امشبم را با این قطعه، به لرزش روح میگذارنم:
من چاقو به چاقو ساییدم، گردن پسر را جابهجا کردم، دعا خواندم، گریه کردم، معطل کردم،
تا میتوانستم معطل کردم.
اما هیچ قوچی نیامد.
هیچ قوچی نیامد.
هیچ قوچی.
و من پسرم را کشتم.
وبلاگ آفرینندهاش
امشبم را با این قطعه، به لرزش روح میگذارنم:
من چاقو به چاقو ساییدم، گردن پسر را جابهجا کردم، دعا خواندم، گریه کردم، معطل کردم،
تا میتوانستم معطل کردم.
اما هیچ قوچی نیامد.
هیچ قوچی نیامد.
هیچ قوچی.
و من پسرم را کشتم.
وبلاگ آفرینندهاش
۲ نظر
سلام آقای شکراللهی.
میشه لطف کنید بگید این شعر از کیه؟
روی لینک وبلاگش که می زنم
چیزی بالا نمی آره.
ممنون
وبلاگی بود به نامِ «همچون کرگدن تنها» که دیگر از بین رفته و نام صاحبش را هم یا نمیدانستم یا یادم رفته متأسفانه.