حافظ خیاوی، کشفِ امسال داستان کوتاه ایران خواهد بود. یک سال و نیم پیش، داستانی از حافظ خیاوی را برای اولین بار در اینجا منتشر کردم و خبر دادم که قرار است، اگر بلایی از آسمان نازل نشود، مجموعهداستان نخستِ این نویسندهی جوان به زودی منتشر شود. خب بلا که نازل شد، ولی با یک سال تأخیر از سرش گذشت و کتاباش ـ شاید به عنوان آخرین کتاب داستانی سال ۸۶ ـ منتشر شد. همان یک سال و نیم پیش هم گفتم که حال و هوای داستانهای مجموعهاش آدم را یاد «غلامحسین ساعدی» از نوع بهروزشدهاش میاندازد و ربطی به داستان «دختر ِ باتومخور» او در کتابخانهی خوابگرد ندارد.
از وقتی که قصد کردم که در بارهی کتابش چند سطری بنویسم، یادداشت بسیار موشکافانه و تحلیل درستِ فرشته احمدی از داستانهای خیاوی مانع شد بدجور و حالم را گرفت بدجورتر! چون چیزی را که در ذهنم بود، به هرشکلی اگر مینوشتم، نهایتاً به بخشهایی از نظرهای فرشته احمدی میرسید. پس پیشنهاد میکنم نقد او بر این کتاب را حتماً بخوانید و نگران حال من نباشید!
اگر پارسال امیرحسین خورشیدفر «پدیده»ی داستان کوتاه بود با مجموعهی زیبای «زندگی مطابق خواستهی تو پیش میرود»، بیشک امسال حافظ خیاوی «کشف» داستان کوتاه ایران است، با این تفاوت که خیاوی نه از پیشینهی ادبی خورشیدفر بهرهمند بوده و نه همچون او در فضای ادبی محافل ادبی پایتخت نفس کشیده، که اصلاً در مشکینشهر زندگی میکند.
از مجموعهداستان «مردی که گورش گم شد» عطر و آوایی بسیار لذتبخش و تازه به مشام میخورد و به گوش میرسد. کم نیست این که بتوانی با نثری چنین روان و بیتکلف، بیهیچ نمایشی از تکنیکهای ملالانگیز و رایج ادبی این روزها و دور از فضاهای تکساحتی مثل داستانهای موسوم به «آپارتمانی»، داستانهایی بنویسی که هم رنگ ملایمی از بومینگاری دارند، هم لذتِ گمشدهی داستانخوانی را نصیب خواننده میکنند، هم به دلیل رسوخ نگرش انسانشناختی و هستیشناختی نویسنده در لایههای زیرین ماجراهایی گاه بکر و گاه غریب، «جهان داستانی» ویژهای خلق میکنند؛ بهخصوص که به قول فرشته احمدی، ترتیب و چیدمانِ این داستانها ساختارمند است و منطق قرارگیریشان در مجموعه، با منطق روایت داستانی خطی، به شکل جالبِ توجهی منطبق میشود. به اینها بیفزایید زبان شوخ و شنگی که متأثر از همین نگرش نویسنده به دنیای بومی خود، در همهی داستانها حضوری دلانگیز دارد و ما را به ظرافت، به نقطهی دید فلسفی نویسنده میرساند.
نخستین مجموعهداستانِ حافظ خیاوی، در میان مجموعههای امسال سر بلند خواهد کرد و خوش خواهد درخشید، همچنانکه در میان نامزدهای جایزهی روزی روزگاری نیز آشکارا بختِ بیشتری برای برنده شدن دارد. افزون بر این، میپندارم حافظ خیاوی، با هوشمندی عجیبی که در ناخودآگاهش موج میزند و شخصاً در او سراغ دارم و به گواهی قدرتِ خلاقیت و پرداختی که در همین مجموعهی منسجم وجود دارد، از رماننویسان خوبِ سالهای آینده نیز میتواند بود، البته اگر به نوشتن «رمان» هم روی بیاورد و سایهی مهرورزی ممیزی ارشاد هم کمی سبکتر شود!
داستانهای کتاب «مردی که گورش گم شد» بیشک اشکالاتی هم دارند که در خلوت به حافظ خیاوی خواهم گفت، ولی یقین دارم از مطالعهی این کتاب پشیمان نخواهید شد؛ بهخصوص داستان کمنظیری در این مجموعه هست به نام «صفِ دراز مورچگان» که پیشنهاد میکنم خود را از لذت و اثرپذیری خواندنِ آن محروم نکنید.
به زودی در بارهی پدیدهی رمان امسال نیز در اینجا خواهم نوشت.
بدون نظر