دو سه سالی ست که بهجز شنبههای همیشهبد، چهارشنبهها هم روز بدی شده؛ بهخصوص عصرهایش. خبر توقیف کارگزاران را که میشنوم، ماسک بر دهان و چشم بر آسمان، در سکوتی نفسگیر از اندیشهی آینده به خانه میرسیم. بازی با پسرم هم امشب بیفایده است؛ ذهنم را آسوده نمیکند. ساعتی ست باران گرفته. خانه خاموش میشود و آرام. به نهجالبلاغه پناه میبرم. در گوشهی اتاقم روی زمین مینشینم و زیر صدای چک چک قطرههایی که از باریکهی کنار کانال کولر بر کف اتاق فرو میافتند و نوید فردایی شاید پاکتر را میدهند، شروع به خواندن میکنم. خطبهی ۱۲۹ نگهام میدارد:
بندگان خدا! شما و آنچه از این دنیا آرزومندید، مهمانانی هستید که مدتی معین برای شما قرار داده شده. بدهکارانی هستید که مهلت کوتاهی در پرداخت آن دارید. و اعمال شما همگی حفظ میشود. چه بسیارند تلاشگرانی که به جایی نرسیدند و زحمتکشانی که زیان دیدند. در روزگاری هستید که وبی به آن پشت کرده و میگذرد. و بدی به آن روی آورده، پیش میتازد. و طمع شیطان در هلاکت مردم بیشتر میشود. هماکنون روزگاری ست که ساز برگ شیطان تقویت شده، نیرنگ و فریباش همگانی، و به دست آوردن شکار برای او آسان است. به هر سو میخواهی بنگر. آیا جز فقیری میبینی که با فقر دست و پنجه نرم میکند؟ یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران کرده و با بخل ورزیدن در ادای حقوق الهی، ثروت فراوانی گرد آورده است؟ یا سرکشی که گوش او از شنیدن پند و اندرزها کر است؟
و باز میخوانم تا به نامهی علی (ع) به مالک اشتر میرسم:
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی. زیرا مردم دو دستهاند، دستهای برادر دینی تو و دستهی دیگر همانند تو در آفرینشاند. اگر گناهی از آنان سر میزند یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته اشتباهی مرتکب میشوند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آنگونه دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد…
قطرهای نمیچکد. گوش تیز میکنم. از پشت پنجره صدای باران نمیآید. امروز که فردای چهارشنبهای دیگر است، یک روزنامهی دیگر منتشر نمیشود. کاش این هوای آلوده قدری پاک میشد…
شاید مرتبط: [+ و + و + و + و + و +]
بدون نظر