیان (مروارید)
آنهایی که به شعر نو علاقه دارند و پیگیر آثار شاعران جواناند ، قطعاً تا به حال با شعرهای گروس عبدالملکیان مواجه شدهاند. شاعر جوانی که با سه مجموعهشعر، مطرح شد و مخاطبان زیادی پیدا کرد. مجموعهی «سطرها در تاریکی جا عوض میکنند» تازهترین دفتر شعر این شاعر است که نشر مروارید آن را منتشر کرده است. تصویرسازی و خیالپردازی از مهمترین عناصر شعرهای عبدالملکیان هستند که در این مجموعه نیز نقشی پررنگ دارند. شعرهای این کتاب، زبانی ساده و بیتکلف دارند. شاعر با بهرهگیری از عناصر و مکانهای آشنای شهری دغدغههایش را میگوید و گاه حتا در برخی از شعرهای کوتاه، با سادهترین جملات عمیقترین مفاهیم را بیان میکند:
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شبها در سینهام میدوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست کمی بایستی (ص ۱۳)
از گروس عبدالملکیان پیش از این دو مجموعهی «پرندهی نهان» و «رنگهای رفتهی دنیا» منتشر شده که با خواندن آن دو در کنار این مجموعه، به خوبی پیشرفت او را در خلق فرمهای تازه درمییابید. «سطرها در تاریکی جا عوض میکنند» به کسانی که اهل خواندن شعرهایی با ایدههای نو هستند پیشنهاد میشود، هرچند که طراحی جلد جذاب فرزاد ادیبی به راحتی میتواند هر کسی را گیر بیاندازد، حتا کسی را که نمیداند چه اتفاقاتی در شعرهای این کتاب میافتد!
«فرار کن، خرگوش»، نوشتهی جان آپدایک، ترجمهی سهیل سمی (ققنوس)
نخستین رمانی که از جان آپدایک در ایران ترجمه و منتشر شد، درست چند هفته بعد از مرگ این نویسندهی آمریکایی به بازار آمد. «فرار کن، خرگوش»، نخستین کتاب از مجموعهی پنججلدی «خرگوش» است و به سیاست و روابط خصوصی طبقهی متوسط آمریکا میپردازد. خالق رمانهای «با من ازدواج کن» و «زوجها» این مجموعه را طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۱ نوشته و از همان سال نخست انتشار اولین جلد آن، هری آنگستروم (خرگوش)، راوی نوجوان مجموعه، خودش را در دل خوانندگاناش جا کرد. «فرار کن خرگوش» ماجرای آشفتگیهای پنج ماه از زندگی هری خرگوش است که در مقطعی از زمان درگیر مشکلات پیچیدهای در خانوادهاش میشود. از باردار بودن بیموقع زناش برای بار دوم گرفته تا عاشق دختری به نام روت شدن.
از آپدایک در ایران چند داستان کوتاه و چند مقاله در ایران ترجمه شده و «فرار کن خرگوش» نخستین رمان ترجمهای ست که از او به بازار آمده، هرچند که برخی میگویند نسخهی اصلی این رمان نسبت به برگردان فارسی آن حجیمتر است و بخش زیادی از آن به دلایلی حذف شده و ردی هم از حذف باقی نمانده است!
«همهی شعرهای من»، احمدرضا احمدی (چشمه)
احمدرضا احمدی شاعر محبوبی ست. آنقدر محبوب که کافی ست اثری تازه به اسماش منتشر شود تا خبر انتشارش دهان به دهان بین علاقهمنداناش بپیچد. فرقی نمیکند آن اثر تازه، دفتر شعری لاغر باشد یا همهی شعرهای او در سه مجلد؛ خیلیها از شنیدن این خبر خوشحال میشوند و به تکاپوی تهیه کردناش میافتند.
«همهی شعرهای من» مجموعهای سه جلدی شامل تمام آثار احمدرضا احمدی از سال ۴۱ تا ۸۶ است که هفتهی گذشته نشر چشمه آنرا به بازار فرستاد. جلد نخست این مجموعه، آثار سالهای ۴۱ تا ۵۸ را شامل میشود که عکس روی جلد آن، تصویر احمدرضا احمدی در سالهای جوانیست. جلد دوم با تصویر میانسالی شاعر، شعرهای سالهای ۷۲ تا ۷۸ را در خود دارد و جلد سوم را آثار سروده شده در سالهای ۷۹ تا ۸۶ تشکیل میدهد، با تصویر آشنای این روزهای احمدرضا احمدی. هر سه جلد در قابی سبز و مقوایی کنار هم قرار گرفتهاند و دیدن طراحی جلد زیبا و بستهبندی جذاب آن هر مخاطبی را میتواند برای خرید این مجموعهی خواندنی ترغیب کند. این روزها، روزهای خوبی برای دوستداران این شاعر است؛ روزهایی که همزمان با انتشار این مجموعه، احمدی نامزد پیشنهادی شورای ادبیات کودک برای جایزهی «هانس کریستین اندرسن» در سال ۲۰۱۰ هم شده است. اگر قصد دارید به دوستانتان عیدی فرهنگی بدهید، این مجموعهی تازه میتواند یکی از بهترین گزینهها باشد.
«این یک فصل دیگر است» نوشتهی مرجان شیرمحمدی (مرکز)
تازهترین رمان مرجان شیرمحمدی زمستان امسال به بازار آمد، اما در مطبوعات به این رمان توجهِ چندانی نشد. شاید به این دلیل که نویسندهاش تمایلی به گفتوگو دربارهی کتاباش ندارد و معتقد است که رماناش برای فروش نیازی به حمایت مطبوعات ندارد.
در رمان «این یک فصل دیگر است» گروهی سینمایی برای ساخت یک فیلم خانهای را اجاره میکنند، خانهی آبا و اجدادی کسی که از راه اجاره دادن آن به فیلمسازها امرار معاش میکند و روزهای میانسالیاش را در انفعال مطلق و بیخیالی با پرسهزدن در میان اعضای گروه سپری میکند. مرد (به عنوان شخصیت اصلی داستان) به یکی از بازیگران زن فیلم علاقهمند میشود و از اواسط داستان زن به عنوان شخصیت دوم وارد میشود. نویسنده در حد قابل قبولی (و نه در حد ایدهآل) توانسته از پس پرداخت شخصیت مرد داستان به عنوان راوی بر بیاید و شخصیتی باورپذیر را در مقابل خواننده بگذارد، هرچند که دغدغهها و مشکلات شخصیتها، هیچ تازه نیستند و خواننده ممکن است از اواسط داستان به راحتی ادامهی اتفاقات را حدس بزند و در پایان هم پیروزمندانه از گمانهزنیهایش، کتاب را ببندد!
مرجان شیرمحمدی، بازیگر و نویسندهای که جایزهی گلشیری را برای مجموعهداستان «بعد از آن شب» برده و رسول صدرعاملی فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» را بر اساس داستان کوتاه «بابای نورا» از این مجموعه ساخته، نویسندهای ست که میتوان آثارش را پی گرفت، حتا اگر رمان تازهاش توقع خیلیها را بر آورده نکند.
بدون نظر